گفتگوی فریدون جیرانی با هوتن شکیبا
بازیگری که دوست داشت در «ابد و یک روز» بازی کند / با ترس و ریسک خیلی زیاد اولین کار تلویزیونی ام را کردم
رکنا: هوتن شکیبا با حضور در برنامه سی و پنج درباره فعالیت های خودش در حوزه سینما و تئاتر توضیح داد و از انتخابهایی که در دوران فعالیت حرفهای داشته است گفت.
بیست و چهارمین برنامه زنده اینترنتی «سی و پنج» با اجرای فریدون جیرانی شنبه ۳۰ دی میزبان هوتن شکیبا، بازیگر Actor سینما، تئاتر و تلویزیون و صداپیشه بود. در ادامه مشروح گفتوگوی فریدون جیرانی با این بازیگر را میخوانید.
سال ۶۳ کجای تهران بزرگ شدی؟
من متولد تهران اما بزرگ شده سنندج و در واقع سنندجی هستم.
شغل پدرت چه بود؟
کارمند اداره کشاورزی بود. مادرم هم معلم مقطع ابتدایی بود.
پسر بزرگ خانوادهای؟
خیر من دومی هستم. برادرم هومن بزرگتر است. برادرم نقاش است و در خانواده مادریام علاقه به هنر Art زیاد است و دو داییام هادی و مهدی ضیاءالدینی نقاش و مجسمهساز هستند و به خاطر همین همه فکر میکردند من نقاش میشوم و من نقاشی را دوست داشتم اما ناگهان مسیرم عوض شد.
آیا سنندج سینما Cinema هم داشت؟
یک انجمن سینمای جوان داشت و خیلی فعال بود.
فیلم کجا میدیدی؟
یکی در خانه فرهنگ کوچکی، یکسری نمایش فیلمهای خاص و هنری داشتیم و سینما بهمن هم بود که بعدها سینما شیدا اضافه شد و الان در جریان کامل سالنهای سینمای سنندج نیستم.
از سینماها و فیلم دیدن خاطره هم داری؟
بله من هم از خانه فرهنگ و هم سینما بهمن خاطره دارم.
در مقطع ابتدایی فیلم دوست داشتی؟ چه فیلمی را در مقطع ابتدایی دوست داشتی؟
فیلم «رقصنده با گرگها» را خیلی دوست داشتم و آن دوره بالای ۷ بار در سینما دیدم.
فیلم ایرانی چطور؟
فیلم ایرانی هم «اجاره نشین ها» را خیلی دوست داشتم که تلویزیون هم زیاد پخشش میکرد.
«هامون» را دوست داشتی؟
هامون را دوست داشتم اما وقتی بزرگتر شدم علاقهام بعدها بیشتر شد.
فیلمت را با دوربین خانگی خودت ساختی؟
خیر، یکی از دوستانمان، بهنام صفری لطف بزرگی به من کرد. او در سینمای جوان سنندج تدریس میکرد و برادرش دوست من بود. طرحم که سکانس پلانی دو دقیقهای بود را برایش بردم و او دوربین خودش را به من داد تا فیلم بسازم.
داستان فیلمت چه بود؟
در ذهنم بیخودی آوانگارد بود و «به دنبال بی رنگی» اسمش بود و با یک شعر مولانا آغاز میشد. در این فیلم پدرم هم بازی کرد.
آن زمان فیلم کوتاه و فیلم هنری دیده بودی؟
خیلی کم. یادم است آقای آفریده در شبکه دو، برنامه فیلم کوتاه داشت که آن را دنبال میکردم.
آن دوران کلاس سینمای جوان هم رفتی؟
خیر. اولین کلاس هایم را در دانشگاه سوره رفتم. جالب بود که میخواستم سینما بخوانم اما آن سالی که من کنکور دادم سوره، سینما نگرفت.
فکر سکانس پلان از کجا به ذهنت رسیده بود؟
یادم است آن زمان اسمش را نمیدانستم اما شاید به این دلیل بود که نمیتوانستم تدوینش کنم.
در خانواده کتاب میخواندند؟
بله بیشتر رمان میخواندند. من خودم بیشتر کتاب قصه میخواندم.
اولین رمانی که خواندی چه بود؟
«کیمیاگر» را از کتابهای پدرم و «کوری» را از کتابهای مادرم خواندم. برادرم هم برایم کیهان بچهها میگرفت و خیلی دوست داشتم.
انیمیشن هم دوست داشتی؟ کارتون مورد علاقهات چه بود؟
انیمیشن خیلی زیاد دوست داشتم. همه کارتونها را دوست داشتم و پدرم هم دوست داشت و وقتی کارتون شروع میشد پدرم را صدا میکردم. زمانی که بزرگتر شدم یادم میآید از بین کارتون ها، «کوتلاست» را یادم است که خیلی هنری بود.
از سری فیلمهای سینمایی مثل سیندرلا را یادت است؟
خیلی دوست نداشتم.
دنیای زیبای شارلوت را یادت است؟
بله، کارتونهای آن زمان کمی تلخ بود.
ویدئو داشتید؟
اوایل خیر. از فامیلها قرض میگرفتیم و پنهانی به خانه میبردیم. خانواده ما فیلم هندی هم دوست داشتند و میدیدند و ما «سنگام» و «شعله» را در ویدئو دیدیم.
شله جزء فیلمهای مورد علاقهات بود؟
بله، «قلعه» هم دوست داشتم.
یادم است اولین تئاتری که دیدم، وقتی که به تهران آمدیم بود که «شش جوجه کلاغ و یک روباه» اقای غریب پور را دیدیم که کار عروسکی سایه بود.
چه کسی شما را به تئاتر برد؟
خدابیامرز محمد خلیلی فرد که در گروه تئاتر آنها بود، دعوت مان کرد و دقیقا یادم نیست که چطور تهران بودیم و به کانون پرورش کودکان رفتیم و دیدیم. بعد هم کاست آن را خریدم و احتمالاً بالای ۵۰۰ بار گوشش دادم.
در سنندج در دبیرستان تئاتر بازی میکردی؟
از چهارم ابتدایی بازی ام شروع شد. من خیلی کمرو بودم اما خیلی دوست داشتم.
چطور با کم رویی وارد تئاتر شدی؟
به اجبار. یادم است معلم کلاس چهارم، آقای قمری یک روز سر کلاس آمد و گفت که چه کسی برای دهه فجر برنامه دارد. آن زمان فعالیتهای فرهنگی یک هفته در ایام فجر بود. چند نفری دست بلند کردند اما نمیدانم چطور شد که معلم به من گفت «هوتن تو چی؟» من هم گفتم که فقط نمایش عبدلی و اوستا را بلد هستم. یادم است چهارم ابتدایی سر صف عبدلی و اوستا را اجرا کردم. یکی از دوستان هم گفت میتواند اوستا باشد که او هم بعدها وارد تئاتر شد.
این مقدمه ورودت به تئاتر است؟
بله، در راهنمایی در تئاتر بسیار فعال بودم و سرگروه تئاتر مدرسه شدم. از معلمان آن زمان و معلم پرورشی ام، خیلی متشکرم چون در مسیری که من الان هستم، خیلی کمک کردند و من را بسیار تشویق میکردند. هیچوقت یادم نمیرود معلم زبانم، آقای شاه غیبی میگفت بچه درس را خوب گوش بدهید و اگر زود تمام شود، یک ربع آخر میگذارم هوتن تئاتر اجرا کند و بچهها هم ذوق داشتند.
کمدین مورد علاقهات چه کسی بود؟
چاپلین را خیلی دوست دارم و بیشتر فیلم هایش را در ویدئو دیدم و هنوز دارم. تمام کمدی کلاسیکها و جدیدیها را هم میدیدم.
عشقت کمدی بود یا جدی؟
جفتش را دوست داشتم مثل الانم بود. روحیه فانتزی دارم و احساس میکنم هر چیزی همان قدر که میتواند تراژیک باشد، همان اندازه میشود به آن خندید
دیپلم را سنندج گرفتی؟ بعد از دیپلم چه شد؟
دیپلم سنندج گرفتم و پیش دانشگاهی هنر خواندم و بعد دانشگاه سوره قبول شدم و به تهران آمدم.
در دانشگاه سوره مهمترین اساتید چه کسانی بودند؟
فرزان سجودی، شکوفه ماسوری، خانم قاسم پور و آقای مهندس پور از جمله اساتیدم در سوره بودند که سعی میکردم استفاده کنم. مرحوم سمندریان دورهای به سوره آمد که من هم به کلاسش رفتم.
