اجاره دادن دختران جوان به مردان بی شرم / یک زن 2 خواهر را فروخت !

زن ۳۴ ساله مطلقه با اشاره به این که اعتماد و اطمینان بی جا به یک زن مدعی خیراندیشی، زندگی او و خواهر مجردش را در آستانه تباهی قرار داده است به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: به علت اشتباه بزرگ ترها در دوران جوانی با مردی ازدواج کردم که ۳۰ سال از خودم بزرگ تر بود به همین دلیل هم اختلافات زیادی با یکدیگر داشتیم و همدیگر را به هیچ وجه درک نمی کردیم.

این بود که ۱۰ سال قبل و در حالی که تازه وارد بیست و چهارمین بهار زندگی شده بودم از «قدرت» طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم اما آن جا هم از نظر روحی و روانی آرامش نداشتم چرا که خواهر کوچک تر و برادر ۴۰ ساله ام نیز مجرد بودند و پدر و مادر پیرم توان اقتصادی خوبی برای تامین هزینه های زندگی ما نداشتند. از سوی دیگر نیز مدام نیش و کنایه و سرزنش های اطرافیانم را تحمل می کردم و از این موضوع بسیار رنج می کشیدم.

خلاصه در این شرایط خیلی دوست داشتم دوباره ازدواج کنم و زندگی مستقلی داشته باشم ولی می خواستم این بار خودم تصمیم بگیرم و حتی خواهر کوچک ترم را نصیحت می کردم که بدون عشق و علاقه و تحقیقات کافی هرگز پای سفره عقد ننشیند با این حال چون در محله ای قدیمی و حاشیه شهر زندگی می کردیم و شرایط اقتصادی مناسبی هم نداشتیم، هیچ خواستگاری به سراغ ما نمی آمد تا این که روزی یکی از همسایگان پای درد دلم نشست و سپس گفت: زنی به نام «بانو» را می شناسد که برای «خیراندیشی و نیکوکاری» واسطه ازدواج دختران و پسران زیادی شده است اگر شما هم دوست دارید من شماره تلفن شما را برای معرفی خواستگاران شایسته در اختیارش بگذارم.

من که از شنیدن این موضوع خیلی خوشحال شده بودم بی درنگ قبول کردم و لبخند سعادت و خوشبختی بر لبانم نقش بست. طولی نکشید که «بانو» با من تماس گرفت و با چرب زبانی و ادب خاصی با من گفت وگو کرد. «بانو» که صدایی مهربان و دلنشین داشت قول داد نه تنها برای من و خواهرم شوهر مناسبی پیدا می کند بلکه برادرم را نیز از این شرایط رها خواهد کرد.

بعد از این تماس تلفنی پای خواستگاران زیادی به خانه ما باز شد و هر روز افرادی زنگ منزلمان را به صدا درمی آوردند در همین حال یک روز یکی از خواستگاران که مرد میان سالی بود به من پیشنهاد کرد برای آشنایی بیشتر با یکدیگر بیرون برویم تا از هم شناخت پیدا کنیم. من هم که دوست داشتم هرچه سریع تر سرو سامان یابم و ازدواج کنم، پیشنهادش را پذیرفتم. او مرا به خانه ای برد که دو مرد دیگر هم آن جا بودند. ولی بعد از تعارف آب میوه، دیگر چیزی نفهمیدم.

وقتی چشمانم را گشودم متوجه موضوعات غیراخلاقی شدم اما به روی خودم نیاوردم چون او با شور و شوق خاصی ادعا کرد به خانه بازگردم تا او به خواستگاری ام بیاید. ولی بعد از گذشت چند روز از آن مرد خبری نشد وقتی با «بانو» تماس گرفتم و موضوع را گفتم او با تعجب اظهار بی اطلاعی کرد و مدعی شد از خواستگاری چنین فردی خبر ندارد و من نباید به او اعتماد می کردم. در حالی که این ماجرا تاثیر بدی بر روح و روانم گذاشته بود، چند روز بعد مرد ۵۵ ساله عرب زبانی به خواستگاری خواهر مجردم آمد.

«بانو» چنان از ثروت و اخلاق او تمجید می کرد که مدعی بود دیگر خوشبختی به شما روی آورده و به قول معروف «نانتان در روغن افتاده است» ولی «سلیمان» ادعا کرد چون مدارکش در کشور دیگری است باید مدتی خواهرم را به عقد موقت خودش درآورد تا بعد از تکمیل مدارک در ایران، مراسم ازدواج دایم را برگزار کنیم.

خواهرم نیز پذیرفت و با خواندن صیغه محرمیت به عقد موقت «سلیمان» درآمد اما یک هفته بعد او به بهانه آوردن اسناد و مدارک هویتی به یکی از کشورهای همسایه رفت و دیگر بازنگشت. وقتی موضوع را پیگیری کردیم او مدعی شد مبلغ ۵۰ میلیون تومان به ما پرداخته است ولی قصد ازدواج دایم را ندارد. در میان بهت و حیرت تازه فهمیدم که این پول به حساب «بانو» واریز شده است. این درحالی بود که خواهرم به امید ازدواج دایم با آن مرد عرب زبان، آینده خود را به تباهی کشیده بود.

با وجود این همه ماجراهای تلخ، باز هم «بانو» ادعا می کرد: او فقط خواستگاران را به ما معرفی کرده است و نقشی در کلاهبرداری یا فریب خوردگی دیگران ندارد. در همین حال «بانو» با چرب زبانی خاصی دوباره مرد جوانی را به ما معرفی کرد که مدعی بود یک خواستگار واقعی است و قصد دیگری جز ازدواج و سروسامان دادن به زندگی اش را ندارد ولی نمی دانم چرا باز هم فریب چرب زبانی های او را خوردم و حرف هایش را باور کردم.

وقتی «هومن» را  دیدم او گفت: می خواهد من و خواهرم را در کنار یکدیگر ببیند تا هرکدام برای ازدواج با او مناسب بودیم مقدمات ازدواج را فراهم کند ولی متاسفانه «هومن» هم به بهانه این که تصاویری از من و خواهرم را باید به خانواده اش نشان بدهد، فیلم و عکس های بدون حجاب و در شرایط نامناسب از ما تهیه کرد ولی دیگر از او هم خبری نشد. وقتی فهمیدم که ما فقط بازیچه هوسرانی برای خواستگاران قلابی «بانو» هستیم در حالی به کلانتری آمدم که او ما را تهدید به انتشار این فیلم ها کرده است.

با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع، این پرونده با دستور ویژه سرگرد محمد باقر بهرازفر (رئیس کلانتری سناباد) در حالی مورد واکاوی های پلیسی قرار گرفت که اقدامات مشاوره ای نیز برای دو خواهر جوان در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی