۸ ساله بودم که دوبلور شدم/ در خیلی از فیلمها «جیغ» زدهام
رکنا: در ادامه روند جستجوی صفحات تاریخ دوبلاژ کشورمان و گفتگو با گویندگانی چون سعید مظفری، پرویز ربیعی، شهروز ملکآرایی و ... به گفتگو با مینو غزنوی نشستیم تا زوایای دیگری از تاریخ این هنر را در کشورمان کندو کاو کنیم.
مینو غزنوی متولد سال ۱۳۳۱ و یکی از گویندگان زن نسل دوم دوبلاژ ایران و یکی از پیشکسوتان حوزه گویندگی و دوبلاژ فیلم است که بسیاری از مخاطبان آثار سینمایی و تلویزیونی صدای او را در نقشهای ماندگار به خاطر دارند. غزنوی کار خود را در دوبله از اوایل دهه ۴۰ و سالهای کودکی آغاز کرده و خاطرات زیادی از مدیران دوبلاژ قدیمی و فقید دارد که میتوانند سرمشق مدیران جوانتر و همچنین علاقهمندان به گویندگی قرار بگیرند.
مینو غزنوی به جای بسیاری از هنرپیشههای داخلی و خارجی گویندگی کرده که از جمله آنها میتوان به گویندگی در سریالهایی چون «جواهری در قصر»، «دونگ یی»، «امام علی(ع)»، «پهلوانان نمیمیرند»، «جنگجویان کوهستان»، «قصههای جزیره»، «داییجان ناپلئون» و فیلمهای سینمایی «آهنگ برنادت»، «درخشش»، «شجاعدل» و همچنین بسیاری از فیلمهای سینمای هند اشاره کرد. جنیفر جونز، جینفر کانلی، کیت وینسلت، نیکول کیدمن، آیشواریا رای، پریانکا چوپرا، کارینا کاپور، شیلپا شتی، کاجول مرکرجی، کایرا نایتلی، راشل مکآدامز، ایمی آدامز، کانی نیلسون، جودی فاستر، دمی مور، ماریون کوتیار، ایرنه پاپاس، ناتالی وود، دایان کیتون، راشل وایس، کتایون ریاحی، مرجانه گلچین، پگاه آهنگرانی، سارا خوئینیها، رویا نونهالی و... برخی از بازیگرانی هستند که غزنوی به جایشان گویندگی کرده است.
کار با مدیران دوبلاژی چون عطاالله کاملی، پرویز بهرام، احمد رسولزاده و کمی بعدتر خسرو خسروشاهی، ناصر طهماسب، بهرام زند، زهره شکوفنده و ... از نقاط قوت و امتیازِ این گوینده از نظر اندوختههای هنری و کار دوبلاژ است که نتیجه آن را در آثار زیادی از سینما Cinema و تلویزیون دیدهایم. نکته جالب و مشترکی که درباره غزنوی و گویندگان دیگری که با آنها گفتگو کردهایم وجود دارد، این است که بسیاری از فیلمها یا نقشهایی که به جایشان گویندگی کردهاند به خاطر ندارند که دلیل این مساله هم فعالیتِ بیش از ۵ دهه و ازدیاد فیلمهایی است که این گویندگان در دوبله آنها نقش داشتهاند.
با غزنوی در عصری پاییزی در یکی از کافههای تهران قرار گذاشتیم. زودتر از وقت موعد به محل قرار رسید و با لبخندی که به طور دائم همراهش بود به سوالاتمان پاسخ داد. ویژگی بارز دیگر مینو غزنوی ادای احترام به گویندگان فقید و درگذشته است تا حدی که بیش از چند جمله یا کلمه نمیتواند درباره آنها صحبت کند چون به تعبیر خودش، صحبت درباره دوستانی که دیگر نیستند به شدت او را آزرده و غمگین میکند. این اتفاق در مصاحبهمان با این بانوی گوینده پیش آمد و برای لحظاتی لبخند، جای خود را به غم و اندوه داد چون نام بسیاری از افرادی که در این گفتگو ذکر شد با پیشوند «مرحوم» یا «خدابیامرز» همراه میشد.