در دانشگاه چه کسی باعث شد وارد تئاتر حرفهای شوی؟
در جشنوارهای شرکت کردم که آنجا حسن معجونی، سیامک صفری، مهتاب نصیرپور و محمد یعقوبی داور بودند.
کارگردان چه کسی بود؟
شیما صادقی. کاری به نام «ویلن هایتان را کوک کنید» بود که در جشنواره اجرا کردیم و من در این جشنواره بود که با نوید محمدزاده آشنا شدم که بازی جذابی در یک نمایش داشت. چون نوید هم کرد بود با هم رفیق شدیم. نوید جایزه دو بازیگری گرفت و یادم است روی صحنه آمد و به کردی به من تبریک گفت قبل از اینکه جایزه اول اعلام شود.
در این ۸ سال با چه کسانی آشنا شدی؟ چطور با معجونی آشنا شدی؟
یک سال و نیم بعد از آن جشنواره که جایزه گرفتم، یک روز آقای معجونی با من تماس گرفت که فکر کردم یکی از دوستان است که شوخی میکند. سال ۸۸ برای «یک مشت روبل» دعوتم کرد که اجرا رفتیم. البته قبلتر از آن، سیامک صفری برای کار «روموس کبیر» نادر برهانی مرند دعوت کرد که بعد سرکار «جن گیر» کوروش نریمانی رفتم. اتفاقت زیادی در سال ۸۸ برای من افتاد البته اولین اجرای عمومی من در سال ۸۳ اتفاق افتاد که «تا به حال شده شب امتحان بلایی سرت بیاد که نفهمی چه میخوانی» بود که کار روح الله صدیقی بود. من ورودی سال ۸۱ بودم و سال ۸۳ یک کار داشتم و بعد در سال ۸۸ سه اجرا رفتم و بعد همکاری ام با حسن معجونی و کوروش نریمانی ادامه پیدا کرد.
بعدها هم گروهی به نام «تئاتر تازه» شکل دادیم که متشکل از یوسف باپیری، اشکان دل نژاد، نوید محمدزاده، آرمان کوچکی و من. شروع کارمان اینگونه بود.
قبل از آمدن به تهران تئاتر جدی دیده بودی؟
خیر، بیشتر فیلم، انیمیشن و فیلم کوتاه میدیدم.
آن زمان که به تهران آمدی و فیلمها را جدیتر میدیدی، چه فیلمی مورد علاقهات بود که دوران اصلاحات بود؟
«قرمز»، «شوکران» و «دو زن» خیلی خوب بودند.
فیلمی که خیلی روی تو تاثیر گذاشته چه بود؟
«نفس عمیق» را خیلی دوست داشتم و احساس میکنم نمونه آن دیگر ساخته نشد. آن دوره، فیلمهای تاثیرگذاری ساخته شد و فکر میکنم فضاهای متنوع با سلیقههای مختلفی در سینما بود.
تئاترهای جدی تو در دوره احمدی نژاد بود؟
بله
در دوره اصلاحات تئاتر کار نکردی؟
۸۳ یک اجرا رفتم اما بیشتر در دانشگاه فعال بودم و آخرهای دانشگاه زمانی که پایان نامه را دادم بیشتر فعال بودم و جواب صبر آن سالها بود.
چه نمایشهایی روی تو تاثیر گذاشت؟
کارهای آقای کوهستانی را خیلی دوست دارم.
سپس بخشی از نمایش ««الیور توئیست»» که مربوط به پردهخوانی هوتن شکیبا بود پخش شد. فریدون جیرانی سپس از شکیبا درباره قطعات شعر این پرده نمایش سوال پرسید.
این شعرهای خود نمایش است یا شعرهای پیش پرده خوانی هم است؟
چون این نمایش اقتباسی از کارل لوید است، تقریباً ترجمه شعرهای آن است اما با تغییرات.
چون ما را به فضای پیش پردهخوانیهای قدیم میبرد؟
محمدرضا کوهستانی و یکی از همکارانش زحمت ترجمه اشعار را کشید اما در تمرینها تغییراتی در آنها ایجاد شد.
