این مطلب از گروه وب گردی است و تنها جنبه سرگرمی دارد
ماجرای نامه های عاشقانه گوگوش به مردان متاهل و معروف ! / زنان زیادی از گوگوش دلخورند !
گوگوش با ارتباط با مردان متاهل زندگی خیلی ها را نابود کرده است.
پولاد کیمیایی می گوید گوگوش زندگی مادرش و پوری بنایی و زنان متاهل زیادی را برای اینکه ترقی کند از بین برده است و نامه های عاشقاه زیادی برای پدرش و مردان متاهل نوشته است که خود به چشم دیده است.
در ادامه خلاصه ای از صحبت های پولاد کیمیایی را می خوانید:
داستانی که خانم گوگوش در مصاحبه درباره ی آشنایی اش با پدر من گفت سرتاسر دروغ بود.
وقتی مادرم به ایران برگشت، آن روز که خانم گوگوش به خانه ی ما آمد، پدرم اول نبود و بعداً آمد ولی من آنجا بودم. مادرم مرا صدا زد و به خانم گوگوش معرفی ام کرد و گفت: «ایشان خاله گوگوش دوست من هستند.» ولی مادرم نمی دانست چه ماجرایی پشتش بود. خانم گوگوش از دو سال قبل از آن با پدر من رابطه داشت. نامه های عاشقانه ی خانم گوگوش با پدرم هست. خانم گوگوش در مصاحبه ادعا کرد مادرم خودش دست پدرم را در دست او گذاشت و شوهرش را به او سپرد. یک نگاه به کارنامه ی خانم گوگوش کنید؛ کدام آدم عاقلی شوهرش را دست او می سپارد؟ تمام همسایه های خانه ی ما او را دیده بودند که به آنجا رفت و آمد داشت، جایی که گیتی و بچه اش زندگی می کردند.
مادر من نیازی نداشت به خانم گوگوش زنگ بزند و زندگی اش را به او بسپارد. مادر من موزیسین بود، موسیقی فیلم نوشته بود، تحصیل کرده بود، در لندن و تهران خانه و زندگی داشت. تا آخرین لحظه ی مرگش هم پای شوهرش ایستاد؛ آنقدر زن بزرگی بود که برای اینکه پسرش فردا سؤالی نکند، ۲۴ ساعت قبل از مرگش، دست شوهرش را گرفت و گذاشت در دست پسرش و گفت: «من راجع به پدرت اشتباه کردم، او به من خیانت نکرد. پدرت مرد بزرگی است.»
من هم از پدرم طرفداری نمی کنم. او هم اشتباه کرد ولی خانم گوگوش بیشتر اشتباه کرد، چون وارد زندگی زناشویی پدرم شد. پدر و مادر من هیچ مشکلی باهم نداشتند. فقط غربت بود و دوری. آدم های بزرگی خانه ی ما رفت و آمد داشتند و طبق گفته های خود خانم گوگوش در همان مصاحبه، پدر من اصلاً به ایشان اهمیتی نمی داد.
روزی که با پدرم به خانه ی خانم گوگوش رفتم، اینطور نبود که پدرم از توی کوچه دستم را گرفته و مرا برده باشد به خانه ی او. پدر من آنجا با خانم گوگوش زندگی می کرد.
من سال ها از پدرم بدم می آمد و با او مشکل داشتم. بعد از کنسرت های خانم گوگوش و برگشتنم به ایران بود که پدرم را شناختم و رابطه مان با هم خیلی خوب شد. واگرنه تا قبل از آن پدرم را هم خیلی نمی شناختم و از هم دور بودیم.
پدرم به هر کسی بدی کرده باشد به خانم گوگوش خیلی خوبی کرده، همانطور که آقای قربانی، پوری بنایی و خیلی های دیگر، خوبی های زیادی به او کرده اند. اما خانم گوگوش تک تک آن ها را به دشمن خود تبدیل کرد و پله های ترقی را همینطوری بالا رفت.
خانم گوگوش نه یک خط موسیقی نوشته، نه یک ساز بلد است، نه شعر نوشته؛ او هیچی نداشت. خانم گوگوش کودک کار بود و به خاطر همین زندگی خیلی ها را از هم پاشاند تا خودش به موفقیت برسد.
حداقل جلوی دوربین معذرت خواهی می کرد. طلب بخشش کار ساده ای است. اینطوری چیزی از او باقی می ماند. ولی با آن مصاحبه خودش را خراب کرد.
مردم به خاطر تفریح دنبال این حرف ها هستند اما من به خاطر مادرم این ها را می گویم. برای فرهنگ ما خیلی دردناک است که خانم گوگوش یکی از قله های آن باشد.
زمانی که با خانم گوگوش در خانه اش در تهران زندگی می کردم، می دیدم که او حتی جواب مادرش را هم نمی داد و دلش می خواست پسرش، کامبیز هم زودتر از خانه اش برود چون معتقد بود با کارهایش برای او دردسر درست می کند.
