نگاهی به دو فیلم «حمال طلا» و «تیغ و ترمه»

تورج اصلانی بر اساس کارنامه‌اش در سینمای ایران، یک فیلمبردار حرفه‌ای‌ست که دو فیلم را هم در کارنامه دارد به عنوان کارگردان که اولیش «جینگو» است و دومی همین «حمال طلا». فیلمنامه را خودش مشترکاً با هادی نادری نوشته که به گمان من فیلمنامه خوبی‌ست فیلمنامه فوق‌العاده‌ای نیست اما هم حساب و کتاب دارد هم داستان‌اش را خوب تعریف می‌کند هم شخصیت‌ها باورپذیرند هم آوانگاردبازی برای تماشاگر عام ندارد. «حمال طلا» واقعاً فیلم خوبی‌ست که اگر پایان تقدیرگرایانه تلخ‌اش نبود و سکانس‌های طلاگیری از بیت الخلایش، به راحتی می‌توانست در جدول فروش سال آینده، برای خودش جای مطمئنی را دست و پا کند اما همین دو عامل[بیشتر دومی] احتمالاً راهی اکران هنر و تجربه‌اش می‌کند؛ ربطی هم به ممیزی و چیزهای دیگر ندارد، بعضی سکانس‌ها، رغبت تماشاگر عام و گاهی حتی خاص را برای ورود به سالن نمایش و رغبت پخش‌کننده‌های اصلی سینما را برای پخش یک فیلم، از میان می‌برند. سینما همین است دیگر! اگر می‌خواهی پولت برگردد، یک جاهایی باید کوتاه بیایی! نوشتن در مورد «تیغ و ترمه» خیلی برایم مشکل است. من بچه‌ی کانونم. از بچگی با کارهای پوراحمد بزرگ شدم و ورود بعد از انقلاب‌اش را هم به سینمای حرفه‌ای -به عنوان یک مخاطب- شاهد بودم. مجموعه‌ی تلویزیون خوب پرطرفدار ساخت فیلم خوب پرطرفدار ساخت. فیلم بد هم ساخت. بعضی فیلم‌هایش فروخت اما نه به دلیل آنکه می‌خواست «فیلم بفروش بدنه» بسازد بلکه به دلایلی که ممکن است همیشه در سینمای بدنه ما پیش بیاید و برای یک فیلمساز، یک بارش به دو بار و دو بارش به سه بار منجر نشود چون «فیلم بفروش» ساختن در هر سینمایی[از سینمای هند گرفتن تا سینمای آمریکا و از سینمای مصر گرفته تا سینمای ایران] برای خودش تخصصی‌ست که هر کسی ندارد؛ پوراحمد چنین تخصصی ندارد نمونه‌اش همین «تیغ و ترمه»؛ فیلمنامه‌اش ظاهراً، همه‌ی آن چیزهایی را که باید باعث «بفروش شدن» بشود دارد اما حاصلِ کار این طور نیست! انتقامی که باورپذیر نیست روحی که معلوم نیست، هست یا نیست و آن پایان خنده‌دار در فرودگاه که پوراحمد ناگهان به این فکر می‌افتد که مادر، همیشه یک مادر است، ولو اینکه…! همین! می‌بخشید آقای پوراحمد!

نویسنده: یزدان سلحشور