زندگی سخت مسعود 21 ساله درخانه زن شیطان صفت !
رکنا: پدرم پسرهای هم سن و سال فامیل را با من مقایسه می کرد و میگفت: پسر فلانی پیشرفت کرده و آنیکی دکتر و مهندس شده و تو... .
![زندگی سخت مسعود 21 ساله درخانه زن شیطان صفت !](https://cdn.rokna.net/thumbnail/ZDg4NjdjZTlh/yYGYIWiRH1jE7SFsFf8OS8GtVdPr30fs0wJj5HjN1IuvcJmljcN6H8bAsgVZzpzYCc2Paf9tWNyagVuk0QlPbNxB-KuYdy9P6xL39i3G-Q82HeI91mK-78F62Z5KWk3ggtq3mYp7X0_gFfyTkJLUFA,,/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87%21.jpg)
او جلوی فامیل هم مرا سکه یک پول میکرد و هروقت دایی یا عمویم مرا میدیدند، قصد داشتند به سفارش پدرم نصیحتم کنند.
از این رفتارها عذاب میکشیدم و سعی میکردم زیاد در جمع فامیل حاضر نشوم.
مشکل من با خانوادهام از حدود یک سال قبل جدی شد. یکروز پدرم از مغازه به خانه برگشت و درحالیکه خیلی خوشحال بود، صورتم را بوسید. از این رفتار تعجب کردم. او در جمع خانواده گفت: یک زن درست و حسابی و اسم و رسم دار برای مسعود پیدا کردهام. با شنیدن این حرف، گوشهایم تیز شد.
پدرم با آب و تاب تعریف کرد، بله دختر 18 ساله یکی از دوستانش را که وضع مالی خوبی دارد، بله را به طور زبانی گرفته و باید هرچه زودتر خواستگاری برویم.
در حالی که 21 سالم بود، پیشنهاد خانوادهام را پذیرفتم.
به خواستگاری رفتیم؛ اما من و این دختر خانم در جلسه خواستگاری به توافق نرسیدیم. چون او از تیپ و قیافهام خوشش نیامده بود و من از حرکات و رفتارش؛ حتی همان چند دقیقهای که میخواستیم با هم حرف بزنیم، سرش توی گوشی تلفنش بود و... .
جواب رد من به این پیشنهاد، آتشی بود که اعصاب پدرم را سوزاند و از خانه بیرونم کرد.
من هم که نمیخواستم کم بیاورم، به خانه مجردی دوستم رفتم و همین عاملی بود تا معتاد شوم. حدود یازده ماه است معتادم و شیشه، سلامتیام را نابود کرده است. خستهام. دیروز در خانه زنی معتاد دستگیر شدم و... برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
-
اسرائیل باید تا 2 روز دیگر از تمام خاک لبنان خارج شود
ارسال نظر