خانم گوگوش خودش برای من تعریف کرد یک روز آمده بود خانه و دیده بود کامبیز نیست؛ پدرش محمود قربانی به او گفته بود وسایلش را جمع کند و برود به مرز ترکیه تا از آنجا او را وارد ترکیه کند. کامبیز هم رفته بود اما در راه اتفاقاتی برایش افتاده و پاسپورتش را گم کرده بود. در نهایت وقتی به ترکیه رسیده بود، پشیمان شده و به مادرش زنگ زده و گفته بود می خواهد به خانه برگردد اما خانم گوگوش به او اجازه ی برگشت نداده و گفته بود دیگر بچه اش نیست.
من از پدرم دفاع نمی کنم؛ او اشتباه بزرگی کرده. خودش هم جلوی دوربین خواهد نشست و همین را خواهد گفت. می دانم آنقدر مرد هست که این را بگوید. اما اگر اشتباه کرده فقط یک اشتباه بوده. درست است که آن اشتباه به زندگی من ضربه زده ولی نیامده فرزندش را انکار و او را از خانه بیرون کند، یا او را به پول بفروشد.
پس این را بدانید که پدر من اگر گناهی هم داشته، درگیر ماجرای این خانم شده. خانم گوگوش می توانست به پدرم بگوید: «گیتی دوست و همکار من است، در غربت مریض است، من نان و نمکش را خورده ام و شما بچه دارید.»
مادر من روزهای آخر عمرش می گفت: «من که رفتنی هستم، حداقل می گذاشتند اول من می رفتم، بعداً این کار را می کردند.» خانم گوگوش حداقل آنقدر وجدان نداشت که صبر کند مادرم اول برود.
پوری بنایی اگر خانمی می کند و راجع به خیلی چیزها حرفی نمی زند به خاطر این است که خانم گوگوش به او لطفی کرده که تقدیرش را عوض کرده و از بابت آن شکرگذار است. ولی ایشان خودش برای من تعریف کرد که وقتی با خانم گوگوش به پاریس رفته بود، آنجا خبرنگارانی بودند که به گفته ی خود گوگوش، محمود قربانی آن ها را فرستاده بود تا او را معروف کنند. آقای قربانی بهترین شعرها، بهترین کنسرت ها و بهترین گروه را برای او گرفت، با اینکه خانم گوگوش تا به این سن رسیده هنوز یک نت هم بلد نیست. خانم گوگوش می خواند و استعداد دارد، اما هنرمند فاخری نیست.
رفتار خانم گوگوش با من مثل زن بابا بود. البته خودش را خیلی کنترل می کرد چون می دانست دارد همان عقده های کودکی اش را روی من پیاده می کند.
کامبیز آمده گفته همایون مصداقی (همسر دوم گوگوش) آدم خوبی نبود و او را از خانه اش بیرون کرد. اما من می گویم خانم گوگوش یک روز مرا به خاطر دیر برگشتن به خانه، بیرون کرد، با اینکه از قبل نوشته و خبر داده بودم. خانم گوگوش قوانینی مثل سربازخانه در خانه پیاده کرده بود و هیچکدام از دوستانم نمی توانستند به خانه ی ما زنگ بزنند. برای استفاده از دستشویی هم باید هزار و یک قوانین رعایت می کردم.
خانم گوگوش در مصاحبه اش گفت برای فرار از اعتیاد، در زمان انقلاب به ایران برگشت، اما این دروغ است و او به خاطر آنکه خانه اش را مصادره نکنند برگشت.
پدر من برای اینکه خانم گوگوش بتواند بعد از انقلاب در چارچوب قوانین کشور دوباره کار کند خیلی تاوان داد. به خیلی از مسئولین رو انداخت و خیلی تلاش کرد تا برای خانم گوگوش که اوایل انقلاب به کشور برگشته بود، تفاوت قائل شوند، اما این اتفاق نیفتاد.
بعد از آن قرار شد پدرم فیلمی در خارج کشور با حضور خانم گوگوش با رعایت شئونات اسلامی بسازد اما به این شرط که خانم گوگوش به ایران برگردد. اما ماجرا به انحراف کشیده شد چون خانم گوگوش تصمیم گرفتند کنسرت بگذارند و قرارداد کنسرت بستند. خانم گوگوش در مصاحبه اش نگفت که چطور از ایران یکباره رفت و در آمریکا همه چیز برای برگزاری کنسرت برایش مهیا شد. همه ی کارهای کنسرت ها را من و پدرم برایش انجام دادیم. وقتی ما به آمریکا پیش خانم گوگوش رفتیم هیچ پولی نداشتیم. پدرم ۴ سال با خانم گوگوش از این کنسرت به آن کنسرت همراه شد اما او با پدرم همکاری نکرد تا فیلمش را بسازد و پول ساخت فیلم را به او دهند.
