سرنوشت تلخ فقط بخاطر خوشگلی

هیچ گاه فکر نمی کردم پلیس به همین راحتی ما را شناسایی و دستگیر کند. با خودم می گفتم اگر دوستانم بتوانند با خودروی سرقتی، موادمخدر را به مشهد منتقل کنند، پول هنگفتی به من می رسد و با این پول به همه آرزوهایم جامه عمل می پوشانم، اما حادثه ای رخ داد که ...  .

پسر جوانی که به جرم Crime زورگیری توسط کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس Police آگاهی خراسان رضوی دستگیر شده است، پس از پاسخ به سوالات سروان همتی (افسر پرونده) در تشریح ماجرای زورگیری و سرقت Stealing که با همدستی چند تن از دوستانش انجام داده بود، گفت: درست زمانی که باید دست محبت و نوازش پدر و مادر را حس می کردم، آن ها به خاطر اختلافات خانوادگی از یکدیگر جدا شدند. آن زمان من 12سال بیشتر نداشتم و در منطقه آزادشهر مشهد زندگی می کردیم. خواهر بزرگترم ازدواج کرده بود و همسرش در یک شرکت ساخت و ساز مشغول کار بود. او از نظر مالی ما را نیز حمایت می کرد. وضعیت اقتصادی نسبتا خوبی داشتیم و تنها به خاطر نبود مادر، کمبودهایی حس می کردم که اگر او بالای سرم بود، روزگارم این طور نمی شد.

برخلاف بیرون از خانه که بخاطر خوشگلی و تیپ خوبم مورد توجه بودم در خانه هیچ کس توجهی به من نمی کرد و در مقابل دیر آمدن و درس نخواندن، سرزنش نمی شدم و کسی کاری به کارم نداشت. از این رو، من هم اهمیتی به درس و مدرسه ندادم و بعد از چند سال ترک تحصیل، در شرکت شوهر خواهرم مشغول کار شدم. بیشتر اوقات بیکاری ام را در پارکی در منطقه قاسم آباد مشهد می گذراندم. وقت گذرانی بیهوده در پارک به آشنایی من و هادی منجر شد. ارتباطم با هادی بیشتر شد تا جایی که او را هر روز در پارک ملاقات می کردم و برای اولین بار استعمال موادمخدر را در کنار هادی آغاز کردم. در پی این دوستی، هادی، زنی به نام یاسمین را معرفی کرد که می گفت در باند توزیع موادمخدر همکاری دارد. آن ها مواد مخدر Drugs را از استان سیستان و بلوچستان وارد و در مشهد توزیع می کردند. در این میان، نیاز به چند خودروی مدل بالا و تیزرو داشتند. او مرا وسوسه کرد تا با آن ها در سرقت خودرو از جمعه بازار همکاری کنم و دستمزدم را وقتی بگیرم که آن ها محموله موادمخدر را از استان سیستان و بلوچستان وارد مشهد کنند. من هم برای پول هنگفتی که قرار بود به زودی گیرم بیاید، نقشه ها می کشیدم و در ابتدا قصد خرید موتورسیکلت آپاچی را داشتم. این گونه بود که به خاطر خوشگلی ، تیپ و ظاهر خوبم به عنوان خریدار به همراه هادی به سمت جمعه بازار به راه افتادیم. ما بعد از دیدن خودروهای مدل بالا و گران قیمت، یکی را انتخاب کردیم و کمی سر قیمت با فروشنده چانه زدیم. بعد از این که اعتماد مالک خودرو را جلب کردیم، به بهانه تست فنی خودرو، او را به مکان خلوتی کشاندیم. در حالی که همدست سابقه دار هادی نیز در تعقیب ما حرکت می کرد، به محض رسیدن به محل کم تردد، او به سمت خودرو حمله ور شد و با تهدید به مرگ راننده و گذاشتن چاقو زیر گلوی او و با پاشیدن اسپری فلفل به صورتش، او را از خودرو به بیرون پرت کرد و خیلی سریع از آن مکان دور شدیم. روز بعد قرار بود آن ها به سمت استان سیستان و بلوچستان حرکت کنند. مدتی گذشت و از آن ها خبری نداشتم و نگران شدم، ولی کسی پاسخ تلفن هایم را نداد و همه گوشی ها خاموش بود. با خودم اندیشیدم شاید سر من کلاه گذاشتند، ولی از ترس و اضطراب دستگیری، با دوستانم به مسافرت رفتم تا مدتی از مشهد دور باشم، اما بعد از بازگشت از سفر، در دام پلیس گرفتار شدم و در زندان Prison متوجه شدم که هادی و همدستانش در راه رفتن به سمت سیستان و بلوچستان در مسیر تربت حیدریه دستگیر شده اند و از همان موقع، من نیز تحت تعقیب بوده ام تا حالا که...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.