بازی عجیب ناصرالدین شاه به‌ روایت دخترش که باورتان نمی‌شود !

به گزارش رکنا، «تاج‌السلطنه» یکی از دختران ناصرالدین قاجار"  است که به سبک پدر، خاطره هم نوشته برای آیندگان. یکی از این خاطرات به برق‌بازی اختصاص دارد که تاج‌السلطنه خودش اول تا آخر آن را شرح داده است. بازی با کلید برق را خیلی‌ها انجام داده‌اند برای خنده و شوخی ولی برق‌بازی اختراعی ناصرالدین وضع دیگری داشت و به‌روایت دخترش چنین بود: «یکی از بازی‌هایی که من خیلی دوست داشتم و مایل بودم در تمام شب‌ها که این بازی دایر است حضور داشته باشم بازی‌ای بود که پدرم اختراع نمود و اسم آن بازی را چراغ خاموش‌کنی گذاشته بودند.

چراغ گاز در اندرون صد عددی بود لیکن چراغ الکتریک تازه اختراع شده بود و تمام عمارات سلطنتی را چراغ الکتریک کشیده بودند. محل این بازی تالار ابیض بود و به واسطه وسعت مکان، آن نقطه را پدرم برای این کار انتخاب کرده بودند. در شبی که این بازی شروع می‌شد از عصر به خانم‌ها خبر می‌دادند که امشب چراغ خاموش‌کنی است. زن‌های محترم و خانم‌های بزرگ اغلب حاضر نمی‌شدند چون برای خود یک وهن عظیمی می‌دانستند. لیکن سایرین حاضر و با کمال بشاشت این بازی را شروع می‌کردند.

این بازی که آن‌قدر اهمیت داشت و همه دوست می‌داشتند بازی کودکانه‌ای بود در ظاهر، در باطن پدر من مقصود عظیمی از این بازی داشت: اولا می‌خواست از داخله حرمسرا، کاملا مستحضر و مسبوق باشد دیگر اینکه می‌خواست بداند کدام خانم‌ها با هم دشمن و کدام دوست هستند و این بهترین وسایل برای فهم این کار بود. در اوایل که ابدا این خانم‌ها مطلب را نفهمیدند سهل است، در اواخر هم نفهمیدند مقصود چه بود. فقط با یک سطحی تماشا کرده، این را هم یک مثل اشتغالی خیالی تصور می‌کردند. این بازی عبارت بود از خاموش کردن چراغ. در تاریکی، حکم قطعی در آزادی داشته؛ همدیگر را ببوسند، کتک بزنند، گاز بگیرند، کور کنند، سر بشکنند، دست بشکنند، مختار بودند و تمام این خانم‌ها در اول شروع بازی در میان تالار می‌نشستند پدرم در روی صندلی پهلوی دکمه‌ چراغ می‌نشست همین‌طور که این‌ها مشغول صحبت بودند چراغ را خاموش می‌کرد.

ناصرالدین شاه

یک مرتبه هرج و مرج غریبی ظاهر، صداهای فریاد استغاثه و فحش و ناسزا بلند، فغان برپا؛ هر کسی مشغول کاری. اگر بااخلاق بود فورا به گوشه‌ای خزیده خود را در زیر نیمکت یا میز یا صندلی مخفی کرده جانی به سلامت می‌برد. اگر وحشی بود کتک می‌زد و کتک می‌خورد... پس در همین بین‌ها که صدای هیاهو شیون می‌کرد و تاریکی مطلق بر عظمت آن‌ها می‌افزود و یک محضر غریبی به حاضرین می‌نمود، مثل یکی از زاویه‌های جهنم که انسان منتظر هزاران خطر است، ناگهان چراغ روشن و هر کسی به هر حالتی بود، دیده می‌شد؛ اغلب لباس‌ها پاره‌پاره، گونه‌ها و صورت‌ها خون‌آلود... صورت‌ها موحش، موها پریشان، چشم‌ها سرخ و غضبناک...

تعجب در این است به محض روشن‌شدن چراغ، تمام مشغول خنده شده، دوباره این کار شروع می‌شد و پس از اینکه تقریبا دو ساعت این بازی امتداد داشت، بالاخره مجروحین مورد الطاف و اشخاصی که لباس‌هاشان پاره و بی‌مصرف شده بود به اعطای پول سرافراز؛ مجلس ختم».