بازخوانی یک پرونده عجیب و خواندنی
راز 10 ساله جنهای خانه مادرشوهر /عروس مشکی پوش برای مرگ یک جن عزاداری می کرد!
رکنا: راز یک عروس در داستان جنهای خیالی خانه مادرشوهر پس از 10 سال فاش شد.
به گزارش اختصاصی رکنا، این زن وقتی لباس سفید عروسی را پوشید و به خانه بخت رفت، با فریبکاری، داماد را در تنگنا قرار داد. مردی با مراجعه به دادگاه خانواده ونک تهران، پرده از یک سناریوی عجیب و غریب برداشت.
این مرد که اصرار دارد باید همسرش را طلاق بدهد و با وجود داشتن زندگی ایدهآل و بچههای خوب نمیتواند از خواستهاش چشمپوشی کند، به قاضی Judge عموزادی گفت: هنوز هم باور نمیکنم که از مهربانی و دلسوزیام سوءاستفاده شده است و نمیتوانم همسرم را ببخشم.
وی افزود: وقتی پسری نوجوان بودم، پدرم به خاطر بیماری درگذشت وچون یکییکدانه بودم، مادرم با صبوری و مهربانی از من حمایت کرد تا اینکه به دانشگاه رفته و مهندس کامپیوتر شدم.
خیلی زود سر کار رفتم و در آنجا با مردی آشنا شدم که دوست خوبی بود، با رفت و آمدهای خانوادگیمان، من با دیدن خواهرش به نام «زهرا» به وی علاقهمند شدم و از مادرم خواستم با خانواده دوستم تماس گرفته و اجازه بگیرد به خواستگاری زهرا برویم.
آنها پذیرفتند و ما به خانهشان رفتیم. در آنجا وقتی قرار شد من و زهرا در اتاقی با هم حرف بزنیم، همسرم شروط خود را یکی پس از دیگری گفت. از ادامه تحصیل گرفته تا میزان مهریه و رفت و آمدهایش به خانه دوستان و فامیل. من که اعتقاد داشتم خانهام اسارتگاه زنم نیست، خیلی زود پذیرفتم و تنها یک شرط گذاشتم. آن روز به یاد دارم در حالی که بغض کرده بودم، از فداکاریهای مادرم گفتم و خواستم بپذیرد و تا آخر عمر با مادرم و در خانهاش زندگی کنیم. زهرا خیلی آسوده پذیرفت و ادعا کرد ماندن نزد مادرم برایش خیلی هم خوشایند است.
مرد 35 ساله که «محسن» نام دارد، گفت: آقای قاضی! بعد از ازدواج جهیزیه را به خانه قدیمی مادرم بردم که دو طبقه و یک زیرزمین است و سالها در آنجا زندگی کردهام. داخل آن را بازسازی کردم تا برای نوعروس تازگی داشته باشد.
روزهای نخست خیلی خوب بود، اما یک ماه بعد نیمه شب بود که ناگهان زهرا جیغ بلندی کشید، با وحشت از خواب پریدم و دیدم همسرم در گوشهای از اتاق کز کرده و در حالی که انگار یک جسد است، گریه میکند و نگاهش به کنج دیواری است. چراغ را روشن کردم و پرسیدم چه خبر است، مادرم که ترسیده بود، بالا آمد و آبطلا به وی داد و چند دقیقهای گذشت و زهرا ادعا کرد جن دیده است.
ابتدا خندیدم و گفتم حتما شام زیاد خوردهای، اما او اجازه خواست شب وی را به خانه مادرش ببرم، پذیرفتم و تا عصر روز بعد که سراغش رفتم، دیدم آرام شده است که با هم به خانه برگشتیم.
