حمله وحشتناک بیمار روانی به تکنسین اورژانس / فرار بهترین گزینه بود!
رکنا: نیمههای شب بود که راهی خانهای شدیم. وقتی رسیدیم زنی گریان که درکوچه منتظرمان بود ما را به طرف خانهاش هدایت کرد و بعد هم ناپدید شد. همین که در اتاق بازشد نگاهمان به جوان تنومندی افتاد که با نگاهی وحشت آور به ما خیره شده بود.بعد هم با عجله به سمت ما دوید. من هم خیلی سریع در را بستم و فرار کردیم. اما...
هنوز آن روز را فراموش نکردهام و گاهی فکر میکنم اگر آن لحظه، بیمار به ما حمله میکرد چگونه باید از خودمان دفاع میکردیم. حتی مطمئنم اگر ضرب و شتم هم میشدیم هیچ نهادی از ما حمایت نمیکرد چون معتقدند باید امنیت محل را پیش از عملیات امدادی سنجید!! اما چطور در شرایط اورژانس باید این کار را کرد؟ در مسیر بازگشت وقتی اعتراضمان را به گوش مسئولان رساندیم خیلی راحت گفتند مأموریت کاهش هشیاری بود و اعلام کردیم و...
ارسال نظر