رفتارهای ناشایست در اتاقک پشت کارگاه
رکنا: با سرکرده باند که به مهندس معروف بود در زندان آشنا شدم. او به تیزدستی در سرقت شهره بود و آخرین بار به جرم 500 فقره سرقت از داخل خودروها دستگیر شده بود و تحمل کیفر می کرد.
آشنایی من و مهندس به رفاقت انجامید و این گونه بود که پس از آزادی از زندان من هم یکی از اعضای باند او شدم و به سرقت از داخل خودروها روی آوردم اما مهندس آنقدر زرنگ بود که سعی می کرد همه سرقت ها را با شگردهای خاصی به گردن من و دیگر اعضای باند بیندازد که...
مرد 35 ساله در حالی که عنوان می کرد دلم برای فرزندانم تنگ شده است و همسرم نیز دادخواست طلاق داده است، وقتی ناچار شد راز همه سرقت هایش را در حضور سروان همتی (افسر پرونده) فاش کند به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: همه بدبختی های من از زمانی آغاز شد که برای اولین بار در کارگاه نجاری موادمخدر استعمال کردم. آن روزها خدمت سربازی ام به پایان رسیده بود و به خاطر علاقه ای که به حرفه نجاری داشتم در یک کارگاه ام دی اف سازی مشغول به کار شدم .تقریبا روزگار خوبی را سپری می کردم که با دختر یکی از آشنایانم ازدواج کردم. اما در همین روزها بود که در اتاقک پشت کارگاه و به همراه دیگر شاگردان کارگاه موادمخدر استعمال کردم. از آن روز به بعد به بهانه های مختلفی مانند سفارش های زیاد و یا تکمیل کارهای عقب افتاده به منزل نمی رفتم و با دیگر دوستانم مشغول استعمال مواد می شدم. وقتی همسرم متوجه اعتیادم شد مهریه اش را اجرا گذاشت و من برای اولین بار روانه زندان شدم ولی 3 ماه بعد و با اعلام رضایت همسرم دوباره سر کار بازگشتم اما دیگر نمی توانستم هزینه های اعتیادم را تامین کنم به همین خاطر هم اموال کارگاه را سرقت کردم که این بار نیز با بررسی دوربین های مداربسته همه چیز لو رفت و من دوباره راهی زندان شدم. آنجا بود که با متهم سابقه داری معروف به مهندس آشنا شدم. او در چند ثانیه در خودروها را باز می کرد و اموال داخل آن ها را می ربود. دوستی من و مهندس به جایی رسید که پس از آزادی از زندان من هم به باند او پیوستم. از آن به بعد مقابل مراکز درمانی رانندگان خودروهایی را که متوقف می شدند تعقیب می کردم تا مهندس به راحتی به خودروها دستبرد بزند. او لوازم قیمتی، تلفن همراه، لپ تاپ و کارت های عابربانک را سرقت می کرد و من هم مواظب بودم راننده خودرو به طور ناگهانی بازنگردد. سپس اموال قیمتی را می فروختیم و با کارت های عابربانکی که رمز آن در کنار کارت نوشته شده بود و یا براساس حدس و گمان رمز آن را پیدا می کردیم و طلا و زعفران می خریدیم. گاهی نیز با شماره تلفن های مالباختگان تماس می گرفتیم و برای تحویل مدارکشان از آنان اخاذی می کردیم تا این که توسط کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شدیم. حالا هم نمی دانم اگر همکلاسی های دختر 8 ساله ام به او بگویند پدرت دزد بود او چه حالی خواهد داشت وبرای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر