نقد فیلم جمشیدیه

«یلدا جبلی» کارگردان فیلم جمشیدیه زمانی که آن را دو سال پیش در جشنواره فیلم فجر به اکران در آورد، کارنامه چندان پرباری نداشت و پیش از آن اثری معمایی جنایی با «داره صبح میشه» را ساخت و آن را در گروه هنر و تجربه به اکران در آور بود.

به گزارش رکنا ، اثری خاص که توانسته بود با کمک گروه بازیگران قوی و کارگردانی درست جبلی، فیلمی نسبتا موفق از آب در بیاید و علی رغم مشکلات ریز و درشتی که داشت، در سینما ها دیده شود.

جبلی پس از ساخت داره صبح میشه شروع به ساخت فیلم بعدی خود با نام «جمشیدیه» کرد و نمایش آن در جشنواره فیلم فجر ۹۷ با استقبال نسبتا خوبی مواجه شد. او این بار هم از دوست و همراهش یعنی فردین خلعتبری در نوشتن فیلمنامه فیلم کمک گرفته است. خلعتبری که بیشتر به عنوان موسیقیدان شناخته می‌شود چند سالیست که دست به قلم شده و فیلمنامه اثر سینمایی پیشین جبلی را نیز در کنار او به نگارش در آورده بود.

نمی‌دانم اخیرا فیلم جدید راسل کرو را دیده‌اید یا نه، فیلمی در تقبیح خشونت و هشدار دادن به افرادی که دارای خشونت لحظه‌ای هستند و از کوره در می‌روند. فیلمی نه چندان دقیق و زیبا با پیام اخلاقی درستی که در چندین اثر سینمایی دیگر در دنیا و سینمای ایران نیز تکرار شده است: از کوره در رفتن و عواقب آن.

با سرک کشیدن به زندان ها و پیگیری جرم مجرمان محبوس در پشت میله‌ها، می‌توانی متوجه شوید که بسیاری از جرم و جنایات بر سر یک عصبانیت لحظه‌ای رخ داده که منجر به یک حادثه شده است. یک کوره در رفتن خالی! می‌تواند یک زندگی را پر و پیمان به باد دهد و خانواده‌هایی را درگیر و حتی عزادار سازد. جبلی هم همراه با دیگر تیم سازنده اثر جدیدش یعنی جمشیدیه، وارد مقوله جامعه خشن ایران شدند و این سوژه را دستمایه ساخت فیلم خود قرار دادند؛ سوژه‌ای که پیش‌تر در آثاری چون بدون تاریخ و بدون امضا هم تا حدی به آن پرداخته شده بود و از شباهت فیلم آنها نسبت به این فیلم نمی‌توان به راحتی گذشت کرد.

تکلیف بیننده‌ با فیلم جمشیدیه روشن است

جمشیدیه با صدا و داد و قیل خیابان‌های شلوغ تهران آغاز می‌شود و تکلیفش را با بیننده‌اش مشخص می‌کند. خیابان‌های شلوغ و ناآرامی که به گواه بسیاری از مسافرین شهرها و کشورهای دیگر، خشونت در آن جاری است. خشونتی که در نگاه و رانندگی مردم دیده می‌شود تا کودکان کاری که گاهی با هم کتک کاری می‌کنند.

سارا بهرامی در نقش ترانه فرو رفته؛ دختری که شوهرش به تازگی ۳۷ ساله شده و قرار است این تولد را در کنار دوستانشان جشن بگیرند. آنها در راه رسیدن به کافه، با یک راننده تاکسی دعوایشان می‌گیرد و بعد از فحاشی رکیک او شوهر ترانه، امیر(با بازی حامد کمیلی)، تصمیم می‌گیرد که حساب راننده را کف دستش بگذارد. مشاجره لفظی بین این دو بالا می‌گیرد و ترانه هم از ترسش هم به پلیس زنگ می‌زند و هم با موبایلش چند باری به کتف راننده ضربه می‌زند تا مبادا دست روی امیر بلند کند. او از فحش‌های این راننده نیز عاصی شده و با موبایلش به کتف و گردن این راننده می‌کوبد.

در نهایت راننده بیخیال شده و راهش را کج می‌کند و می‌رود اما امیر چند روز بعد آگهی ترحیم این راننده را در ایستگاه تاکسی خطی‌هایی که نزدیکشان بوده می‌بیند و با گفتن این موضوع به ترانه ناخواسته باعث می‌شود که همسرش فکر کند در مرگ راننده تاکسی نقش داشته است…

رد پای فمنیستی در فیلم جمشیدیه

جامعه خشن و خشونت زده و البته ضد زن مضامین اصلی فیلم جمشیدیه هستند که کارگردان در مورد موضوع سوم به طور ناگهانی وارد می‌شود و معلوم نیست که چرا تصمیم می‌گیرد ناگهان فیلمش را در طی یک چرخش تبدیل به یک اثر فمنیستی کند. ورود به این مساله تنها در مونولگ‌های انتهایی فیلم دیده می‌شود و آنقدر نابجا و نچسب وارد مضمون مبارزه با خشونت فیلم می‌شود که نمی‌تواند راهی از پیش ببرد. نمی‌خواهم نگاه جنسیتی به فیلم داشته باشم اما جمشیدیه از هر سکانسش داد می‌زند که توسط یک زن کارگردانی شده چرا که یلدا جبلی بیش از حد افکار زنانه را درون شریان‌های فیلمش جاری می‌سازد و در جاهایی از فیلم، ناگهان شروع به گفتن رساله سیاسی و اجتماعی در اینباره می‌کند و از این کار هم ابایی ندارد.

