متهم به قتل است، آن هم به‌خاطر اختلاف مالی. او با همراهی سه دوستش، مقتول را سر قرار کشاند و پس از جنایت، جسد را داخل خودروی مقتول گذاشته و در محلی پرت و دورافتاده رها کرد تا برای همیشه راز این قتل سر به مهر باقی بماند، اما با شکایت خانواده مقتول و پیدا شدن خودروی او، کارآگاهان پلیس موفق به رازگشایی این جنایت خاموش شده و عاملان قتل را بازداشت کردند.

تصور نمی‌کرد نقشه اش خیلی زود فاش شود و سردی دستبند پلیس Police را روی دستش احساس کند. سیروس، عامل و طراح اصلی این جنایت Crime است. او در گفت‌وگو با خبرنگار تپش از جزئیات قتلی که مرتکب شده بود و انگیزه‌اش می‌گوید.

با مقتول چطور آشنا شدی؟

مدتی قبل با مشکل مالی مواجه شدم و یکی از دوستانم، سیروس ـ مقتول ـ را به من معرفی کرد. اومی گفت سیروس یکی از دوستان صمیمی‌اش است و وضع مالی خوبی دارد و می‌تواند مقدار پولی را که می‌خواهم به من قرض بدهد. من هم که چاره‌ای جز این کار نداشتم سراغ سیروس رفتم و مبلغی را که می‌خواستم از او گرفتم. چند ماه بعد دوباره در کارم با مشکل مالی مواجه شدم و سراغ سیروس رفتم.

و سیروس به شما کمک مالی نکرد؟

اتفاقا برعکس، با آن‌که قرض قبلی‌ام را پرداخت نکرده بودم، اما مقتول قبول کرد دوباره به من قرض بدهد. این ماجرا ادامه داشت و زمانی به خودم آمدم که متوجه شدم پول زیادی از سیروس گرفته‌ام، بدون آن‌که بتوانم حتی نصف آن را برگردانم. در کارم هم که با شکست مواجه شدم و هر آنچه را از سیروس قرض گرفته بودم را از دست دادم. من از همه‌جا مانده بودم که شکایت سیروس روی سرم آوار شد. او چک‌هایی را که من به امانت به‌دست او داده بودم و از او پول گرفته بودم به اجرا گذاشت و بعد از آن نیز من محکوم شدم.

و در ازای بدهی‌تان چه کردید؟

چاره‌ای نبود باید پول‌های سیروس را می‌دادم و چون پولی در بساط نداشتم و سیروس هم به من مهلت نمی‌داد بناچار مغازه و خانه‌ام را به جای پول به نام او کردم. این ماجرا باعث شد تا کینه سیروس را به دل بگیرم و به فکر انتقام از او بیفتم.

نقشه‌ای که برای انتقام‌گیری طراحی کردی، چه بود؟

باید او را از بین می‌بردم، او زندگی مرا نابود کرده بود و من هم باید او را نابود می‌کردم. اما تنهایی نمی‌توانستم این کار را انجام دهم. به همین دلیل سراغ سه نفر از دوستانم رفتم و ماجرا را برای آنها تعریف کردم و آنها قبول کردند که در این موضوع با من همراه شوند.

روز حادثه Incident چه اتفاقی افتاد؟

با سیروس قرار گذاشتم و او را به ساحل آستارا کشاندم. زمانی که او به محل قرار رسید به طرفش شلیک کردم و بعد از قتل Murder با کمک دوستانم جسد را سوزاندیم و داخل صندوق عقب خودرواش گذاشته و در محلی خلوت رها کردیم.

فکرش را می‌کردی که دستگیر شوی؟

تصور می‌کردم با سوزاندن جسد، کسی به هویت آن پی نبرد. از طرفی جنایت در آستارا رخ داده بود و سیروس اهل تالش بود، به همین دلیل احتمال کشف راز این قتل به صفر می‌رسید. وقتی دستگیر شدم تازه متوجه شدم که نقشه‌ام آن‌قدر هم حساب شده نبود و ماموران خیلی راحت دستگیرم کردند.

حرف آخر

پشیمانم. من با بدهکاری‌های خود، زندگی او را نابود کردم. او حقش را می‌خواست. کارم اشتباه بود و امیدوارم اولیای‌دم مرا ببخشند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

منبع: جام جم