شوخی های تلخ یک سانسور چی!
رکنا: سانسور در مطبوعات ایران عمری به درازای تاریخ آن دارد، چه مطبوعاتی که در دوران قاجار خود را ملتی و آزاد یا دولتی میدانستند و چه مطبوعاتی که در دوران شانزده ساله حکومت رضا شاه یا بیست و چند سال پس از مرداد 1332 گرفتار سانسورچیهایی نظیر محرمعلی زینعلی و...
محرمعلی زینعلی که در میان مطبوعاتیهای آن زمان به «سانسورچی» ملقب شده بود، متولد 1289 شمسی و از روستاهای آذربایجان بود که تحصیلات اندکی در حد خواندن و نوشتن داشت و بعدها با توجه به زمینههای شغلی کاملترش کرد. او در سال 1307 بهعنوان کارمند دونپایه وارد خدمت نظمیه (شهربانی) شد و از سال 1317 در بخش اطلاعات مشغول به کار و همزمان معاون شخصی به نام شمیم شد که مُهر معروف «رَوا» در اختیارش بود. مهری که تا بر کاغذ چاپی نمیخورد اجازه خروج از چاپخانه و انتشار نداشت. پس از شهریور 1320 و خروج رضا شاه از کشور و باز شدن فضای سیاسی، با توجه به اینکه شمیم نام خوشی در میان مطبوعاتیها نداشت، برکنار و محرمعلی خان جانشین او شد. در این میان تا دوران دکتر محمد مصدق که همه سانسورها را لغو کرد، محرمعلی خان کار چندانی در مطبوعات نداشت اما از کودتای 28 مرداد 32 تا زمان فوتش (در بهمن 1354) با اینکه چند بار بازنشسته شد، ولی همچنان مشغول به کار بود. به گونهای که رحمت مصطفوی، مدیر مجله روشنفکر نام او را «ژاور» پلیس Police گذاشته بود! ژاور همان بازرس معروف کتاب بینوایان ویکتور هوگو که در راه انجام وظیفه از هیچ کاری دریغ نداشت و در نهایت چون در درست بودن کار خود دچار شک و تردید شد، خودکشی کرد!
در نشست حاضر، نقش سانسور در مطبوعات ایران را به نقل از پیشکسوتان این حرفه، حسین بنی احمد، سردبیر روزنامه اطلاعات در سالهای پیش از انقلاب، مینو بدیعی و محمد بلوری از پیشکسوتان روزنامه کیهان به گفتوگو نشستیم و خاطرات آنها را از محرمعلی زینعلی مرور کردیم.
همانطور که مستحضر هستید، سانسور در مطبوعات ایران جزو لاینفک این حرفه بوده است؛ نگاه و ارزیابی شما از نظام سانسور در دوران قاجار چیست؟
مینو بدیعی: میتوان گفت دولت قاجاریه، آزادی Freedom در مطبوعات را تاب نمیآورد و پایهگذار آزادی مطبوعات در آن زمان، جنبش مشروطه بود که عاملی را برای ایجاد آزادی پدید آورد. در دوران مشروطه همگام با جنبش اجتماعی آن دوران، روزنامه نگاران نامی پا به عرصه مطبوعات گذاشته و قصد داشتند جامعهای را که از نظر اقتصاد و سیاست در سطح پایینی قرار داشت ارتقا دهند؛ که در این مسیر نخستین گام آنان، مبارزه با استبداد قاجار بود. این در حالی بود که هنگام استبداد که در زمان ناصرالدین شاه به اوج خود رسیده بود این مبارزه غیر ممکن به نظر میرسید. بنابراین برخی به صورت غیرقانونی شب نامههایی را منتشر میکردند که از جمله این روزنامه نگاران میتوان به سید جمالالدین اسدآبادی، میرزا ملکم خان و بعد از آنان جهانگیرخان صوراسرافیل، علامه دهخدا و... را نام برد که علم ضدیت با سانسور را که همانا مبارزه با استبداد قاجاریه نیز بود، به دست گرفتند.
در دوره قاجاریه دولت مستقیماً در سانسور دخالت میکرد؛ البته به استثنای روزنامههایی که خارج از دسترس حکومت توسط افراد در نقاط مختلف از جمله کشور هند منتشر میشد؛ از اینرو با وقوع مشروطه، روزنامه نگاران فریاد آزادی سر دادند. به بیان دیگر تمام خواسته روزنامهنگاران در تاریخ ایران آزادی بیان و قلم بوده است.