در همان سکانس مذکوری که ناگهان فیلم وارد فاز شعاری می‌شود، خود فیلمنامه‌نویسان خودشان را دست می‌اندازند و طی دیالوگی که از دهان یک حقوقدان در فیلم شنیده می‌شود می‌گویند که «چرا برای خودت بیانیه و رساله می‌خوانی» تو گویی که هر دوی آنها می‌دانند نقص اصلی قصه‌شان دفعتا تصمیم گرفته برود بالای منبر و پایین هم نیاید.

شروع فیلم شروع جالب توجهی است، ه خصوص وقتی که متوجه می‌شویم راننده تاکسی مرده و بعید نیست که مشاجره این زوج باعث مرگ او شده باشد. زوجی که با راننده دعوا کرده‌اند، خسته از یک روز پرمشاجره پیش رفقایشان در کافه رفته‌اند و با شوخی و خنده مشغول تعریف یک دعوای ساده هستند. این جمع دوستانه نیز به بازخوانی دوستانشان از وقایع امروز واکنش مثبتی نشان می‌دهند و جمع‌شان از خنده ریسه می‌روند، در حالی که در آنسوی شهر یک نفر در حال جان سپردن بوده است. تضاد شکل گرفته در این صحنه در سکانس پس از ورودیه فیلم، بدجوری به قلب مخاطب چنگ می‌زند.

فیلم جمشیدیه با اینکه داستانی نسبتا تکراری دارد ولی می‌تواند از یک دیدگاه و زاویه جدید وارد داستان شود؛ دیدگاهی که متاسفانه بعد از گذشت دقایقی از فیلم کاملا از دست می‌‌رود و کارگردان شروع به سر دادن شعارهای اجتماعی می‌کند. شعارهای کارگردان در اواخر فیلم که لحظات حساسی هم هست اوج می‌گیرد و کاری می‌کند که پایان بندی فیلم تبدیل به یک تریبون سیاسی-اجتماعی شود و ماهیت فیلم و قصه کاملا در هم می‌شکند.

حامد کمیلی بعد از مدتها توانسته در قالب یک نقش جدی نسبتا خوب ظاهر شود و سارا بهرامی نیز گلیمش را از آب بیرون می‌کشد هرچند باید اعتراف کرد هردوی آها به خاطر عدم پردازش درست و درمان شخصیت‌شان و نقص حاکم در فیلمنامه، چندان فرصت ندارند تا رخی نشان دهند.

حامد کمیلی و سارا بهرامی هم با وجود اینکه شیمی خوبی را در فیلم ایتالیا ایتالیا از خود نشان دادند ولی در جمشیدیه نمی‌توانند این شیمی را آنطور که باید به تصویر بکشند.

دیالوگ‌های فیلم جمشیدیه

باید گفت متاسفانه برخی دیالوگ‌هایی که از دهان کاراکترها خارج می‌شود جملاتی نیست که در زندگانی روزمره رد و بدل شود و بازهم در سکانس‌های پایانی (که بیشترشان در دادگاه می‌گذرد) این امر بیشتر از همیشه خودش را نشان می‌دهد. تصور می‌کنم که خانم جبلی هیچ‌وقت یک دادگاه را از نزدیک ندیده چرا که دادگاهی که او در فیلمش ساخته هیچ سنخیت و ربطی به واقعیت ندارد و دیالوگ‌هایی که در آن بیان می‌شود بیشتر مانند یک بیانیه مطبوعاتی و خبری هستند تا دفاعیات یک متهم و وکیل و… . حتی خود قاضی ماجرا که نقشش را بهرام عظیمی، انیماتور معروف کشورمان بازی می‌کند، به هیچ وجه شبیه به قضات معمول کشور نیست و لحن صحبت‌هایش نیز کاملا با واقعیت سیاه و تلخ این دادگاه‌ها، تفاوت دارد. بازآفرینی صحنه‌های دادگاه یکی از خطاترین صحنه‌هایی است که جبلی در فیلم خودش به نمایش در آورده و شاید بد نبود پیش از ساخت چنین تئاتر غیرقابل باوری، کمی بیشتر در این مورد کند و کاو می‌کرد.