مصاحبه با مینو غزنوی در ۲ قسمت منتشر خواهد شد. در قسمت دوم گفتگو، درباره حضور غزنوی در دوبله فیلمهای هندی و همچنین نظرش درباره سریالهای کرهای صحبت کردهایم. گویندگی در انیمیشنهای مختلف هم از جمله موضوعاتی است که در این گفتگو به آن پرداختیم و هم در قسمت اول و هم دوم، بخشهایی را به خود اختصاص داده است.
با ذکر این مقدمه، در ادامه قسمت اولِ گفتگوی مشروح با این گوینده پیشکسوت را میخوانیم:
* خانم غزنوی شما به واسطه برادرتان مرحوم منصور غزنوی وارد فضای دوبله شدید آنهم زمانی که خیلی کوچک بودید!
-بله. ۸ سالم بود. کلاس دوم دبستان بودم. برادرم به عنوان جایزه من را برد تا دوبله را ببینم. آنجا مرحوم کاملی بودند که یک رل یکخطی به من دادند. برای اولین بار بود که چنین فضایی را میدیدم. اصلا نمیدانستم دوبله چیست. آن یک جمله را که آقای کاملی به من داد، بعد از تلاش زیاد گفتم و بعد از آن هم ماندم که ماندم تا امروز.
* یعنی آقای کاملی حق استادی به گردن شما دارد؟
-بله. خیلی زیاد.
* پس آقای بهرام که «آهنگ برنادت» را با مدیریت ایشان کار کردید چه می شود؟ آن هم یکی از آثار متقدم شما در دوبله بود.
-ایشان هم حق استادی به گردنم دارند. شما به «آهنگ برنادت» اشاره کردید ولی جالب است بدانید که پیش از آن فیلم، سریالی به نام «جنتل بِن» را هم با آقای بهرام کار کرده بودم. عنوان سریال، نام یک خرس و اولین سریالی بود که در تلویزیون کار میشد. پیش از آن، فیلمها و سریالها، خارج از مجموعه تلویزیون دوبله میشدند منتهی «جنتل بن» اولین سریالی بود که در تلویزیون دوبله شد؛ تلویزیونی که آنموقع برّ و بیابان بود.
* همین شبکه دوی فعلی؟
-نه. جامجم، یعنی فقط پخش بود و هیچچیز دیگری نبود. پر از سگ و تپهماهور بود. به همین دلیل سعی میکردیم با گویندگان به طور دستهجمعی آنجا برویم چون میترسیدیم. در محل فعلی همین نگهبانی و حراست مجموعه جامجم، یک تیر بود که چراغی رویش گذاشته بودند. این چوب برای ما، راهنما و مبدا بود که بدانیم از کجا بیاییم و برویم.
مشقت اصلی، راهپیماییهای زیاد در هوای گرم و سرد جامجمِ آنروزها بود. فکرش را بکنید سرتاسر این خیابان ولیعصر هیچچیز جز تاریکی نبود. ما باید عصر و شب را به آنجا میرفتیم و میگذراندیم. امکان بیتوته کردن و ماندن هم نبود. باید کار را انجام میدادیم و برمیگشتیمآنموقع آقای بهرام به من لطف و ملاحظه وقت مدرسه من را کردند. پنجشنبهها را تعطیل بودم و ایشان، وقت دوبله را برای همان روز تنظیم کردند که من بعدازظهرهای پنجشنبه بیایم و حرف بزنم. این سریال را با مشقت زیاد به اتمام رساندم.
* منظورتان از مشقت، خراب شدن و برداشت دوباره است؟
-آنکه به جای خود اما مشقت اصلی، راهپیماییهای زیاد در هوای گرم و سرد جامجمِ آنروزها بود. فکرش را بکنید سراسر این خیابان ولیعصر هیچچیز جز تاریکی نبود. ما باید عصر و شب را به آنجا میرفتیم و میگذراندیم. امکان بیتوته کردن و ماندن هم نبود. باید کار را انجام میدادیم و برمیگشتیم. ساعت دوازده - یک شب کار تعطیل میشد و همکارها لطف میکردند و من را به خانه میرساندند. شما به واحد دوبلاژ جامجم آمدهاید؟
* نه. راستش ما را راه نمیدهند!