در جایی هم تو مثل پیش پردهخوانی اجرا کردی؟ البته من این بخش را در فیلم کارل لوید ندیدم.
چنین بخشی در آن فلیم وجود ندارد. بخشهایی که مربوط به اجرای خودمان است، تصمیم گرفتیم که اینگونه اجرا شود که فاصلهگذاری باشد و من با ارکستر شروع میکنم.
یکی از بهترین و لذتبخشترین بخشهای نمایش بود و یادی میکنم از پیش پردهخوانهای قدیمی چون مجید محسنی، حمید قنبری، مرتضی احمدی و عزتالله انتظامی.
نقش فاگین از ابتدا به تو پیشنهاد شد؟
قبلتر پیشنهاد به من شد اما کامل مطرح نشد، اما من درگیر لیسانسهها بودم. بعدها دوباره به من پیشنهاد شد و من متوجه شدم که قرار بوده حامد بهداد نقش فاگین را ایفا کند که به دلیل درگیری کاری نتوانست بیاید و این سعادت نصیب من شد.
در ادامه حسن معجونی درباره هوتن شکیبا و فعالیت تئاتری شکیبا و تفاوت کار تلویزیون و تئاتر او سخن گفت.
فاگین چطور به تو معرفی شد؟
گفتند فقط خواندن است. من گفتم من خواننده نیستم و صدایی هم ندارم و گفتم اگر در حد معمولی باشد میتوانم بیایم.
نمایش را میشناختی؟ فکر نمیکنم نمایش موزیکالش را دیده باشی؟
خیر، اما فیلمهای قدیمی این داستان را دیده بودم. نسخههایی که برای تمرین به من دادند عمداً ندیدم و ترجیح دادم بگ گراند ذهنی کودکیام بماند و دستم باز باشد تا خودم شکلش دهم. ناگهان دیدم خیلی جدی و تمرینمان همراه با ارکستر شد که خیلی سخت بود.
رهبر ارکستر با تو تمرین کرد؟
بله، هم با آقای قضات و بردیا کیارس که جزء نابغههای ایران است، خیلی تمرین کردیم و نتیجه هم اجرایی شد که مردم خیلی دوست داشتند.
وقتی تمرینها تمام شد، تیپ را خودت انتخاب کردی؟
من تا لحظههای آخر، چیزی انتخاب نکردم و میگفتم اجازه بدهید چیزی انتخاب نکنم که ته نشین شود. آخرها به این نتیجه رسیدم که صدایم از زیرترین تا بمترین حالت ممکن نوسان نگاه دارم چون آدم ملونی است که مدام رنگ عوض میکند که این ویژگی را در صدا و فیزیکش آوردم. نگذاشتم مخاطب یک ویژگی ثابتی از فاگین ببیند. البته نکتهای وجود دارد که ما هنوز ما شروع به کار نکرده بودیم که از «الیور توئیست» انتقاد کردند.
من فکر میکنم بیشتر از کارگردان کار چون فضای کاری را عوض کرده بود، انتقاد کردند..
ای کاش نقدمان به جایی برسد که بدون در نظر گرفتن نفع شخصی، نقد کنیم یعنی اگر این دولت یا دولت قبلی را نقد میکنم، جدای از منافع شخصیام باشد و نقد منصفانه باشد. خیلی از دوستانی که از کار ما نقد میکردند اگر خودشان در کار بودند مطمئناً سینه سپر میکردند برای کار.
نمایش آنقدر تاثیرگذار بود که فکر میکنم هیچ نقد منفی ندیدم..
بله، چون گروه حرفهای هستند و از هوشمندی آقای پارسایی است که در هر حوزه، آدمهای حرفهای آن کار را چیده است.
تو هم با نوید و هم با سعید چنگیزیان تمرین میکردی؟
بله. حتی گاهی میشد که در یک روز با دو نفرشان تمرین میکردیم اما تصمیمی که همه مصر بودند، این بود که کلیت حفظ شود اما در جزئیات دستمان باز باشد تا هر کدام بیل سایکس خودش را بسازد. قطعا برای مهناز افشار و من این موضوع سختتر بود چون بازیهایمان با بیل سایکس بود اما ما هم استقبال کردیم.
بچههای نمایش هم خوب بازی کردند.
