ویرانی‌های یک عشق از دست رفته

سامان 10 سال قبل از همسرش جدا و از آن به بعد روزهای سخت زندگی‌اش آغاز شد. سامان که حالا مردی معتاد است و به جرم حمل مواد بازداشت شده است می‌گوید:

چرا قاچاق مواد می‌کردی؟

قاچاق نمی‌کردم. مقداری مواد داشتم که برای مصرف دوستانم و خودم بود.

چطور بازداشت شدی؟

نمی‌دانم چه کسی لو داد. پلیس‌ها ریختند داخل خانه و من بازداشت شدم. دوستم هم بود، او را هم گرفتند.

اعتیاد داری؟

بله. گفتم که مواد برای مصرف خودم و دوستانم بود.

از کی معتاد شدی؟

از وقتی با همسرم دچار مشکل شدم کم‌کم به سمت اعتیاد رفتم. اول تفریحی مواد می‌کشیدم بعد معتاد شدم.

هنوز هم با همسرت هستی؟

10 سال قبل از هم جدا شدیم. بعد از جدایی زندگی من به کلی دگرگون شد و من از خانه طرد شدم و بیشتر به سمت اعتیاد رفتم.

چرا؟

همسرم دخترعموی من بود. من عاشق دختر دیگری بودم ولی به اصرار پدرم با دختر عمویم ازدواج کردم. هیچ‌وقت او را دوست نداشتم، ما هیچ‌وقت با هم خوب نبودیم. چند ماه بعد از ازدواج دوباره رفتم پیش دختری که دوستش داشتم. همسرم متوجه شد و همین اختلاف بین ما را بالا برد. در نهایت من زنم را طلاق دادم که با دختر مورد علاقه‌ام ازدواج کنم. پدرم همه چیز را از من گرفت و بعد هم دیگر اور ا ندیدم.

دوباره ازدواج کردی؟

نه. پدرم همه دارایی من را گرفت. رابطه‌ام با دختری که دوست داشتم به هم خورد و من هر روز بیشتر معتاد شدم. مدتی کارتن‌خواب بودم بعد هم چند دوست پیدا کردم که با هم مواد می‌کشیدیم و خرج زندگیمان را درمی‌آوردیم.

فکر می‌کنی کجای کار را اشتباه کردی که زندگی‌ات این‌طور شد؟

من از اول نباید تن به حرف پدرم می‌دادم. نباید با دخترعمویم ازدواج می‌کردم، اشتباه کردم. از اینکه همه چیز را از دست بدهم می‌ترسیدم اما اشتباه بود، اگر مقاومت می‌کردم این‌طور نمی‌شد. پدرم بالاخره می‌پذیرفت و اصلاً به خواستگاری دخترعمویم نمی‌رفتیم که بعد همه چیز خراب شود.

تا به حال به ترک فکر کرده‌ای؟

ترک کردن انگیزه می‌خواهد. من هیچ انگیزه‌ای برای زندگی ندارم.