بعد از چندین کنسرت و جمع شدن پول اجراها، سر و کله ی دوست و آشنا برای گرفتن پول پیدا شد. خانم گوگوش برای آنکه از پول کنسرت ها چیزی به کسی ندهد یکباره اجراها را متوقف کرد. خانم گوگوش در مصاحبه اش ادعا کرد وقتی کنسرت هایش متوقف شد همه از دورش پراکنده شدند اما مگر من و پدرم منفعتی از کنسرت هایش می بردیم؟ اگر یک قران پولی گیر ما آمد خانم گوگوش باید بیاید مطرح کند. به خاطر ادعاهای خانم گوگوش در مورد قرارداد کنسرت هایش و شکایت هایی که شد، دودش در چشم من رفت و مرا آنجا از کار و دانشگاه اخراج کردند. خانم گوگوش می دانست ۵۰ درصد اموال به شوهر می رسد، به خاطر همین دیگر به دردش نمی خوردیم و ما را دک کرد. من و پدرم بی پول به ایران برگشتیم. آن زمان خانم گوگوش بیشتر از ۲ میلیون دلار پول به اضافه ی خانه ای که در آن زندگی می کرد را داشت. خانم گوگوش با این همه ثروت و درآمدی که از ملت ایران کسب کرده تا حالا یک قران به آن ها کمک نکرده است.
بعد از بازگشت ما به ایران، رابطه هنوز ادامه داشت و خانم گوگوش همچنان به پدرم ابراز عشق می کرد. چون ما خانه نداشتیم و در خانه ی پدربزرگم زندگی می کردیم خانم گوگوش گفت بریم در خانه ی او که خالی مانده بود زندگی کنیم اما همان هم برای این بود که خانه اش را مصادره نکنند. ما به آن خانه رسیدگی کردیم و حتی پدرم به چند جا سر زد تا خانه ی خانم گوگوش را از او نگیرند. اما بعد از مدتی خانم گوگوش کسی را برای اجاره دادن خانه فرستاد و ما هم از آنجا با لوازم خودمان بیرون آمدیم. بعد از چند ماه جواب ندادن و پنهان شدن، طلاق نامه ی خانم گوگوش آمد.
کامبیز گفته آقای کیمیایی یک دوربین با همه ی تجهیزاتش از آمریکا به ایران برد. بله پدر من این کار را کرد. اما آن دوربین حق پدر من بابت فیلمی بود که باید می ساخت؛ پیش قسط آن فیلم بود. هیچ وقت هم پولی بابت آن دوربین از خانم گوگوش نگرفته بودند. فاکتوری نشان دهید که خانم گوگوش پول دوربین پدر من را داده.
خانم گوگوش در مصاحبه اش ادعا کرد که من ۱۰ سال بعد خودم با پدرم رفتم لس آنجلس که حرف های او را بشنوم. آنجا وقتی از خانم گوگوش سؤال کردم که چرا کمک نکرد آن زمان فیلم پدر من ساخته شود، خانم گوگوش گفت آن موقع پول نداشت در حالی که علاوه بر خانه اش ۲ میلیون دلار پول در حسابش بود.
آن زمان که خانم گوگوش به آمریکا رفت، خانواده اش در کنارش بودند و او وضع مالی خوبی هم پیدا کرده بود اما در مصاحبه مظلوم نمایی کرد که ما او را رها کردیم و تنها گذاشتیم. اما ما وقتی به ایران برگشتیم، نزدیک به یک سال پاسپورت پدرم را گرفتند و او تا ۴ سال نتوانست کار کند. این در حالی بود که ما بی پول به ایران برگشته بودیم.
خانم گوگوش ادعاهایی هم در مورد تابلوهایش مطرح کرد. اگر کسی از من تابلویی خریده بیاید اعلام کند.
ما اگر پولی می خواستیم همانجا در آمریکا از خانم گوگوش می گرفتیم و با آن وضع به ایران برنمی گشتیم. پدر من در سن ۷۰ سالگی خانه خرید، آن هم به اصرار من و با کلی قرض کردن.
من احتیاجی به خانم گوگوش نداشتم. مادرم یک ویلا در متل قو برایم به ارث گذاشته بود که آمدم آن را فروختم و زندگی ام را با آن راه انداختم. حالا هم در بهترین جای فرمانیه زندگی می کنم.
پدر من با همه ی این اتفاقات مرد شریف و خوبی است، به خیلی ها کمک کرده و خیلی چیزها به این سینما داده. همین که در این سن مشکلاتی دارد نشان می دهد به فکر پول نبوده و درویش گونه زندگی کرده. مردم هم همیشه هوایش را داشته اند و من هم او را بخشیده ام. من از زمانی که پدرم از خانم گوگوش جدا شد خیلی چیزها از او یاد گرفتم و دوستش دارم. خودش هم تاوان داده. پدر من از زمانی که از خانم گوگوش جدا شده دیگر هیچ زنی در زندگی اش نبوده و حالا در ۸۰ سالگی به تنهایی با یک پرستار زندگی می کند.
ارسال نظر