در آستانه اولین دیدار ایران در جام جهانی 21
خاطره ای از آن جام و آن وصل نافرجام
رکنا:قصه نخستین تجربه من از «جام جهانی فوتبال» چیزی بود تقریباً شبیه قصه آن پسرک ملایری در فیلم «مسافر» زنده یاد عباس کیارستمی. درست 40 سال پیش بود.
ایران به جام جهانی 1978 آرژانتین راه یافته بود و قرار بود بازیهای تیم ملی بهصورت زنده از تلویزیون پخش شود. البته پخش زنده و مستقیم در آن سالها تداول و پیش پا افتادگی امروز را نداشت؛ مائده و غنیمتی بود بسیار کمیاب، گرانقدر و بس عزیزکرده. آن روز، تلویزیون بزرگ «شاوب لورنس» خانه پدری با آن قاب زیبا و نفیس چوبی و آن هیبت موقر و سنگین، در بالادست میهمانخانه مصداق واقعی جعبهای جادویی را یافته بود، تا دستم را بگیرد و با خود ببرد و در آن ضیافت باشکوه ملی میهمان کند؛ به یاد دارم که از صبح آن روز حس غریبی داشتم. موضوع فقط تماشای یک بازی نبود، در همان دنیای کودکانه خود حس می کردم جزئی از یک کل بزرگ هویت بخش هستم. اما مشکل آنجا بود که بازیها به وقت ایران، نیمه شبان و نزدیکای صبح برگزار میشدند و بیدار ماندن تا این ساعت برای طفل دبستانی کم سن و سالی مثل من کاری بود بس شاق و خارج از توان و تحمل. با خودم عهد بسته بودم در آن شب کذایی به هر قیمتی شده بیدار بمانم و بتوانم بازی ایران و هلند را تماشا کنم. خوب به یاد دارم با دلی پر از اشتیاق تماشا، آن شب ورجه میزدم و دور حیاط میچرخیدم و هر چند دقیقه مشتی آب از حوض بزرگ و پرآب خانه برمی داشتم و بر صورت میزدم تا به هر قیمتی شده اسیر خواب نشوم و بتوانم تا ساعت 3 و 4 صبح بیدار بمانم. اما انگار پاهای عقربکهای ساعت را با غل و زنجیر بسته بودند و زمان خیال حرکت نداشت! هر چه از شب میگذشت، پلکهای من نیز سنگین و سنگینتر میشدند... آخرین باری که نگاهی به ساعت شماطه دار بزرگ روی دیوار انداختم، کمتر از دو ساعت به آغاز بازی مانده بود. اما دیگر زورم به زور پر زور خواب نمیرسید. ملتمسانه از بزرگترها خواستم که قبل از بازی بیدارم کنند و بعد با این حساب که ساعتی میخوابم و بیدار میشوم، دل خوش کردم و چشمها را هم گذاشتم. هنوز هم که هنوز است نمیدانم خلف وعده اهل خانه بود یا فراموشکاری یا دل نازکیشان برای کودکی که در خواب ناز کودکانه خوابهای شیرین میدیده یا... نشان به آن نشان که تخت و بخت خوابیدم و کسی بیدارم نکرد. فردا صبح که خورشید توی آسمان پهن شده بود، از خواب پریدم. من بودم و یک بازی از دست رفته و دنیایی حسرت و بغضی شکسته در گلو.
حسین مسلم
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
تجاوز به پسر 16 ساله به بهانه جابه جایی فرش توسط 2 پسر همسایه + عکس
بازجویی از مرضیه 40 ساله به خاطر مرگ مشکوک جوان 28 ساله عریان
اشکان ابراهیمی با اسلحه های پیشرفته در انگلیس دستگیر شد + عکس
نامه 40 وکیل به رهبری برای توقف اعدام رامین حسین پناهی + عکس
حقایقی که درباره مهناز افشار نمی دانید!
مرگ ناگهانی و باورنکردنی بازیگر 20 ساله مشهور + عکس
ورود دادستان تهران به برنامه جنجالی ماه عسل !
شکایت پدر یکی از کودکان از سعید طوسی در ترکیه/ این کودک همراه سعید طوسی به ترکیه رفته بود
لحظه زنده شدن نوزاد مُرده داخل قبر! + فیلم
زنده شدن معجزه آسای خواهر و برادر مُرده در کلات مشهد
شوهر دوستم به من تجاوز کرد وقتی شکایت کردم، شوهرم مرا طلاق داد!
وقتی فهمیدم زن غریبه صیغه شوهرم است، دنیا روی سرم خراب شد!
شوهرم با دختر دایی اش همخوابی می کرد / راز 4 ساله حلقه نامزدی در دست عروس بی نوا
ارسال نظر