بله، به نظرم نسل آینده بازیگری خوبی داشته باشیم. محمد شاکری نقش داجر را داشت. دو «الیور توئیست» داشتیم؛ ایلیا نصراللهی و آرمان که هر کدام ویژگیهای خودشان را داشتند. همان جا میدیدم که پشت صحنه درسهایشان را میخواندند و روی صحنه میآمدند.
من به کارگردان هم گفتم که فیلم «الیور توئیست» برایم کسلکننده بود اما این نمایش بسیار لذتبخش بود..
بله اینطور است. من فکر میکنم باید این جریان ادامه دار باشد. مدتی بحثی پیش آمد که چرا بازیگران سینما به تئاتر میآیند؛ اگر اینطور باشد باید سینماییها هم بگویند چرا بازیگران تئارت به سینما میآیند! اینها بحثهای کوچکی است چو نبازیگر میتواند در هر حوزهای خودش را نشان دهد و فقط مدیومها مطرح است. ما بازیگر خوب یا بد داریم که میتوانند در مدیومهای مختلف خوب یا بد ظاهر شوند. من کاملاً از حضور بازیگران سینما در تئاتر استقبال میکنم و فقط ماجرا این است که باید قاعده کار در تئاتر را یاد بگیرند همانطور که ما از تئاتر به سینما یا تلویزیون میرویم و سعی میکنیم تکنیکهایش را یاد بگیریم.
در نمایش آقای زنجانپور هم بازی کردی؟
خیر، قرار بود مرتضی اسماعیل کاشی برایش بازی کند که کارگردان ۱۰۰ درصد است.
زنجانپور موافق شکلگیری تئاتر خصوصی نبود وباید توسط دولت ادامه پیدا کند؟ الان تئاتر خصوصی خیلی گل کرده و میدانم اینجا بعد از کودتا تلاش شد که این مسیر شکل بگیرد اما نشد.
الان ماجرا این است که این جریان ناقص اتفاق میافتد. تئاتر خصوصی ما فقط از نظر حمایت مالی عاری از حمایت دولتی است یعنی از لحاظ نظارت و ارزشیابی زیر نظر دولت است. الان دغدغه مالی خیلی زیاد است و گروهها به این فکر میکنند که چطور هزینهها کم شوند که به همه چیز آسیب میرساند. البته از بابتهایی رونق پیدا کرده اما آسیبهایی به همراه داشته است.
آسیبهای تئاتر خصوصی چیست؟
من فکر میکنم تئاتر یکی از وظایفش رشد مخاطب است یعنی به مخاطب آموزش دهد. در این سالها خیلی مخاطبان جدیدی وارد تئاتر شدند که جای خوشحالی دارد اما مدتی که گذشت این مخاطب بود که تعیین میکرد چه کاری میخواهد و شاید آن آدمهایی که دنبال خلاقیت بودند در حاشیه قرار گرفتند و با ترس کار کردند و سطح سلیقه شان را به سطح مخاطب نزدیک کردند نه اینکه سطح سلیقه مخاطب را بالا بکشند که بنظرم باید روی این موضوع بیشتر کار شود. نباید فراموش کنیم که مخاطب باید رشد کند.
الان تئاتر دولتی هم داریم؟
بله، ولی خیلی تعدادشان کم است و کار سفارشی میکنند و در سالنهای دولتی اجرا میروند. به نظرم دولت میتواند حمایت کند تا هنرمندان با دغدغه کمتر مالی به هنر بپردازند نه اینکه از روز اول به این فکر کنند تا از بازیگران مطرحتر استفاده کنند تا مخاطب جذب شود و بازی در مرحله دوم و سوم قرار میگیرد.
رونق تئاتر خیلی خوب است و تماشاچیان ویژهای هم دارد. این رونق در سینما هم ایجاد شده است.
نمایش ۱۰۰ درصد هم خیلی خوب بود. شنیدم کارگردانش خیلی با استعداد است، البته من زیاد اسماعیل کاشی را نمیشناسم..
من او را بیشتر به عنوان بازیگر میشناختم و بازیگر بسیار خوبی است. در ۱۰۰ درصد با ستاره پسیانی همبازی هستم که او هم خیلی خوب است. من خیلی خوشحالم که در سالهای فعالیتم بهترین پارتنرها را داشتم که خیلی خوشایند است.