-متاسفم که این را میگویم اما دلیلش این است که برخی خبرنگاران که به واحد دوبلاژ میآمدند، مطالبی مینوشتند که انگار درباره ما نبود به همین دلیل ترجیح بر این است که چندان خبرنگاری از بیرون نیاید. برخی هم که میآیند و از دوبله فیلمها، فیلم میگیرند. خب دوبله خودش پشت صحنه است و این میشود پشت صحنه پشت صحنه. این کار چه لطفی دارد؟
* برای برخی جنبه آموزشی دارد. یک فرد علاقهمند دوست دارد ببیند در آن تکهای که خانم غزنوی به جای یانگوم گریه میکرد، چه اتفاقاتی افتاده است.
-آن صحنه را که نمیگیرند؛ آن لحظاتی که من گریه میکردم یا هوار میکشیدم ضبط یا پخش نمیشوند بلکه وقتی فیلم میگیرند که من خیلی ملایم حرف میزنم. خب اینگونه، عدهای فکر میکنند دوبله اینگونه و به این راحتی است و حق مطلب ادا نمیشود. آن صحنهای را که آقای اسماعیلی به جای شاه لیر حرف میزند و ۵ صفحه را ایستاده میگوید و در آخر حالش بد میشود و ناچار باید بنشیند، کسی نمیبیند. یعنی آن صحنهای را که باید فیلم بگیرند، نمیگیرند.
* پس شما دانشگاه نرفتید. مدرسه و بعد هم مستقیم دوبله!
-مگر میشد دانشگاه رفت!؟ آنهم با وضعی که من داشتم. برای اینکه باید هفتهای سهچهار روز به دانشگاه میرفتم که با حضورم در دوبله همخوانی نداشت.
* پس دانشگاه به پای دوبله قربانی شد.
-بله. بعدا هم فکر کردم اگر به دانشگاه میرفتم برایم هیچ اتفاقی نمیافتاد.
* داشتید می گفتید که پیش از «آهنگ برنادت» سریال «جنتل برد» را با آقای بهرام کار کردید. در آن دوران دیگر چه کارهایی انجام دادید؟
-یکی دو سینمایی و سریال هم کار کردم و بعد هم سریالی به اسم «محله پیتون».
* «آهنگ برنادت» تا جایی که میدانم در همان استودیوی جامجم دوبله شد.
-بله. همانجا بود.
* یعنی همان بر و بیابانِ هنوز آبادنشده...
-نه. همانجا بود اما دیگر ساخته شده بود؛ یعنی جایی که الان واحد دوبلاژ فعلی است. آنموقع که میخواستیم آنجا کار کنیم، رییس سازمان به ما گفت نیایید تا برایتان بسازیم. بعد جایی را ساختند که الان فروشگاه جامجم است. پس از ساختن آنجا، مدتی را در آن محل کار کردیم.
* و تا ساختهشدن و توسعه استودیوهای تلویزیون در بیرون کار میکردید؟
-بله. اصلا کارها بیرون از سازمان کار میشدند. به مرور بود که دوبله آثار وارد تلویزیون شد. «آهنگ برنادت» در همین جامجم و واحد فعلی دوبله شد.* شما تجربه کار با قدیمیهایی چون پرویز بهرام و عطاالله کاملی را دارید بنابراین باید آن فضا را دیده باشید که مدیر دوبلاژ در استودیو نقشها را میخواند و گویندهها باید دیالوگ خود را دیکتهوار یادداشت میکردند.
-بله. شروع کار بود و همه اینگونه بودند مثلا مدیردوبلاژ کار، اول رل من را میخواند، من مینوشتم و بعد رل دیگران را. وقتی هم که همه مینوشتند، شروع به تمرین میکردیم. فکرش را بکنید که چقدر وقت میگرفت.
* یک دور هم که فیلم را با هم میدیدید.
-البته زمانی که من شروع کرده بودم، آنقدر کوچک بودم که اصلا قبولم نداشتند و فیلم دیدن یا ندیدنم اهمیتی نداشت اما گویندههای ارشد، فیلم را میدیدند و میفهمیدند که چطور باید سر فیلم کار کنند.
