با همسر یا معشوقه کنترلگرم چه کنم ؟ / راهکارهایی که به صمیمیت شما و عشق تان می افزاید
رکنا: روابط شما با همسر کنترلگر، همیشه در هالهای از ابهام قرار خواهد داشت. شما تکلیفتان را با او و خواستههایش نمیدانید و نمیتوانید تشخیص دهید که چطور میتوان او را خوشحال کرد.
به گزارش رکنا، همین ابهام باعث میشود با وسواس بیشتری به خواستههای او تن دهید و همه چیز را برای راضی کردنش فراهم کنید. البته کنترلگرها همیشه راه سرزنش و تحقیر کردنتان در پیش نمیگیرند و گاهی با تزریق احساس گناه، شما را از سرپیچی از خواسته هایشان باز میدارند. آنها ارتباطات شان را غیرقابل اتکا میدانند و احساس میکنند که اگر دست از کنترل بردارند، سنگ روی سنگ بند نمیشود. زندگی با یک کنترلگر، شاید همیشه و در نظر همه افراد عذاب آور به نظر نرسد اما شما را به رابطهای معیوب و نابرابر وارد میکند. رابطهای که اگر زودتر آن را نجات ندهید، دیر یا زود نا آرامی را به همه ابعاد زندگی شما سرایت میدهد.
با یک کنترلگر زندگی میکنید؟
وقتی دیگران انتظاراتش را برآورده نمیکنند، احساس میکند به او خیانت Cheat شده؟ شکاک است و اعتماد کردن به دیگران برایش آسان نیست؟ در کارنامه ارتباطاتش، کشمکشهای زیادی ثبت شده و وقتی به خواستهاش عمل نکنید برای انتقام و تنبیه نقشه میکشد؟
اگر پاسختان به این سوالها مثبت است، یعنی با یک کنترلگر زندگی میکنید. کنترلگرهای سلطهجو، معمولا در کسب و کارشان آدم های موفقی هستند. این افراد اهداف مشخصی دارند که برای رسیدن به آنها به دقت برنامهریزی و تلاش میکنند. شاید روابط خانوادگی این افراد ویران شده باشد، با دوستانشان صمیمیتی نداشته باشند و در اجتماع محبوب نباشند اما در کارشان، آنها عملکرد مطلوبی دارند.
همسر کنترلگر شما، همیشه در ازای انجام یک دستور به شما محبت میکند. وقتی شما درست طبق پیشفرضهای ذهنی او زندگی کنید، همه چیز ایدهآل است اما اگر رفتار شما با ذهنیت او متفاوت باشد، رابطهتان سرد یا تنشآلود میشود. اگر همسرتان یک کنترلگر سلطهگر باشد، انجام کارها همیشه در خانه شما بر روابط ارجح خواهد بود. احتمالا او حاضر است بر سر شما فریاد بکشد یا قهر کند اما به خواستهاش برسد. با وجود این نباید فراموش کنید که سلطهگری تنها راه این افراد برای کنترلگر بودن نیست. بعید نیست که همسرتان با سپردن مسئولیتهای بیشمار به شما، کنترلتان کند و این احساس را در شما ایجاد کند که کنترل شرایط را در دست دارید. چنین همسری، همیشه خود را ضعیف، ناتوان و بیپناه معرفی میکند و اما پشت رفتارهای منفعلانه او این پیام پنهان شده «من تو را کنترل میکنم تا همه مسئولیتها را برعهده بگیری.»
