این زن می گوید:خیر سرم بعد از عمل جراحی و یک بیماری طولانی، با پسرم از خانه بیرون زدم تا حال و هوایی عوض کنم.

میثم با سرعت رانندگی می‌کرد و صدای ضبط ماشین اعصابم را به هم ریخته‌بود. چندبار تذکر دادم و گفتم خودت را آرام کن. آن روز سر صحبت را باز کردم بلکه این بچه ناخلف سرعقل بیاید و برایش زن بگیریم. مثل همیشه پوزخند می‌زد و جواب سربالا می‌داد. اسم دختر هر کسی را می‌آوردیم، حرف نامربوطی تحویلمان می‌داد. میثم نمی‌فهمید علت نگرانی من و مادرش چیست و چه آرزوهای قشنگی برایش داریم.

وی می افزاید:چند دقیقه بعد، سر یک دوربرگردان یک پراید مشکی‌رنگ باعجله از ما سبقت گرفت. پسرم با دیدن او عصبی شد و دستش را روی بوق گذاشت. راننده پراید برایش شکلک درآورد و به راه خود ادامه‌داد. انگار سگ پسرم را گاز گرفته‌بود‌. پایش را روی پدال گاز گذاشت و پراید مشکی را تعقیب کرد‌. البته راننده پراید هم سرش برای دعوا درد می‌کرد‌. آن‌ها پیاده شدند و یقه همدیگر را گرفتند. چاقو را که دست پسرم دیدم، قلبم گرفت‌. بیهوش شدم و افتادم. چشمانم را باز کردم و دیدم روی تخت بیمارستان افتاده‌ام. پسرم و همسرم بالای سرم ایستاده‌بودند. میثم با دیدن من می‌گفت اگر بیهوش نمی‌شدم حساب راننده پراید را کف دستش می‌گذاشت و... . او هنوز هم حرف از انتقام می‌زند و می‌گوید شماره پلاک پراید را برداشته و...

مادر نگران می گوید:نمی‌دانم عقل این بچه کجاست و آخر و عاقبت این‌همه غرور و خشم چه می‌شود. نگرانش هستم و برای همین، به مرکز مشاوره پلیس Police آمده‌ام. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.