به یاد دارم، دومین فیلمی که کار کردم «صد و یک سگ» یا همان «صد و یک سگ خالدار» با مرحوم رسولزاده بود. این انیمیشن چندبار دوبله شده است. من برای اولینبار یکی از تولهسگهای کوچک را گفتم و بعد که بزرگتر شدم خودِ سگ اصلی را گفتم.
دومین فیلمی که کار کردم «صد و یک سگ» یا همان «صد و یک سگ خالدار» با مرحوم رسولزاده بود. این انیمیشن چندبار دوبله شده است. من برای اولینبار یکی از تولهسگهای کوچک را گفتم و بعد که بزرگتر شدم خودِ سگ اصلی را گفتم* در دوبله «گربه روی شیروانی داغ» هم فکر کنم یکی از نقشهای فرعی را گفتید.
-آنموقع خیلی کوچک بودم. دقیق به خاطر ندارم. فکر نمیکنم در آن کار بوده باشم!
* پس در طول کار، تجربه آن دیکتهگفتن مدیردوبلاژ و دیکتهنوشتن را دارید.
-بله. ولی آنموقع چون کوچک بودم، برادرم برایم مینوشت.
* پس چطور دیالوگها را میخواندید؟
-برایم میخواند؛ خط به خط که برایم ملکه شود.
* خانم شکوفنده هم مثل شما از بچگی وارد دوبله شدند.
-خانم شکوفنده را میتوانم بگویم که بیسواد بود که وارد این کار شد. بعدا به مدرسه رفت. خانم امیریان هم همینطور. یعنی هر دو پیش از اینکه مدرسه بروند، به دوبله آمدند. به همین دلیل دیگران، دیالوگ را به آنها میگفتند، حفظ میکردند و بعد میگفتند.
* شما نسل دومی محسوب میشوید یا سومی؟
-من دومی هستم. وقتی آمدم، هنوز انجمن یا سندیکا وجود نداشت. بعد کمکم و به مرور چنین ساختاری شکل گرفت.
* صحبت دوبله سریالها را کردیم. یکی از سریالهایی که پیش از انقلاب توسط آقای رسولزاده کار شد، «داییجان ناپلئون» بود که شما در آن گویندگی میکردید.
-بله. من نقش لیلی را میگفتم. یادش به خیر! آن سریال خیلی کار خوبی بود.
* شاید به خاطر متن و نقاط قوت نوشتهاش بود.
-نه، کاری به متنش ندارم بلکه آدمهایی که در دوبله این کار بودند، خیلی خوب بودند. سر آن کار خیلی خوش میگذشت. جمعیت زیادی از دوبلورهای خوب بودند.
* آنموقع هنوز کوچک بودید؟
-نوجوان بودم؛ هنوز به مدرسه میرفتم. از آن کار کلی خاطرات شیرین دارم.
* یکی از مدیردوبلاژهایی که با او کار کردید، خسرو خسروشاهی است که توسط آقای رسولزاده به دوبله آمد و به نوعی شاگرد ایشان است. سبک کاری این دو مدیردوبلاژ، مشابه و یکشکل است؟
-نه. کارشان با هم فرق میکرد چون فکر و ایدهها با هم فرق میکرد. اگر چنین تفاوتهایی نبود، دوبله اینگونه نمیشد. آفای خسروشاهی شاگرد آقای رسولزاده بودند ولی نوع کارشان فرق میکرد. همین الان هم برخی گویندگان، دستپرورده بعضی مدیردوبلاژها هستند اما نوآوری خود را دارند و کارشان فرق میکند.
از حنجره آقای خسروشاهی خون میآمد یعنی موقع حرفزدن از دهانشان خون میآمد. سر آن فیلم خیلی مشکلات داشتیم. پای آقای خسروشاهی هم سر همان کار شکست. در عروسی خوبان، آقای خسروشاهی باید خیلی داد میزد و مگر این حنجره چقدر میتواند مقاومت کند.* یکی از کارهای مهمی که آقای خسروشاهی مدیریت و گویندگی کرد و شما هم در آن حضور داشتید، «عروسی خوبان» بود.
-وای، وای! عجب کاری بود آن فیلم.