آن شب دیگر خبری از جن نبود، اما سه روز بعد باز همان داستان تکرار شد، اما این بار تمامی نداشت. همسرم در خواب حرف میزد، راه میرفت و وسایل را میشکست. ترسیدم و وی را نزد روانپزشک بردم، اما خوب نشد. از سوی دیگر خانواده زهرا من را تحت فشار قرار داده بودند. یک شب دیدم که لباس سیاه پوشیده و عزاداری میکند، هرچه صدایش زدم، جواب نداد تا اینکه روی صورتش آب پاشیدم. به خود آمد و گفت که به عزاداری مرگ یک جن دعوت شده بود. من باور کردم که آن خانه جن دارد و از مادرم خواستم آنجا را بفروشیم و خانه دیگری بخریم، اما مادرم نپذیرفت و خواست خانهای که بوی پدرم را میدهد و بازیهای دوران کودکیام در حیاطش خاطره است، بماند و اصرار کرد من و همسرم به خانه جدیدی برویم. محسن که عصبانی شده بود، گفت: با هزار قرض و وام خانهای خریدم. مادرم نیز طلاهایش را فروخت و به من داد، البته زهرا هم طلاهایش را فروخت و در آن زمان احساس میکردم چه زن فداکاری دارم. مادرم تنها ماند و من با زهرا در خانهای که خیلی از محله قدیمیمان دور بود، زندگی کردیم. دو دختر و پسرم به دنیا آمدند هر بار از مادرم که طبقه دوم را به مستاجری آن هم عروس و داماد اجاره داده بود، میپرسیدم در آنجا جن دیده شده است، تنها لبخندی را به من نشان میداد و دعا میکرد زندگی خوبی داشته باشم.
این مرد افزود: چند روز پیش به خانه دخترخاله همسرم که با مادرشوهرش زندگی میکرد، رفتیم. آنجا وقتی ناهار را خوردم و خوابم گرفت به اتاق دیوار به دیوار آشپزخانه رفتم تا کمی دراز بکشم. صدای همسرم و دخترخالهاش میآمد و شنیدم زهرا به وی یاد میدهد با چه بهانههایی بتواند همسرش را مجبور کند تا از خانه مادریاش جدا شود. حساس شدم، همسری که من همیشه وی را مهربان و فداکار میشناختم، من را 10 سال فریب داده بود. زهرا میگفت که از همان لحظه شنیدن شرط من نقشه جنهای خیالی را کشیده است و این را خانوادهاش نیز البته جز همان دوستم که برادرزنم بود، میدانستند و از دخترخالهاش میخواست همین نقشه را طراحی کند و قول میداد موفق میشود. حتی گفت که اصرار کند مادرشوهرش به خانه جدید آنها رفته و با هم زندگی کنند و من دیدم فریب بزرگی خوردهام.
همانجا نتوانستم خودم را کنترل کنم، از اتاق بیرون آمدم و با صدا زدن شوهر دخترخاله همسرم به آشپزخانه رفتم و خیلی محکم به زهرا گفتم تا آخر عمرم وی را نخواهم بخشید و طلاقش خواهم داد.
محسن در ادامه افزود: جالب اینکه همسرم با پررویی روبهرویم ایستاد و گفت که اگر این کار را نمیکرد، من به جایی نمیرسیدم و الان صاحبخانه نبودیم. من هم گفتم باید واقعیت را از روز نخست به من میگفت یا با وی ازدواج نمیکردم یا چون به وی علاقه داشتم شاید میپذیرفتم، اما فریبکاری را نمیتوانم بپذیرم و حالا میخواهم وی را طلاق بدهم.
در برابر ادعاهای این مرد، زهرا گفت: هیچ دختری راضی نیست پس از ازدواج با خانواده شوهر و حتی با خانواده خودش زندگی کند و میخواهد مستقل باشد. من نیز چنین حسی داشتم، اما شوهرم را مردی خوب میدیدم و میخواستم با وی ازدواج کنم. مادرشوهر مهربانی هم دارم، اما این دلیلی نمیشود که بخواهم با وی زندگی کنم، خیلی هم دوستش دارم.
زهرا ادامه داد: من جنها را بهانه کردم و پشیمان نیستم. زندگیام را دوست دارم و طلاق نمیگیرم. میدانم مادرشوهرم نیز راضی به این کار نیست و محسن لجبازی میکند. در برابر ادعاهای زهرا، شوهرش گفت: وقتی نزد مادرم رفتم و عذرخواهی کردم، قسمم داد تا همسرم را طلاق ندهم و از وی شنیدم همان شب نخست فهمیده که عروسش راضی به زندگی در خانه قدیمی ما نیست و برای خوشبختی من طلاهایش را فروخته و پشیمان هم نیست.
