شوهرم فقط من را برای کارت پایان خدمت می خواست!
رکنا: وقتی 18 ساله شد، چون دیپلم ردی بود و تصمیمی برای ادامه تحصیل نداشت و از آنجا که قصد نداشت به سربازی برود. برای گرفتن معافیت به هر دری زد و به هر راهی متوسل شد، حتی چند نفر را پیدا کرد که با دادن پول ، مشکلش را حل کنند، اما نشد که نشد، پیگیری های مکررش در سازمان نظام وظیفه جهت پیدا کردن، راهی، تبصره ای، ماده ای برای معافیت نیز چاره ساز نشد و فایده ای نداشت، تا اینکه متوجه شد برای اینکه حداقل بتواند در شهر خودش خدمت کند، راهش این است که ازدواج کند.
علی که تا دیروز تنها مشکلش، نرفتن به خدمت سربازی بود حالا برای رفع مشکل اول باید مسئولیت یک زندگی را در حالی که هیچ کار و درآمدی نداشت به عهده می گرفت. خلاصه پس از کلی کلنجار رفتن با خودش ، تصمیم گرفت تن به یک ازدواج ناخواسته دهد.
اما کدام دختر حاضر بود با شرایط علی (خدمت سربازی، نداشتن کار و درآمد، سن کم و ... ) کنار بیاید؟
هانیه 17 ساله بود و به همراه خانواده اش در یکی از روستاهای اطراف بیجار زندگی می کرد خانواده او با خانواده علی نسبت دوری داشتند. سابقا خانواده علی هم در آن روستا زندگی می کرد که به دلیل شغلش به شهر کوچ کرده بودند، وقتی قضیه خواستگاری مطرح شد، خانواده هانیه بخاطر نسبت فامیلی و شناختی که از خانواده علی داشتند، با این وصلت موافقت کردند، البته علی هرچند در ظاهر خود را موافق این ازدواج نشان داد، اما در واقع هیچ علاقه ای به هانیه نداشت و صرفا او را به عنوان ابزاری برای رفع مشکلش می دید. در مقابل، هانیه بخاطر صفا و خلوص نیتی که داشت، فکر می کرد علی با صداقت و عشق و علاقه تن به این وصلت داده است.
بنابراین، ازهمان ابتدای ازدواج، به خودش قبولاند که شوهرش سرباز است و کار و درآمدی هم ندارد و نمی تواند مشکل و مانعی برای خوشبختی شان باشد، مهم عشق و علاقه و صفا و صمیمیت است که دارند، پس برای تحکیم رشته های این پیوند، در حالی که به تازگی در دانشگاه قبول شده بود. علاوه بر تحصیل در دانشگاه، سرکار هم رفت تا کمک خرجی برای خود و همسرش شود، در مقابل علی با سوء استفاده از حسن نیت همسرش، با دادن وعده وعیدهای دروغین او را امیدوار نگه داشت.
چند ماهی بیشتربه انتهای خدمت علی باقی نمانده بود و او تقریبا به تمامی خواسته های که از این وصلت می خواست، رسیده بود، در یکسال و اندی که از خدمتش می گذشت محل خدمتش در همان شهر محل سکونتش افتاده بود و به رغم اینکه مسئولیت یک زندگی بر گردنش بود، اما به بهانه سرباز بودن هیچ گاه زیر بار مخارج زندگی نرفته بود.
هرچه خدمت سربازی علی به انتها نزدیک تر می شد اختلافات او با همسرش بیشتر بروز می کرد، این اواخر علی دیگر آن پسر مودب و مطیع دو سال پیش نبود، برخلاف تصور هانیه که انتظار داشت با پایان یافتن خدمت سربازی شوهرش، فصل جدیدی در زندگی شان شروع شود، همسرش سرناسازگاری گذاشته بود و سرکوچکترین مسائل پوچ و بی اهمیتی بهانه می گرفت و داد و بیداد راه می انداخت و به هر طریقی هانیه را رنج و عذاب می داد.
هانیه که بی صبرانه منتظر روزهای خوش زندگی اش بود، اصلا انتظار چنین رفتاری را از همسرش نداشت، بنابراین هرگاه در برابر رفتارهای غیرمنطقی شوهرش از او توضیح می خواست، با جواب های بی سروته و غیر منطقی علی مواجه می شد، ابتدا فکر می کرد علی از اینکه کار و درآمدی ندارد و احتمال بیکار باقی ماندن پس از خدمت سربازی، اینگونه بهانه هایی می گیرد بخاطر همین موضوع همیشه با او صحبت می کرد و دلداری اش می داد، ولی کو گوش شنوا.
متأسفانه اطرافیان و بزرگترهای علی به جای دادن پند و نصحیت به او برای انتخاب راه صحیح زندگی یا در برابر رفتارهای او بی تفاوت بودند و یا مثل عموی بزرگش به لجاجت و گمراهی او کمک هم می کردند. فرجام این بگو مگوها و کشمکش ها پس از گرفتن کارت پایان خدمت علی، ارسال برگه احضاریه دادگاه خانواده برای هانیه بود. زمانی که دادخواست طلاق به دست هانیه رسید، هاج و واج مانده و از تعجب خشکش زده بود، او انتظار هر کاری از علی را داشت، جز این کار!