* بله، آقای خسروشاهی برایم تعریف کرد که حنجرهاش سر دوبله آن فیلم زخم شد.
-بله از حنجره ایشان خون میآمد یعنی موقع حرفزدن از دهانشان خون میآمد. سر آن فیلم خیلی مشکلات داشتیم. پای آقای خسروشاهی هم سر همان کار شکست. در «عروسی خوبان» آقای خسروشاهی باید خیلی داد میزد و مگر این حنجره چقدر میتواند مقاومت کند. این فیلم دوسه صحنه خیلی سخت داشت که باید داد میزد و طبیعتا فشار زیادی به او تحمیل شد به همین دلیل مدتی نمیتوانست اصلا حرف بزند.
* یعنی دوبله فیلم متوقف شد؟
-بله. نمیتوانست حرف بزند و تا خوب شدنش، عوامل منتظر شدند. خیلی فیلم تلخی بود.
* شما در سریال «مریم مقدس» هم با آقای خسروشاهی همکاری داشتید و به جای مهتاب کرامتی حرف زدید. در سریال «مردان آنجلس» هم جای این هنرپیشه گویندگی کردید. «مردان آنجلس» کار بهرام زند بود؟
-بله. مدیریت آن سریال به عهده آقای زند بود که سر آن کار چه مصیبتهایی که نکشیدند! تصادف Crash وحشتناکی کردند و همسرشان هم دچار سانحه شد. آن سریال، خیلی آقای زند را اذیت کرد.
* به دلیل مسایل و حوادث Accidents بیرونی یا حواشی داخل کار؟
-هر دو! یعنی هم از بیرون به مشکل برخورد هم از درون کار با حاشیه روبرو بود.
* اما سریال موفقی از آب درآمد و مردم دوستش داشتند.
-خب، کار آقای زند بود. ایشان کمکسی نبود. هرکاری که آقای زند انجام داد، موفق بود؛ مثل سریال امام علی(ع).
* بله. تا دقایقی دیگر به امام علی(ع) هم میرسیم.
-(میخندد) پس من زود گفتم!
* حالا که حرفش شد باید اعتراف کنیم یکی از دلایل مهم ماندگار شدن «امام علی(ع)» دوبلهاش است یعنی اگر منوچهر اسماعیلی به جای داریوش ارجمند حرف نمیزند، شخصیت مالک اشتر، این مالک اشتری که در ذهن مردم است، نمیشد. یا ویشکا آسایشی که اولین کار تصویرش را تجربه میکرد، اگر صدای شما را روی تصویرش نداشت، این قطامی که الان میشناسیم، نبود. نکته مهم هم در اینباره، این است که شخصیت زن در آثار داود میرباقری جای تامل زیادی دارد. در آثار این فیلمساز هم زنِ معصوم و قدیس داریم هم زنان فتانه و وسوسهگر.
-آقای میرباقری خیلی خوب به این مساله یعنی به زنهای فیلمهایش میپردازد.
* در دوبله «امام علی(ع)» کار شما چطور بود؟ یکسری نکتهها را آقای زند میگفت یکسری مطالب را آقای میرباقری؟
-بله. با هر دو، طرف بودم. خلاف میلم که دوست ندارم فیلم را ببینم _ چون تازگیاش را از دست میدهد _ در دوبله این سریال، یک تکه از فیلم را پیش از ضبط دیدم تا بازی قطام را ببینم.
* این اجبار آقای زند بود؟
-نه. اجبار نبود. به من گفتند میخواهی دو سه تکه از فیلم را ببینی؟ آقای میرباقری هم که صاحب اثر بود و میتوانست راهنمایی کند، حرفهایی را درباره نقش با من در میان میگذاشت.
* روش راهنمایی مدیر دوبلاژ در این کار درباره کاراکتر چطور بود؟ پیش از ضبط میگفت این شخصیت فلان مولفهها را دارد و باید اینگونه بگویی یا کار را به خودتان واگذار میکرد؟
-نه. موقعی که جملاتی را میگفتم، به من میگفت اگر اینجمله را اینگونه بگویی، بهتر است. روشش اصلا اینطور نبود که بگوید چهکار نکن! میگفت اگر فلانکار را بکنی بهتر است. الان نمیخواهم بیشتر درباره ایشان حرف بزنم چون بین ما نیست و از گفتن دربارهاش منقلب میشوم.