بنابر این گزارش، قاضی عموزادی وقتی با چنین اختلافی مواجه شد از محسن و زهرا خواست گذشتهها را فراموش کنند و حالا به خاطر دو بچهشان با هم کنار بیایند و وقتی اصرار محسن را در طلاق دید، به آنها فرصت تصمیمگیری داد و جلسه را به آینده موکول کرد.
توصیه کارشناس
مهدی پوردانش، جامعهشناس در این خصوص گفت: استقلال، خواسته هر مرد و زنی است. وقتی دختری میخواهد ازدواج کند، در واقع تصمیم میگیرد خودش تصمیمگیرنده و خانهدار اصلی باشد و به این تفکر باید احترام گذاشت، اما وقتی شرایطی پیش میآید که خواستگار اصرار دارد، با خانواده خودش –پدر و مادرشوهر- زندگی را ادامه دهند، دختر میتواند تصمیم بگیرد و جواب منفی بدهد، پذیرفتن این شرط حقی به گردن عروس میگذارد و وی حتی اگر بعد از ازدواج نظرش عوض شد میتواند با پادرمیانی ریشسفیدها یا راضی کردن شوهرش این شرط را از بین ببرد.
وی افزود: فریب دادن شوهر در واقع به وجود آوردن بیاعتمادی است و همین بیاعتمادی خانمانسوز است، در این پرونده به نظر میرسد زن و شوهر جز در این مورد اختلافی نداشته باشند و به راحتی میتوان با یک عذرخواهی و اعتمادسازی مجدد آرامش را به زندگی برگرداند، اما خیلی اوقات دیده شده است زنان یا مردان مرتبا به فریب یکدیگر میپردازند و زمانی که لو میروند دیگر به پایان خط زندگی مشترک رسیده و بچهها را قربانی خود میکنند. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
اخبار اختصاصی حوادث رکنا را از دست ندهید:
سحر قریشی از دعوت شوم یک کارگردان سرشناس به یک خانه پرت خبر داد / منم رفتم اما...
جنگهای خونین دختر دورگه +فیلم و عکس
نقشه زن ساقی شیشه برای دانش آموزان دختر / پسر عاشق در جست و جوی افسانه بود که ...
پسرخاله مریم زیر پام نشست، وقتی زندان افتادم زنم را مال خود کرد و ...
شوهرم همه ارتباط های شیطانی اش را با کتک زدن به من گفت
اشکهای دختر فیلمبردار در میهمانی دروغین دو شیطان / وقتی وارد پارکینگ شدم با چاقو مرا پشت جعبه ها بردند و ...
اقدام وقیحانه یک پسر جوان با لباس زنانه با بانوان +عکس
جنگیری عروس برای یافتن انگشتر یادگاری خواهر شوهرش! +عکس
عشوه گری های نسرین پسر دانشجو را به گناه کشاند و ...+عکس
مادر و دختر 13 ساله هنرپیشه فیلمهای سیاه پدر/ زن و دختر به خلوتگاه مردان پولدار می رفتند!
آزاده را تکه تکه کردم / 18 سال با او دوست بودم و او اصرا به ازدواج داشت تا اینکه ...+فیلم وعکس
ارتباط شوم نوعروس با هم دانشگاهی اش / مرد عاشق پیشه تا یک قدمی مرگ رفت
2 قاتل شیطان صفت به خاطر شکنجه های هولناک 11 زن به اعدام محکوم شدند+عکس
سمیه به خانه دوست پسرش رفت تا 100 میلیون تومان به چنگ بیاورد!+عکس
رفتار زشت پسر جوان با دخترانی که در خیابان یا پارک موسیقی گوش می کردند
خودم را فروختم / این دختر در بخش روانی بیمارستان بستری شد
ارسال نظر