با خودش گفت: خدایا! آیا جواب این همه حسن نیت و صداقتم این بود؟ از زمان ارائه دادخواست طلاق به هانیه، آن دو همدیگر را ندیدند تا اینکه.......
روز دادگاه:
همین که علی و هانیه در راهروی دادگاه خانواده حاضر شدند، چشمانشان در هم گره خورد، علی از چشمان پرسشگر هانیه فهمید که هزاران سوال بی جواب در آن نهفته است که هنوز جواب هیچ کدام از آنها را نیافته . هر چند که هانیه مشتاق بود که جواب سوالهای بی جوابش را بشنود، اما نمی دانست که باید از کدامشان شروع کند، در همین اثنا، صدای رئیس دفتر دادگاه خانواده که آن دو را برای رفتن پیش قاضی می خواند، پیوند این گره ها را از هم پاره کرد.
قاضی: آقای علی – م. مطابق محتویات این پرونده شما دادخواست طلاق داده اید. لطفا برای دادگاه علت آن را توضیح دهید؟
علی: آقای قاضی ! زن من، ناسازگاری می کند، حرف مرا گوش نمی دهد، هر جا که دوست دارد می رود، زندگی اش را ول کرده، چسبیده به درس خواندن، من اصلا دوست ندارم، زنم به دانشگاه برود!
قاضی رو به زن کرد و گفت: خانم هانیه. ل – آیا شما حرفها و ادعاهای شوهرتان را قبول و تأیید می کنید؟
هانیه: آقای قاضی ! من نمی دانم این اواخر( چند ماه اخیر) برای شوهرم چه اتفاقی افتاده که این همه تغییر رویه و رفتار داده است. حرف هایی می زند و ادعاهایی می کند که خودش هم می داند از پایه و اساس اشتباه و بهانه است.
روزی که با هم ازدواج کردیم، قرار شد با موافقت خودش به درسم ادامه دهم ( حتی نوشته اش هم موجود است) اگر سرکار هم می روم در واقع به نفع خودش بوده است چون تاکنون بخاطر اینکه سرباز بوده، هیچ خرجی ونفقه ای به من نداده است، در واقع در این مدت من علاوه بر تأمین مخارج زندگی، حقوقم، کمک خرجی او هم بوده است.
قاضی: آقای علی. م آیا حرفهای همسرتان را تأیید می کنید؟
علی: (سکوت) آقای قاضی ، من کاری به این حرفها ندارم، من فقط طلاق می خواهم!
هانیه، قبل از انیکه قاضی بخواهد سوالش را مطرح کند، خودش پاسخ داد: درست که فکر کردم، فهمیدم که او در واقع این رفتارها را می کند که من را نسبت به خودش زده کند، حالا که خدمت سربازی اش تمام شده و خرش از پل Bridge گذشته می خواهد آزاد باشد و بدون هیچ قید و بندی با رفقایش به عیش و نوش بپردازد، این وسط من مزاحم هستم، فکر می کند با بودن من در زندگی اش، مشکلاتش زیادتر می شود. حالا که او این طور می خواهد، حرفی ندارم! اما از حق و حقوقم نمی گذرم!
در واقع حرفهای هانیه درست بود، علی دیگر با هانیه کاری نداشت و آن چیزهایی که می خواست از هانیه بدست آورده بود.
نظریه کارشناسی:
ابوالفضل علیزاده، وکیل دادگاه و کارشناس حقوقی خانواده در خصوص این ماجرا،استناد به ماده 1133 قانون Law مدنی می کند و می گوید: مرد می تواند هر وقت بخواهد زن خود را طلاق دهد،البته بایستی حق و حقوق زن که شامل مهریه، نفقه و نفقه ایام عده می باشد را پرداخت نماید، در صورتی که عقد نباشند یعنی ازدواج کرده باشند، اجرت المثل را نیز باید به زن پرداخت نماید و زن نمی تواند درخواسته مرد یعنی طلاق خللی وارد آورد مگر در صورتی که در عقد ازدواج، حق طلاق به زن داده شده باشد.
وی می افزاید: البته از نظر وجدانی و اخلاقی در این ماجرا، حق کاملا با زن است، اینکه فردی بخواهد برای رسیدن به آمال و خواسته هایش، کس دیگری را وسیله قرار دهد و با احساسات و عواطف یک زن بازی کند،یک عمل زشت و ضد اخلاقی است و اینگونه افراد نه تنها در برابر خدا و جامعه باید پاسخگو باشند بلکه باید در مقابل وحدان خویش نیز جوابگو باشند.
البته این آقا می توانست از خدمت سربازی به عنوان یک فرصت کسب تجربه برای حرفه آینده اش نگاه کند چون خدمت سربازی فرصتی است برای یاد گیری بسیاری از حرفه ها و فنون و همچنین کسب تجارب ارزنده برای زندگی.
علیرضا صالحیان- برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
علی اقای گل چوب خدا صدا نداره