راهتان را تغییر دهید
آیا وقتی مطابق خواسته او رفتار میکنید به شما احترام میگذارد؟ احساس ناامنی میکنید و نمیدانید امروز چه واکنشی به رفتارهایتان نشان میدهد؟ بدون نظر او نمیتوانید تصمیم بگیرید؟ میخواهید از رنگ دیوار گرفته تا اصول تربیت فرزندان را او تایید کند. مدام به خودتان میگویید «نکند اشتباه کنم!»؟ میترسید نظر یا خواستهتان را بگویید؟ اگر پاسختان به این سوالها مثبت است، تردیدی نداشته باشید که با یک کنترلگر زندگی میکنید و دیر یا زود، خشم، پایین بودن اعتماد به نفس و احساس گناه، جزئی جداییناپذیر از شخصیتتان میشود. اگر نمیخواهید کارتان به آنجا بکشد، به این توصیهها عمل کنید:
وقتی نه میگویید، روی حرفتان بمانید و به او ثابت نکنید که با یک اخم یا سرزنش، کوتاه میآیید.
تواناییهایتان را بالا ببرید و به آنها باور داشته باشید.
با گرفتن تصمیمهای کوچک شروع کنید و قدرت تصمیمگیریتان را کمکم بالا ببرید.
حتی اگر از نظرتان مطمئن نیستید، دیدگاهتان را بیان کنید.
به همسرتان بگویید که میخواهید این کار را انجام دهید و هر در صورت احساس نیاز، از او کمک میگیرید.
آگاهانه با احساساتتان روبهرو شوید و آنها را انکار نکنید.
از یک روانشناس و زوج درمانگر کمک بگیرید.
پایین بودن اعتمادبهنفس و باور نداشتن به خود، کودکان را به سمت کنترلگری هدایت میکند
قاطع اما مهربان باشید
والدین بچهرئیسها، با دیدن سرپیچیها و قدرتنماییهای فرزندشان، خشمگین میشوند. آنها از اینکه نمیتوانند کنترلی روی رفتار فرزندشان داشته باشند، برافروخته و در عین حال مستاصل میشوند اما این برافروختگی، اصلا اتفاقی نیست. فرزندان آنها، خوب دکمه جوش آوردنشان را میشناسند و میدانند که چه زمانی و چطور آن را فشار دهند.
رفتارش به شما چه میگوید؟
وقتی که زمین و زمان برای سرکوب کردن این کودک بسیج میشوند، او احساس قدرت میکند بچهرئیسها به دنبال قدرت گرفتن و تحت کنترل درآوردن شرایط هستند و برای اینکه بزرگترها را به زانو در بیاورند و مجبورشان کنند که از خواسته آنها پیروی کنند، تا آخر خط میروند اما این بچهها واقعا قدرتمندند؟ نه! به هیچوجه! آنها بهشدت احساس ناامنی میکنند و این حس آزاردهنده را زیر ماسک نافرمانی و اقتدار پنهان میکنند.
بچهرئیس چطور رفتار میکند؟
دستورهای مستقیم را نادیده میگیرد
وظایفش را نیمهکاره رها میکند
از سیاست سکوت بهرهمیگیرد
محدودیتها را انکار میکند (برای مثال به کودکتان میگویید توپ را به دیوار نزن، یکبار دیگر میزند و بعد این کار را متوقف میکند.)
غذایی که مقابلش میگذارید را نمیخورد
خودش را به بیعرضگی و ناتوانی میزند
وقتی سرزنشش میکنید، خشمگین میشود
زیر بار عذرخواهی کردن نمیرود
با این بچهها چه کنیم؟
شاید شما بتوانید از فرزندتان جلو بزنید و او را مجبور به سر فرود آوردن بکنید اما واقعیت این است که پیروزیتان در این بازی، به معنای خارج کردن فرزندتان از پوسته فردی کنترلگر نیست. برعکس! او شکست در این بازی را میبیند و تبدیل شدن به یک کنترلگر را بهعنوان هدف غایی خود ترسیم میکند. این کودک مدام با والدینش در بازی قدرت قرار میگیرد و در جریان این جدالها، میلش به کنترلگر بودن، هر روز قویتر میشود.