نقش مایکل در ۱۰۰ درصد خیلی سخت است چون پیش برنده نیست و همش در حال رو دست خوردن است.
در سینما کم کار هستی؟
من ۴ سینمایی کار کردم که به ترتیب فیلمبرداری؛ «شب بیرون» به کارگردانی کاوه سجادی حسینی بود. «طبقه حساس» کمال تبریزی، «حق سکوت» هادی ناییجی که ظاهرا توقیف است و نقش یک طلبه جوان را بازی کردم که حتی با لباس به حوزه علمیه رفتم و با طلبهها صحبت کردم. برای این فیلم خیلی به قم سفر کردم. فیلم «هلن» آقای ثقفی آخرین کار سینمایی بود.پ
سینما برایم حساسیت و ترس بیشتری دارد و نمیدانم چقدر ۴ بازیام در سینما میتواند قضاوت Judgment شود. امسال با تمام احترام به دوستانی که به من فیلم پیشنهاد کردند، در سلیقهام فیلمی نبود.
سختگیری خیلی خوب است چون فکر میکنم الان باید با نقشی بسیار خوب شروع کنی. فکر میکنم باید خیلی پیشنهاد داشته باشی؟
بله اما ترسیدم که ریسک کنم.
تلویزیون را ترجیح میدهی؟
خیر اصلا ترجیحم تلویزیون نبود بخاطر کیفیت کارهای آن. فکر میکنم سومین یا چهارمین باری بود که از سروش صحت پیشنهاد کار داشتم و هر بار به بهانهای نمیرفتم. لیسانسهها را هم گفتم نمیآیم اما ۵ قسمت فیلمنامه به من داد که بخوانم و وقتی خواندم خیلی خوشم آمد و به نظرم ایمان صفایی و سروش صحت بینظیر نوشتند. دیدم دلم نمیآید این نقش را شخص دیگری بازی کند چون ویژگیهای خاص و جالبی داشت و به همین دلیل با ترس و ریسک خیلی زیاد اولین کار تلویزیونیام را انجام دادم.
من وقتی کارهای تئاتری ات را دیدم تو را شناختم و فصل اول لیسانسهها را دیدهام که خیلی خوب بود..
یادم است برای اجرای کاری به دفترتان آمدم و حس میکردم عموماً وقتی کسی معرفی شده باشد و وقتی شما بازی از من ندیده اید، انتخاب نکنید اما خیلی برخورد خوبی با من داشتید و کلی با هم گپ زدیم با اینکه میدانستم قرار نیست انتخاب شوم.
الان به تو میگویم که همه آرزو دارند با تو کار کنند. الان بازیگر مورد علاقهات کیست که الگو باشد؟
هر کدام شان برایم یکسری ویژگیها دارند؛ مثلا حضوری که نوید دارد برایم جذاب است.
کدام نقشش را دوست داری؟
ابد و یک روز را خیلی دوست دارم. کارهایی را کرده که قبلتر از نوید ندیده بودم. فرهاد اصلانی را واقعا دوست دارم.
مثل اینکه بازیگران کرد را دوست داری..
در خانمها، گلشیفته را خیلی دوست دارم. ترانه علیدوستی و باران کوثری را هم همینطور. نسلی بودند که فکر میکنم عالی هستند. شهاب حسینی هم همینطور.
در بازیگرانی که مرحوم شدند، خسرو شکیبایی را دوست دارم. در نسل قدیمتر، عزتالله انتظامی و علی نصیریان را دوست دارم و هنوز که هنوز است آقای نصیریان مثل یک جوان است و هر بار انگار اولین کارش است.
میان بازیگران خارجی چطور؟
دنیل دی لوئیز را خیلی دوست دارم و خیلیهای دیگر.
فیلم خارجی که خیلی تاثیرگذار بوده چطور؟ مثلا من پدرخوانده را ۲۰ بار دیدم. فیلمی بوده که تو زیاد دیده باشی؟
پدرخوانده را من هم زیاد دیدم. فیلمی که خیلی دیده باشم «دار و دسته نیویورکیها» یک سری ویژگی دارد یعنی ویژگی کاراکترهایی که به بازیگران نزدیک نیست اما طوری بازی کردند که قابل باورندبرای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر