فیلم‌های کیارستمی؛ جایی که هنر و فشن کنار هم می‌نشینند

عباس کیارستمی ، فیلمساز ایرانی که در کارنامه‌اش آثاری مانند «طعم گیلاس»، «زیر درختان زیتون» و «خانه‌ی دوست کجاست» را دارد، همواره در فیلم هایش سادگی و زیبایی را نشان می‌دهد و به همین دلیل از سبک سینمای او به عنوان رئالیسم شاعرانه یاد می‌شود. فیلم‌های کیارستمی به شکل واضحی نشان‌دهنده‌ی سبک فکری مثبت و مملو از زندگی اوست و نکته‌ای که در این مطلب به آن می‌پردازیم، نحوه‌ی تأثیر این سبک فکری و ارتباط کاراکترها با لباس‌هایشان است.

هنر و فشن در آثار کیارستمی

در فیلم‌های کیارستمی،عموماً هر فرد شخصیت مجزای خود را دارد و با یک نگاه ساده، غالباً شغل و طبقه‌ی اجتماعی کاراکتر به راحتی قابل تشخیص است؛ چرا که کیارستمی، معتقد به صداقت در ارائه‌ی شخصیت‌ها و یکسو نگه داشتن جریان فیلم با زندگی واقعی بوده و این موضوع به شکل واضحی در فیلم‌هایش پیداست.

از طبقه‌ی کارگر تا مهندس، دکتر و زن خانه دار همگی در شخصیت خود جای گرفته و  خود واقعی‌شان هستند، هر کسی جای خودش را دارد و به مخاطب هم همین پیغام را می‌رساند. استایل هر کاراکتر منطبق با نحوه‌ی زندگی اوست و با  شخصیتش هم‌خوانی دارد. استایلینگ در سینما، بیننده را به درک و فهم بهتر و عمیق‌تری از کاراکترها می‌رساند و تأثیر آن انکارنشدنی است.

در ادامه به تحلیل تأثیر متقابل فیلمنامه و فشن بر یکدیگر در چند فیلم از عباس کیارستمی می‌پردازیم.

فیلم «گزارش»

احمد، مردی که احساس تعلق ندارد

در ابتدای  فیلم «گزارش» که احمد میرشکاری طراحی صحنه و لباس آن را به عهده داشت، بیننده شاهد گروهی از کارمندان اداره‌ی ثبت و مالیات است که همگی کت و شلوارهایی با رنگ‌های خنثی و برش‌های ساده به تن دارند. این لباس -به نقل از سایت سینما سوره- نشان‌دهنده‌ی سادگی و بدون هیجان بودن کاراکترهاست.

اما احمد که شخصیت اصلی فیلم است، متفاوت از بقیه‌ی همکارانش، کت چرمی به تن دارد و از همان ابتدا پیام مشخصی را به بیننده می‌رساند:

من با همکارانم فرق دارم!

کت چرم عموماً بر تن موتورسواران حرفه‌ای دیده می‌شود؛ کسانی که پرجرئت و ریسک‌پذیر هستند. زمانی که این مدل کت بر تن یک فرد معمولی مثل احمد دیده می‌شود، می‌تواند نشان‌دهنده‌ی این باشد که او دوست داشته پرجرئت باشد، اما در زندگی عادی‌اش حبس شده؛ حس تعلقی به شغل و نحوه‌ی زندگی خود ندارد و احساس سردرگمی می‌کند. او در بیشتر صحنه‌های فیلم رنگ‌های ملایم یا تیره به تن دارد که می‌تواند به معنای شخصیت درونگرا و عمیق او باشد.

اما از سوی دیگر همسر احمد زنی خانه‌دار است که بیشتر زمان خود را در خانه و در حال مراقبت از فرزندشان می‌گذراند و مطابق کاراکتر مادرانه‌اش استایلی پخته و زنانه دارد. در صحنه ای که احمد به خانه می‌آید و بیننده شاهد روزمرگی عادی یک زوج است، او هم‌چنان با لباس‌هایی که سرکار پوشیده بوده سر میز غذا می‌نشیند در حالی که همسرش با دامنی قرمز رنگ که با پلیور نخودی و پیراهن طرح‌دار قرمز ست شده، به او ملحق می‌شود.

لباس‌های همسر احمد که روایت‌کننده‌ی سنت پوشش یک زن ایرانی در خانه هستند، می‌تواند نشان‌دهنده‌ی عاطفه و احساسات او باشند و ترکیب رنگی آن، نشان‌دهنده‌ی گرمای نقش یک زن در خانه و خانواده باشد؛ چرا که رنگ قرمز یادآور هیجان، گرما و صمیمیت و رنگ نخودی یادآور آرامش، رشد و سرزندگی است.