حسین بنی احمد: سانسور مطبوعات همواره بستگی به روش و برنامه حکومت های وقت داشته است. به عبارتی هر حکومتی که سر کار میآید شیوه برخورد و نحوه سانسور در مطبوعات را تعیین میکند.
به تعبیر شما نظام سانسور از استبداد یا دیکتاتوری نشأت گرفته است. این مهم را در مطبوعات دوران پهلوی اول چگونه ارزیابی میکنید؟
مینو بدیعی: در دوره پهلوی اول که رضا شاه حکومت ایران را به دست گرفت با ادعای توسعه و تجدد پا به عرصه قدرت گذاشت. رضا شاه نیز نگاه آزادیخواهی نداشت بلکه یک نظام دیکتاتوری دیگری را روی کار آورد. اما زمان حکومت رضا شاه با عصر احمد شاه بسیار تفاوت داشت، به عبارتی حدود یک قرن جامعه جلوتر بود؛ بنابراین رضاشاه نمیتوانست مانند دوران قبل عمل کند. در این دوره اگرچه شاه با شعار تجدد و ورود از دروازه تمدن، کار خود را آغاز کرد و دوران او عصر پیشرفت و ترقی ایران محسوب میشد و از روزنامهها بهعنوان ابزارهای پیشرفت در این زمینه بهره میبرد اما جلوی آزادی بیان نیز گرفته میشد و حکومت طالب اخبار و مطالبی در نشریات بود که تنها از پیشرفت کشور سخن گوید و منافع حکومت را در نظر گیرد.
در دوره پهلوی اول نگرش اینگونه بود که اگر خود سانسوری در نشریات اعمال نمیشد، افرادی چون «محرمعلی خان» پرورش مییافتند تا در داخل روزنامهها این سانسور را انجام دهند. همانطور که میدانید محرمعلی خان یک پاسبان جزء بود و با سواد کمی که داشت برای این منظور به کار گمارده شده بود.
در تاریخ مطبوعات همیشه افرادی بودهاند که در روند و سیر یک جریان از جمله انتشار نشریات تأثیرگذار بوده و گاهی مسیر و جهت حرکتی را کاملاً تغییر داده اند؛ از جمله همان محرمعلی خان که به آن اشاره کردید؛ به اعتقاد شما چرا فردی مانند محرمعلی خان برای این مسئولیت خطیر انتخاب شده بود؟
مینو بدیعی: قطعاً هرچه سواد و دانش فردی بیشتر باشد قبول برخی مسئولیتها دشوارتر است، بنابراین سعی بر این بود از فردی که آگاهی و سواد چندانی ندارد برای این وظیفه در نظر بگیرند. رضا شاه با شعار ترقی و تمدن در کشور بر سر کار آمد و شهربانی را که حافظ منافع حکومتی وی بود دایرکرد و پرو بالی داد و با به کار گرفتن افراد بیسوادی چون محرمعلی خان که سطح سواد پایینی داشتند، سعی میکرد تا ضمن حفظ ظاهر متجددانه و منافع حکومت، از آزادی بیان جلوگیری کند. از سویی اقدامات وی در زمینه تأسیس دانشگاه تهران و... وجود مطبوعات را بهعنوان یک ابزار پیشرفت در کشور ضروری نشان میداد؛ اما از سویی رضا شاه وجود برخی روزنامه نگاران و روشنفکرانی که نظام جهل را نشانه میگرفتند و سعی در بیداری جامعه داشتند را نیز تاب نمیآورد چرا که منافع حکومت را به خطر میانداختند، از اینرو وجود نظام سانسور در مطبوعات دوره پهلوی اول ضروری و اجتنابناپذیر به نظر میرسید. به همین دلیل اداره سانسور و پس از آن اداره انطباعات تأسیس شد.
بعد از کودتای 1332 ساواک تشکیل شد که ریاست آن را تیمور بختیار برعهده گرفت. اما تا قبل از آن، شهربانی مسئولیت نظارت بر سانسور در مطبوعات را بر عهده داشت. به عبارتی شهربانی یک سیستم تحت نظام حکومتی بود که عهده دار تأمین منافع دولت بود.
محمد بلوری: شهربانی نظارت بر سانسور مطبوعات را به عهده داشت و محرمعلی خان عاملی بود که توسط شهربانی تعیین شده بود تا تصمیمات گرفته شده از سوی شهربانی را در خصوص مطبوعات اجرایی کند. محرمعلی خان یک نامه رسان شهربانی بود و هیچگونه تصمیمگیری بر عهده وی نبود و تنها آنچه به او دیکته میشد را انجام میداد.
البته در مقطعی پیش از کودتای 28 مرداد نشریات هم بالاخره رنگ آزادی را دیدند...