* شما در یک سریال دیگر از آثار داود میرباقری گویندگی کردید که به نظرم حضورتان تاثیرگذار بود؛ «معصومیت از دست رفته» که البته مدیر دوبلاژش حمید آشتیانیپور بود یعنی مدیردوبلاژی جوانتر از پیشکسوتهای آن موقع. به نظرم اگر شما جای آن رل گویندگی نمیکردید کار آنشکلی که سراغ داریم، درنمیآمد.
-خود آقای میرباقری خیلی این را میخواست. موقعی که من را دید، گفت امیدوارم دومرتبه نقش را مقداری بالا بکشی.
* من به شیمی جالب صدای شما و خانم شکوفنده فکر میکنم. صدای شما برای سارا خوئینیها در نقش یک کاراکتر منفی و شیطانصفت و صدای خانم شکوفنده برای فریبا کوثری در نقش یک زن معصوم و مظلوم. -
-باید اینطوری میبود تا صدای شخصیت حمیرا (خوئینیها) فریبنده باشد یعنی باید جوری بگوییم که خوب از آب دربیاید و مخاطب باور کند. من هم در همین زمینه تلاش کردم.
* برگشتی به کار با آقای خسروشاهی داشته باشیم. شما در دوبله دوم «پدرخوانده» با ایشان همکاری داشتید و به جای دایان کیتون حرف زدید. بازیگری که در فیلم «آنیهال» هم به جایش گویندگی کردید.
-وای، چه فیلمی! خیلی فیلم سختی بود و خیلی خوشحالم که در آن حرف زدم. اتفاقا چند روز پیش فیلم «درخشش» کوبریک را میدیدم.
* باور کنید سوال بعدیام درباره همین فیلم بود!
-(میخندد) «درخشش» هم فیلم سختی بود. خب کار است دیگر، نمیشود کاریاش کرد! باید همه توانمان را بگذاریم.
* مدیردوبلاژ «تلالوء» یا «درخشش» ناصر طهماسب بود؟
-بله. بعد از مدتها که با هم کار نکرده بودیم، سر این فیلم با هم همکاری کردیم. در شبکه دو دوبله شد.
* با نقشی که ایشان ایفا میکرد و فریادهایی که میکشید، جایی پیش آمد از نشستن کنارش بترسید؟
-شاید ایشان بیشتر از من ترسید چون من بیشتر داد میزدم. (میخندد)
* صحبت «آنیهال» هم شد و وودی آلن. از آقای افضلی بگوییم که یکی از گویندگان و تیپسازان خوب دوبله بودند.
-آقای افضلی یکی از مردان خوب دوبله بود.
* ظاهرا خیلی هم شوخ و شنگ بود.
-بله خیلی. روحش شاد. آقایان وقتی که با هم باشند، خیلی چیزها برای تعریف کردن دارند. آقای افضلی هم خیلی خوشمشرب و اهل شوخی بود. راجع به ایشان و دیگر درگذشتگان هم نمیتوانم زیاد حرف بزنم چون حالم منقلب میشود. جایشان خیلی خالی است.
* خانم غزنوی، مجموعهمستندی در سالهای پایانی دهه ۷۰ از تلویزیون پخش شد که «صداهای ماندگار» نام داشت. شما هم در آن مستند حضور داشتید و مثل گویندگانی مثل رفعت هاشمپور یا بهرام زند کنار یک دستگاه آپارات خاکستریرنگ، صحبتهایی درباره تجربیات خودتان از دوبله داشتید.
-بله. آنجا همان استودیوی جامجم بود. هنوز با آپارات کار میکردیم و این دستگاههای ضربالعجلی نیامده بودند.
* شما با این نوع دوبله، یعنی با همین دستگاههای جدید و باسرعت مشکل دارید؟
-بله. کارها سریع دوبله میشوند ولی خوب نمیشوند. ما با آپارات گوینده شدیم. کار با دستگاه آپارات این وقت را میداد که گوینده دیالوگ را بخواند، حس بگیرد و در قالب نقش برود. بعد ضبط شروع شود.