در صحنه‌های بعد، زمانی که احمد به همراه همسرش به خرید کاموا می‌روند، همسر او کت بلند قهوه‌ای تیره به تن دارد که با پلیور یقه‌اسکی سرمه‌ای و دامن مشکی ست شده است. این انتخاب کاملاً با پوشش او در خانه متفاوت است؛ رنگ‌های انتخابی برای استایل بیرون از خانه ریسک‌ناپذیر و امن هستند. این موضوع می‌تواند بیانگر این نکته باشد که او درخانه احساس امنیت بیشتری دارد و برون‌گراتر است و بیرون از خانه درونگرا و محتاط عمل می‌کند.

هر دوی این کاراکترها سادگی دو شخصیت معمولی در یک زندگی معمولی را به خوبی به بیننده می‌رسانند.

فیلم کوتاه راه حل یک


فشن و سکوت جاده

در این فیلم بیننده شاهد مردی است که به علت پنچری لاستیک ماشین خود در جاده منتظر کسی است که در بردن لاستیک تا نزدیک ماشین، همراهی‌اش کند و در آخر، زمانی که هیچ‌کس کمکی به او نمی‌کند، خودش تمام راه را تا ماشین پیاده می‌رود.

ما با اولین نگاه به استایل این کاراکتر، حتی بدون اطلاع از سال ساخت و تولید فیلم متوجه می‌شویم که این استایل، مربوط به دهه‌ی 70 میلادی است. همین نکته نشان‌دهنده‌ی مستند بودن فیلم‌های کیارستمی و پیروی از واقعیت در روند داستانی اوست. این کاراکتر کت سبز ارتشی، پلیور یقه‌اسکی مشکی و شلوار فلر مشکی به تن دارد، عینک کائوچویی مشکی رنگی به چشم و یک سبیل پرپشت دارد که همگی آن‌ها در کنار هم نشانه‌های استایل دهه‌ی 70 میلادی است.

انتخاب رنگ‌های تیره و خنثی می‌تواند به معنای متفکر بودن کاراکتر و تمرکز او بر معنویات و ارزش‌های فکری باشد.

اما باید اضافه کرد که تمام این انتخاب‌ها برای این کاراکتر، می‌تواند پیام‌های مختلفی در پس صحنه داشته باشد؛ اولینِ آن‌ها این است که او از طبقه‌ی متوسط جامعه است و با چالش‌های روزانه‌ی مردم عادی دست و پنجه نرم می‌کند. این موضوع باعث همذات‌پنداری بیننده با شخصیت می‌شود. دوم این‌که با توجه به کتی که برای او انتخاب شده، این امکان وجود دارد که این شخصیت گرایش سیاسی خاص خود را داشته باشد.

فیلم «شیرین»

سادگی، عاشقی و اصالت

فیلم «شیرینس روایت‌کننده‌ی ماجرای زنان بازیگری است که در سالن سینما به تماشای شیرین و فرهاد، اثری از نظامی گنجوی، به کارگردانی عباس کیارستمی نشسته و به درخواست فیلمساز هنگام تماشای آن به خاطرات عاشقانه‌ی خود رجوع می‌کنند. کیارستمی در مصاحبه‌ای می‌گوید:

«من از بازیگران خواستم حتماً به خاطره‌ی عاشقانه‌ای که برای خودشان اتفاق افتاده فکر کنند تا احساسات واقعی‌شان روبروی دوربین باشد.»

به همین دلیل استایل  کاراکترها، اکثراً تشکیل‌شده از رنگ‌های تیره و پارچه‌های ساده و بدون طرح است؛ آرایش‌ها کم‌رنگ و تمرکز بر طبیعی بودن صورت کاراکترهاست.

هدف اصلی فیلمساز نشان دادن احساسات یک زن است و برای بهتر نشان دادن آن، از استایل‌های ساده و دور از تجملات استفاده شده است. استایل بازیگران، هر کدام نشان‌دهنده‌ی سلیقه‌ی شخصی خودشان است؛ بعضی شال‌های طرح‌دار و رنگی به سر دارند و بعضی ترجیح داده‌اند از رنگ‌های خنثی و پارچه‌های ساده استفاده کنند.

برای مثال گلشیفته فراهانی که سن کمتری نسبت به سایر بازیگران دارد، شال صورتی‌رنگ به سر دارد که می‌تواند نشان‌دهنده‌ی سن کمتر و شخصیت پرشور او باشد. اما بهاره رهنما که با استایل ماکسیمال خود شناخته می‌شود، در این فیلم نیز شال زردرنگی را انتخاب کرده که با شخصیت هیجانی‌اش تطابق دارد. نکته‌ی قابل توجه این فیلم، نشان دادن شخصیت و ظاهر اصلی خود کاراکترهاست؛ به طوری که بیننده شاهد چهره‌های مختلف، آرایش مو و صورت‌های گوناگون است و با هر کاراکتر به صورت جداگانه ارتباط برقرار می‌کند.

فیلم «مسافر»

مسافر معصوم راه آرزو

فیلم «مسافر» داستان یک پسر ساده‌ی روستایی است که رویای رفتن به تهران و تماشای بازی فوتبال از نزدیک در سالن ورزش امجدیه را دارد و در راه رسیدن به این آرزو، اتفاقات جالب و مختلفی را تجربه می‌کند.

در ابتدای فیلم، بیننده شاهد جمعی از دانش‌آموزان و معلم است که در این صحنه، کودکان با توجه به سطح مالی‌شان بیشتر از لباس‌های ساده و کهنه مثل تیشرت راه‌راه و شلوار پارچه‌ای مشکی استفاده کرده‌اند. اما معلم و مدیر مدرسه که سطح مالی بالاتری نسبت به سایر اهالی روستا دارند، لباس‌هایی مثل کت‌های پارچه‌ای به تن دارند که با کراوات‌های طرح‌دار ست شده و این موضوع اختلاف طبقاتی و فکری آن‌ها را به مخاطب می‌رساند.

در صحنه‌های میانی فیلم، زمانی که پدر از سرکار به خانه می‌آید و با لباس‌های بیرون از خانه کنار اهل منزل می‌نشیند، بیننده پیراهن مردانه‌ی سفید، جلیقه‌ی مشکی و شلوار مردانه‌ی مشکی‌رنگی بر تن او می‌بیند؛ استایلی ساده و خنثی با ترکیب رنگی سفید و مشکی که می‌تواند نشان‌دهنده‌ی شخصیت کلاسیک و ریسک‌ناپذیر پدر باشد، چراکه این دو رنگ همیشه انتخاب امنی در دنیای استایل است.

 در مقابل او کاراکتر مادر، زنی بیسواد و خانه‌دار است که در خانه روسری به سر دارد و زیر لباس بلند گلدارش، شلوار گشادی به تن کرده که این نوع پوشش‌ شلوار به زیر لباس بلند، عمدتاً مختص زنان روستایی است. حتی زمانی که مادر برای شکایت از فرزندش نزد مدیر مدرسه می‌رود، همان پوشش را حفظ کرده و تنها روی آن یک چادر طرح‌دار به سر دارد؛ گویی برای او تفاوتی ندارد که چگونه به نظر برسد.

زمانی که پسر به تهران می‌رسد با دنیای کاملاً جدیدی روبه‌رو می‌شود؛ به طوری که نمی‌تواند لبخند و ذوق خود را کنترل کند. او در تن مردم تهران لباس‌هایی متفاوت از زادگاه خودش می‌بیند، پیراهن‌های مردانه‌ی تنگ و طرح‌دار که با شلوارهای فلر و کمربندهایی با سگک‌های بزرگ ست شده بودند. استایل موی مردم تهران نیز متفاوت از روستای خودشان است؛ در تهران برعکس مردم روستا که ساده‌ترین مدل موها را دارند و اکثراً شبیه به یکدیگر هستند، هر شخص با دیگری متفاوت است و نسبت به شخصیت و جایگاه اجتماعی‌اش مدل موی انتخابی خود را دارد.

برای مثال زمانی که پسر از خرید بلیت ورزشگاه جا مانده و به ناچار به سراغ مردی می‌رود که از او به قیمت بالاتری بلیت بخرد، مرد فروشنده موی خود را به شکل فر استایل کرده که  شر و شور شخصیتش را نشان می‌دهد؛ اما زمانی که پسر به داخل ورزشگاه می‌رود و کنار مردی میانسال می‌نشیند و از او می‌خواهد که تا برمی‌گردد صندلی‌اش را برایش حفظ کند، بیننده شاهد مردی است با موهای ساده که مدل آن مردانه و جاافتاده است و با شخصیت آرام مرد هم‌خوانی دارد.


سخن پایانی

همه‌ی ما زمانی که به تماشای سینمای عباس کیارستمی می‌نشینیم، گویی به تماشای سادگی و روان بودن جریان زندگی نشسته‌ایم. هر کاراکتر با شخصیت ویژه‌ی خود، با آیتم‌ها و رنگ‌های منحصربه‌فرد در ذهن بیننده باقی مانده و تماشاگر با دیدن نشانه‌ای از آن استایل، کاراکتر مربوطه را به خاطر می‌آورد.

در فیلم‌های کیارستمی، لحظه‌های زندگی با رنگ و پوشش‌های ساده به خوبی با مخاطب خو می‌گیرد و در ذهنش جاودانه می‌شود. فضای ساده و مینیمال فیلم‌های کیارستمی، تا ابد شکل نوینی از سینمای ایران را در ذهن مخاطب ثبت کرده و سبک خاص او همیشه ماندگار خواهد ماند.

  • فیلم آواز شاد نوید محمدزاده و برادرانش در عروسی فامیل / چه بریز بپاشی دارد !