زن 37 ساله در حالی که عنوان می کرد هیچ گاه به عاقبت کارهای شیطانی ام فکر نکردم و امروز با این رسوایی زندگی ام در آستانه نابودی قرار گرفته است، گریه کنان به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری جهاد مشهد گفت: به خاطر این که علاقه ای به تحصیل نداشتم پس از پایان مقطع راهنمایی درس و مشق را رها کردم تا این که «ایمان» به خواستگاری ام آمد. او جوان خوش اخلاق و مومنی بود به همین خاطر خانواده ام با ازدواج ما موافقت کردند. از سوی دیگر من تنها فرزند خانواده بودم و علاقه عجیبی به مادرم داشتم به طوری که هیچ گاه نمی توانستم از او فاصله بگیرم. پدر و مادرم وضعیت اقتصادی خوبی نداشتند اما همسرم نیز فرد کارگری بود که به سختی می توانست مخارج و هزینه های زندگی را تامین کند، به همین دلیل من هم نمی توانستم از نظر مالی کمکی به آن ها بکنم. این درحالی بود که مادرم به بیماری اعصاب و روان دچار شده بود و من از این موضوع بسیار ناراحت بودم. دوست داشتم برای بهبودی مادرم هر کاری را انجام بدهم ولی به خاطر این که شوهرم در سطح پایینی از نظر اقتصادی قرار داشت، کاری از دستم برنمی آمد به همین دلیل دچار نوعی عذاب وجدان شده بودم تا این که حدود 3 سال قبل بیماری مادرم شدت گرفت و من مجبور شدم به توصیه اطرافیانم او را نزد یکی از پزشکان متخصص در یکی از بیمارستان های بزرگ دولتی مشهد ببرم اما وقتی وارد بیمارستان شدم برای 3 ماه بعد به من نوبت دادند تا آن پزشک متخصص مادرم را معالجه کند.آن روز هرچه التماس کردم که حال مادرم خراب است کسی به حرفم گوش نمی کرد. وقتی دیدم عجز و ناله و التماس هایم فایده ای ندارد با دلی شکسته نگاهی به چهره مادرم انداختم و دست او را گرفتم تا به خانه بازگردیم. هنوز چند قدم از آن جا دور نشده بودم که یکی از خدمه بیمارستان نزد من آمد و در حالی که شماره تلفنش را به من داد گفت با من تماس بگیر تا برایت از پزشک متخصص مذکور وقت بگیرم. با این کار او خیلی خوشحال شدم و روز بعد با همان شماره تماس گرفتم. آن جوان به راحتی برای همان روز نوبت ویزیت گرفت و من موفق شدم با این کار مادرم را نزد پزشک ببرم. آن روز از خوشحالی نمی دانستم چگونه از آن جوان قدردانی کنم. بعد از این ماجرا هر وقت برای درمان مادرم قرار بود او را نزد پزشک ببرم با همان جوان در بیمارستان تماس می گرفتم و او هم بلافاصله برایم نوبت ویزیت می گرفت. این گونه بود که روابط تلفنی و پیامکی ما به بیان جملات احساسی و عاطفی کشید به طوری که خیلی زود روابط تلفنی ما به دیدارهای حضوری و پنهانی انجامید چرا که من سعی می کردم به خواسته های او توجه کنم و به این ترتیب بتوانم برای مادرم به راحتی نوبت ویزیت بگیرم. ولی مدتی بعد خانواده ام متوجه این ارتباط شیطانی شدند و ... حالا هم اگر چه به خاطر ضعف اعتقادی در این گرداب فرو رفتم و از این کارم به شدت پشیمانم اما نمی دانم چگونه با این آبروریزی به چشمان همسرم نگاه کنم درحالی که زندگی ام در آستانه فروپاشی قرار گرفته است.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

این اخبار را از دست ندهید:

دختر 16 ساله از بالکن اتاق خواب شاهد فجیع ترین بلایی که بر سر پدر و مادرش آمد بود

حمله مرد وحشی با چاقو به رویای 13 ساله در خانه

بلای شیطانی که سر دختر جوان در پارک جنگلی مشکین شهر آمد

درخواست شرم آور پیرمرد ثروتمند از زن آرایشگر / بلایی که سر شوهر این زن آمد

مرد شیطان صفت برای برای دوم اعدام شد! / او تارینا را آزار داده بود+ عکس

قتل عام خانوادگی در تهران / مرد جوان زن و کودک دو ماهه اش را کشت

4 زن که در تله دام شیطانی مرد پراید سوار افتادند / درهای این ماشین باز نمی شد و ...

حرف های زهرا تازه عروس را به خانه مادر شوهرش کشاند / دست و پای پیرزن را بست و...

انتقام عجیب دختر جوان از پسرعمویش / این نوعروس در تهران به دنبال شوهرش می گردد

اسماعیل وقتی حمام بود راز کثیف اش لو رفت

این پسر 12 ساله را به خاطر ارتباط پنهانی با یک دختر 14 ساله زنده زنده در گورستان دفن کردند+عکس

گمشدن مرموز کودک 5 ساله در گونی پشم در سبزوار / پدر او را بدون اینکه بداند ...

بلایی هولناکی که دختر آرایشگر بر سر دوست پسرش آورد!+عکس

شهلا مرا به یک دکتر لاغری معرفی کرد / نمی دانستم آن مرد قصد دارد آبرویم را ببرد/ اگر شوهرم بفهمد...

کشف جسد زن باردار تهرانی در رودخانه کشکان

حمله 4 مرد شیطان صفت به محل کار 2 دختر تهرانی/آن ها به التماس های ما توجه نکردند و ...

بلای وحشتناکی که جوانی بر سر دختر تنها در آشپزخانه آورد / او برای دزدی وارد خانه ای در شوش تهران شده بود که ...

زلزله 5/4 ریشتری مردم وحشت زده مشهد را یک بامداد امروز به خیابان ها کشاند+عکس

بازی کثیف 200 میلیارد تومانی با 4 هزار و 114 نفر با کود ابریشم

لیلا تهدید کرد که رازم را به همسرم خواهد گفت و من چاره ای نداشتم / نوعروس را پشت درختچه ها کشتم+جزئیات

 

وبگردی