برای اینکه شخصیت کنترلگر فرزندتان تثبیت نشود، به جای تلاش برای پیروزی، راههای سادهتر و کمدردسرتری را میتوانید امتحان کنید. به این گفتوگو توجه کنید:
پدر به آرامی میگوید: «پسرم اتاقت را تمیز کن.»
پسر خودش را به نشنیدن میزند و این دستور را انجام نمیدهد.
پدر، دیگر چیزی درمورد لزوم تمیز شدن اتاق نمیگوید و خودش هم دست به کار نمیشود.
چند روز بعد، پسر خواستهای را با پدرش در میان میگذارد. (مطمئن باشید این اتفاق حتما میافتد)
پدر بدون آنکه لیوان چایش را زمین بگذارد میگوید: «نه پسرم!»
پسر میگوید:«چرا؟»
پدر میگوید: «چون دیروز از تو خواستم اتاقت را مرتب کنی اما نکردی!»
این گفتوگو همینجا تمام میشود. حتی اگر پسر گریه کند، قول دهد یا التماس کند، پدر به خواسته او عمل نمیکند و حتی دیگر درمورد موضوع صحبت نمیکند و عصبانیت یا نارضایتی را هم ابراز نمیکند. عمل نکردن پدر به خواستههای کودک (بدون دعوا و کاملا در آرامش) تا جایی ادامه پیدا میکند که کودک برای تمیز کردن اتاقش داوطلب شود.
شاید این رفتار، به ظاهر بیرحمی به نظر برسد اما این معنا را در ذهن کودک متبادر میکند: «تو رئیسم نیستی و نمیگذارم مرا کنترل کنی!» اما یادتان نرود که این رفتار را نباید با چاشنی خشم ترکیب کنید یا اینکه علاوه بر آن، در دیگر ابعاد رابطهتان به کودک بیتوجهی کرده یا با او رفتار تندی داشته باشید.
به احساساتش اهمیت دهید
کودکتان ممکن است با حربه احساساتش، به دنبال کنترل کردن شما باشد اما همیشه ماجرا از این قرار نیست. او هم مثل شما گاهی عصبانی میشود، گاه غم دارد، گاهی شاد است و گاه نیاز به تنهایی دارد. به این احساسات در زمان مناسب، واکنش مناسب نشان دهید. مثل کودکی که زمین خورده، حق دارد غمگین باشد، کودکی که از همسالانش سیلی خورده حق دارد عصبانی باشد و ... پس شما در این شرایط، باید به او بگویید که احساسش را درک میکنید و از او حمایت میکنید اما کودکی که شکلات بیشتری میخواهد اما به دلیل قوانین خانهتان آن را دریافت نمیکند، در صورت پرخاشگری، عصبانیت یا تنها به گوشهای خزیدن، نباید واکنش حمایتگرانه دریافت کند یا با خشم شما روبهرو شود. شما در شرایطی که فرزندتان متناسب با شرایط احساسی را بروز میدهد، باید با او همدلی کنید و در زمانی که احساس و وضعیت با هم تناسبی ندارند، باید احساس مورد نظر را بدون خشم، طرد یا باج دادن، نادیده بگیرید. یادتان باشد؛ احساسش را نه خودش را!
گذشته از این، تواناییهای فرزندتان را گسترش دهید و در این مسیر از او حمایت کنید. اگر کودکتان درک درستی از تواناییها و ناتوانیهایش داشته باشد، کمتر به کنترلگری رو میآورد. او باید تواناییهایش را شجاعانه به خدمت بگیرد و بداند که در این مسیر، از همراهی و حمایت شما بهرهمند است اما یادتان نرود که حمایت کردن، به معنای روی دوش گذاشتن فرزندتان نیست. شما هرگز نباید کاری را که او توان انجام دادنش را دارد، برایش انجام دهید اما میتوانید هرجا برای تکمیل تواناییهایش به سمتتان دست دراز کرد، دست همکاریتان را به سویش دراز کنید.
ارسال نظر