دو سال از ازدواجم می‌گذرد. حدود ١٠‌ماه بعد از ازدواجمان‌، خواهر همسرم از شوهرش طلاق گرفت. حرف از خیانت بود و این شکست عاطفی، زندگی مرا هم به آتش کشاند.

شریک زندگی‌ام تحت تاثیر حرف‌های خواهرش به من بدبین شده بود. او فقط می‌خواست حق و حقوقش را از من بگیرد. هر‌چه پول دستش می‌دادم هم ولخرجی می‌کرد و می‌گفت نباید شلوار این مردها دو تا بشود. چهار چشمی مرا زیر‌نظر داشت و از دست این کارهایش عذاب می‌کشیدم. آپارتمان کوچکی را که خریده بودیم، به نامش سند زدم تا آرامش پیدا کند. می‌گفت تو حتما خطایی کرده‌ای و عذاب وجدان داری که چنین کاری می‌کنی و ....

مشکل دیگرم این بود که نمی‌توانستم با خانواده‌ام درد‌دل کنم. تا می‌خواستم حرفی بزنم پدر و مادرم می‌گفتند خودت انتخاب کرده‌ای و باید بسازی و بسوزی.

از دست این زن و رفتارهای عذاب‌آور فراری شدم. حدود یک هفته است که شب‌ها توی ماشین می‌خوابم. متاسفانه به خانواده همسرم نیز نمی‌توانم چیزی بگویم. آن‌ها از نظر روحی تخریب شده‌اند و انتظار ندارند زندگی فرزند دیگرشان به بن‌بست برسد.

شاید اگر یک راهنمای دلسوز می‌داشتیم یا زبان همدیگر را می‌فهمیدیم این‌قدر درد‌سر درست نمی‌شد. تاوان خطا و گناه باجناقم را من نباید بدهم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.