* در آن مستند خانم نیکو خردمند هم صحبتهایی داشت و میگفت صدای خوب، دلیل این نیست که فرد، گوینده خوبی هم باشد. یک حرف دیگر ایشان، پاسخ به این پرسش بود که یک بازیگر Actor میتواند گوینده خوبی باشد و یا یک گوینده میتواند بازیگر خوبی باشد که پاسخ این گوینده فقید، «نه» بود. نظر شما چیست؟
-دقیقا به این معتقدم، ولی خانم نیکو هر دوی اینها بودند. در اولین فیلمی هم که بازی کردند، جایزه گرفتند. اگر هم جایزه نگرفت، خیلی سر و صدا کرد.
* ولی در کار گویندگی کمکار یا گزیدهکار بود.
-نه اصلا!
* اما کمتر دیده شد.
-شاید به این دلیل که مدتی بیمار بود و زیاد کار نمیکرد اما مگر میشود رلهای مخصوص ایشان را در سالهای پیش از انقلاب فراموش کرد. خانم نیکو خیلی از فیلمها را حرف زد اما پس از انقلاب، مدتی را بیمار شد.
* راستی حرف قدیمها شد. شما که میگویید اسم فیلمها را چندان به خاطر نمیسپارید. اسم استودیوها چطور؟
-اسم فیلمها را براساس استودیوهایشان خوب به خاطر میآورم.
* پس باید از ایرانفیلم، ساندفیلم، شهاب بالا، شهاب پایین و ... حرف بزنیم.
-(میخندد) یادش بهخیر! شهاب بالا در خیابان هدایت بود و شهاب پایین روبه روی سینما ادئون در خیابان سعدی.
* هر دو استودیوهای شهاب برای یک نفر یا دو برادر نبودند؟
-نه فرق میکرد. شهاب پایین برای آقای روبیک بود. البته در دوبله چند روبیک داریم.
* بله. استودیو دماوند برای روبیک منصوری بود.
-بله ولی روبیکِ شهاب پایین، یک روبیک دیگر بود. نام صاحب شهاب بالا را به خاطر ندارم. در این استودیو خیلی فیلمها و آثار بزرگ دوبله شدند. یکی از فیلمهایی که در شهاب پایین صحبت کردم، «تختخواب سحرآمیز» بود. این فیلم اولین اثر تلفیقی انیمیشن و بازی انسان بود که آقای مدقالچی رل شیر را در آن میگفتند. خانم سیمین سرکوب هم بود. فتحالله منوچهری بود و فکر میکنم نوشابه امیری و ناهید امیریان هم بودند؛ اگر اشتباه نکنم!* از انیمیشن صحبت شد. آقای زند چندان در کار دوبله انیمیشن نبود اما چند اثری را در این زمینه دوبله کرد که یکی از آنها که شما هم در آن حضور داشتید، «شیرشاه» بود. آقای مقامی هم در آن کار بود و رل مقابل شما را میگفت.
-بله. این کار در ساندفیلم دوبله شد.
* به ۲ سریال از کارهای مشترکتان با این مدیردوبلاژ اشاره نکردیم؛ جنگجویان کوهستان و پهلوانان نمیمیرند. فکر میکنم حداقل در ۲ سریال ایرانی جای کتایون ریاحی حرف زده باشید؛ پهلوانان نمیمیرند و پدرسالار...
-در همه کارهایی که با حضور این بازیگر بودند و دوبله شدند، من حرف زدم. سریال دیگری هم بود به نام «خبرنگار خارجی» که محمدحسین لطیفی کارگردانی کرده و من به جایش حرف زدم اما پخش نشد و کسی این کار را ندید. دوبله این سریال به مدیریت آقای خسروشاهی در شبکه دو انجام شد.
* صحبت آقای مقامی شد. یاد سریال «لبه تاریکی» افتادم.
-داشتم به همین فکر میکردم. وای! آقای مقامی در آن کار چه شاهکاری از خود به جا گذاشت.
* مانند جیغی که حرفش در «عروسی خوبان» شد، در «لبه تاریکی» هم شما از آن جیغهای بلند داشتید!