به جز انتخاب بد بسیار بهرام عظیمی در نقش این قاضی، باید گفت برخی از دیگر بازیگران فیلم جمشیدیه نیز به درستی انتخاب نشدند و جبلی برخلاف فیلم قبلی خود که بازیگران قابل و توانمندی را برای نقش‌ها در نظر گرفته بود، این بار به جاده خاکی زده و انتخاب بازیگردانی بدی را انجام داده است. کیومرث پوراحمد که با فیلم ضعیف خود (تیغ و ترمه) در اکران آنلاین چند ماه پیش شرکت کرد و اخیرا به بازی در نقش‌های کوتاه در برخی آثار نیز روی آورده، در نقش پدر امیر فرو رفته و آنچنان بازی مصنوعی از خود نشان می‌دهد که در برخی صحنه‌ها تماشاگر را به خنده وا می‌دارد. تیپی که او به کاراکترش اعطا می‌کند با فضای فیلم همخوانی ندارد و پدر امیر به مثابه یک وصله ناجور در بین شخصیت‌های فیلم حضور دارد.

حضور ستاره پسیانی در فیلم جمشیدیه

اما جدا از این کاراکترهای فرعی که نقش چندانی هم در فیلم ندارند، باید به افرادی چون ستاره پسیانی اشاره کرد که در بازی خود ناشی‌گری می‌کند و بیشتر تئاتری بازی می‌کند تا سینمایی. اهل فن و تماشاگران حرفه‌ای تر تفاوت میان بازی روی صحنه نمایش و بازی جلوی دوربین را به خوبی می‌دانند و باور دارم که ستاره پسیانی در فیلم جمشیدیه همچنان در دروسی که از پدر یاد گرفته باقی مانده و بازی از نوع تئاتر را به نمایش می‌گذارد.

در نهایت به جرات می‌توان گفت که بازیگر خوبی در کل فیلم جمشیدیه دیده نمی‌شود. بخشی از بد بودن بازی بازیگران به فیلمنامه ناقص اثر هم برمی‌گردد اما شخصی چون سارام بهرامی، گاهی بازی اغراق آمیز و دور از ذهنی را ارائه می‌کند که با هیچ منطقی درست از آب در نمی‌آید.

اصولا در دنیای بازیگری چندین نقش و تیپیکال شخصیتی هستند که بازیگران علاقه خاصی به ایفاگری در این رل‌ها دارند چرا که هم چالشی برای آنها حساب می‌شود و هم اینکه احتمال جایزه بردنشان در محافل سینمایی بالا می‌رود؛ نقش‌هایی چون یک آدم دیوانه و یا یک معتاد از این قبیل نقش‌ها هستند و به این کلکسیون نقش‌های جایزه دار باید نقش فرد در شرف اعدام و در معرض دادگاه را نیز در سینمای کشورمان اضافه کرد. کارگردانان بسیاری بوده‌اند که با انتخاب سوژه حساس قصاص وارد فیلم‌هایی شدند که سر و ته آن به دادگاه قضایی و اعدام برمی‌گردد و بازیگران بسیاری هم بوده‌اند که در قالب این نقش‌ها فرو رفته‌اند و تا جایی که به یاد دارم اکثر این بازیگران نیز نامزد یا برنده جایزه سینمایی ایرانی شده‌اند. از همین رو تصور می‌کنم که سارا بهرامی هم به لیست نامزدها اضافه شود اما باید اعتراف کرد که بازی او شاهکار نبوده و برخلاف نقش‌آفرینی خوبش در اثری چون دارکوب (در نقش یک زن معتاد) در جمشیدیه نمی‌تواند به این نقش‌های جایزه بگیری دست پیدا کند.

فیلم جمشیدیه می‌توانست پیام خود را زیرپوستی به مخاطب انتقال کند

فیلم جمشیدیه می‌توانست پیام خود را زیرپوستی به مخاطب انتقال کند و با همین کار از برچسب شعارزدگی دوری می‌کرد اما کارگردان به این سمت نرفته و فریادش را آشکار سر می‌دهد. جبلی سوژه‌ای تکراری را از دیدگاه جامعه شناختی مورد کنکاش قرار می‌دهد و این واکاوی را به آخرین دقایق فیلم می‌سپارد و مجبور است که برای زدن حرفش دست به دامن شعار دادن شود چرا که بیش از یک ساعت و نیم خبری از این پیام‌ها نیست و فیلم تازه یادش می‌افتد که باید به جز نشان دادن معضل، صحبتی هم درباره حل آن ارائه کند.

این عدم هماهنگی و به هم خوردن ریتم فیلم پاشنه آشیل آن است و شخصیت‌های مقوایی در کنار بازیگرانی که نمی‌توانند کار خود را به درستی انجام دهند، دست به دست هم داده تا جمشیدیه نسبت به اثر قبلی کارگردانش یک قدم به عقب محسوب شود نه یک قدم رو به جلو.

جمشیدیه روایت درست و حقیقتی تلخ است که شجاعت سازنده در ساخت آن ستودنی است اما همین سازنده پیام فیلم و محتوای اثرش را فدای بسیاری از موضوعات کرده و از شکوفایی باز می‌ماند و درست مانند استرس و اضطراب شخصیت‌های فیلم سینمایی‌اش، فیلمی مشوش می‌سازد که نمی‌تواند به آن هدفی که از پیش تعیین کرده برسد و گلوله جادویی و پر سر و صدای جبلی، با فاصله‌ای تقریبا معنا دار به سیبل برخورد می‌کند.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.