سریال دیگری هم بود به نام «خبرنگار خارجی» که محمدحسین لطیفی کارگردانی کرده و در آن به جای کتایون ریاحی حرف زدم اما پخش نشد و کسی این کار را ندید. دوبله این سریال به مدیریت آقای خسروشاهی در شبکه دو انجام شد.
-(میخندد) من در خیلی از فیلمها جیغ زدهام.
* همکارها درباره جیغهایی که شما میزنید چه نظری دارند؟ هم از لحاظ تکنیکی، هم از لحاظ احساسی.
-بعدش تشکر میکنند. (میخندد) مثلا خاطرهام از کار با دوست عزیزم فریبا شاهینمقدم این است که همیشه پس از ضبط، تشکر میکند.
* خانم شاهینمقدم از کانون پرورش فکری وارد کار دوبله شد؟
-بله و استادش هم آقای فریدون دائمی بود.
* شما با خانم شاهینمقدم در انیمیشن «بچههای والت» همکار بودید که از قضا این انیمیشن هم کار آقای زند بود.
-بله و تقریبا میتوانم بگویم اولین انیمیشنی بود که بعد از سکونی که مدتی پس از انقلاب در تلویزیون به وجود آمده بود، دوبله شد. سریال «معاون کلانتر» هم که آقای ممدوح کار کرد، مربوط به همین دوره بود.
* صحبت معاون کلانتر شد، یاد ایرج رضایی افتادم. حیف که در دوبله «ارتش سری» حضور نداشتید.
-بله. در دوبله «ارتش سری» نبودم.
* این مقوله جیغ زدن، زخم شدن حنجره یا ارایه باورپذیر یک شخصیت که در کار شما نمود زیادی دارد، به نظرم با مفهوم وجدان کاری قابل بیان باشد یعنی فکر میکنم همه گویندگان همنسل شما یا، نسل اول یا سوم، همینگونه کار را ارایه میدهند.
-ببینید، کسی که فیلم و رل را دوست داشته باشد واقعا از جان مایه میگذارد. یعنی اگر خودش ۵ تا حس داشته باشد، دو سه تای دیگر هم قرض میکند و روی آن ۵ تا میگذارد تا کار از آب در بیاید برای اینکه مخاطب از کار خوشش بیاید و صدا را قطع نکند و فقط به تصویر فیلم اکتفا کند. ما هم به همین منظور کار میکنیم.
* بیایید حق یکی دیگر از گویندگان خوب و فقید را ادا کنیم که در سریال امام علی(ع) رلگویی زیادی در کنار شما داشت؛ حسین معمارزاده که نقش اباقطام با بازی سیروس گرجستانی را میگفت. این گوینده صدا و بیان خاصی داشت.
-ایشان واقعا تئاتری بود. یک سری از گویندگان ما از تئاتر آمدند مثلا برادر من. به همین دلیل است که چنین گویندگانی آن بیانی را که شما میگویید داشتند و واقعا حق مطلب را ادا میکردند. من تئاتر را خیلی دوست دارم چون کار سختی است. یک بار به فردی میگفتم که کار دوبله، تئاترِ نشسته است. طرف مقابلم گفت چه فرقی میکند؟ هنرپیشه تئاتر و سینما چهفرقی دارند؟ گفتم خیلی فرق دارد. هنرپیشه تئاتر فضای مشخصی را در اختیار دارد و اجازه ندارد اشتباه کند. اما در فیلم، هنرپیشه اشتباه میکند، کات میدهند و دوباره بازی میکند. به همین دلیل میگویم کار ما، تئاتر نشسته است چون روی یک صندلی نشستهایم اما باید همه کارهایی را که هنرپیشه انجام میدهد، همانطور نشسته ارایه کنیم؛ یعنی بدویم، بخندیم، نفسنفس بزنیم، از آب بیرون بیاییم یا گریه کنیم. ما هم در کارمان خرابکردن و تکرار داریم اما آن اتفاق اصلی باید درجا و در یک لحظه بیفتد.
* یعنی همان زندگی در صحنهای که تئاتریها میگویند.
-بله. دقیقا.
اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید
ارسال نظر