مینو بدیعی: از سال 1320 تا کودتای 28 مرداد 32 یعنی در زمان پهلوی دوم با ایجاد فضای نسبتاً آزاد در جامعه، احزاب مختلفی پا گرفتند که به دنبال فعالیت آنها، روزنامههای متعددی منتشر شد که بخش اعظمی از آنها وزنه لازم برای یک روزنامه را نداشتند. این آزادی در قلم و بیان به حدی بالا گرفت که برخی از این نشریات به خود اجازه میدادند که هرگونه اهانتی به دربار و درباریان و مسئولان حکومتی انجام دهند؛ از جمله این روزنامه نگاران میتوان به «کریمپور شیرازی» اشاره کرد که با اهانتهای صریح و علنی و شدید به اشرف پهلوی خواهر شاه، باعث شد بنابر روایتی خود اشرف پهلوی دستور قتل Murder و به آتش کشیدن وی را صادر کند. جالب است که بدانید در دوران دکتر مصدق حدود یکهزار نشریه منتشر میشد که از این تعداد، بیشتر این روزنامهها، دکتر مصدق را مورد اهانت قرار میدادند و این در حالی بود که دکتر مصدق نه تنها گلایهای نداشت بلکه بر آزادی مطبوعات تأکید میکرد.
همانطور که قبلاً اشاره کردم بسیاری از مدیران و مسئولان رسانهها از سناتورها و افرادی بودند که از سوی دربار و حکومت منصوب میشدند که از جمله میتوان به شخص سناتور مسعودی اشاره کرد که مسئولیت روزنامه اطلاعات را برعهده گرفت.
محمد بلوری: سناتور مسعودی در ابتدا با برادران خود مغازه قصابی داشت و بعد در حروفچینی روزنامه اطلاعات مشغول به کار شد و کم کم با پیشرفتی که در روزنامه کرد مسئولیت روزنامه به وی سپرده شد.
بازگردیم به شخصیت محرمعلیخان سانسورچی؛ برخی او را فردی عامی و کم سواد و مأمور دولت میدانستند که تنها وظیفه خود را انجام میداده است...
حسین بنی احمد: محرمعلی خان هرچند سواد کافی نداشت اما در نوع خود یک پدیده بود. اگر چه او را بهعنوان مأمور شهربانی میشناختند اما آنچه که باعث شد نام محرمعلیخان بر سر زبانها بیفتد و در اذهان ماندگار شود و هنگام مرگ وی مقالات زیادی در خصوص وی منتشر شود، شخصیت او بود. محرمعلی خان در مطبوعات به نوعی با همه دوست شده بود و به گونهای رفتار میکرد که همه وی را دوست داشتند و تا وارد روزنامه میشد به دلیل شخصیت جالبش همه میخندیدند. او به همه روزنامهها سر میزد. روزنامهای بود به نام «نبرد» که خط مشی تندی داشت و «اسماعیلپور والی» مسئولیت آن را بر عهده داشت. این روزنامه در چاپخانه باقری در خیابان ناصر خسرو و در نوبت عصر منتشر میشد. گاهی هنگام کار سر و کله محرمعلی خان پیدا میشد که با آمدنش سر و صدای بچهها بالا میگرفت. وقتی محرمعلی خان از دور میخندید و با کاغذی که در دست داشت به سمت ما میآمد، متوجه میشدیم خبری شده است. وی با روی خوش سراغ منبع برخی خبرهای چاپ شده را از ما میگرفت و حتی تهدید او برای تعطیلی روزنامه با خوشرویی بود. در شهربانی دفتر سانسوری راهاندازی شده بود که وی مأمور آنجا بود. در آن دفتر اشخاصی چون «علی دشتی» هر روز روزنامهها را مرور میکردند و آنچه را خلاف منافع دولت میدیدند و احساس میکردند که نباید چاپ شود را به محرمعلی خان ابلاغ میکردند و وی با ماشین شهربانی که در اختیار داشت، همراه با راننده قوی هیکلش! همیشه سراغ روزنامهها میرفت. خاطرم هست زمانی که من سردبیر اطلاعات بودم در یک بعداز ظهر سال 1326 تلفنی از سوی شهربانی به من زده شد و گفتند عکسی را که با مضمون سفر محمد رضا شاه به ایتالیا و در ملاقات با پاپ فرستاده میشود چاپ نکنید. چند دقیقه بعد از آن تماس، مسئول عکاسخانه آمد و همان عکس را روی میز من گذاشت و من بلافاصله به دفتر مسعودی مدیر مسئول روزنامه رفتم تا کسب اجازه کنم و وی گفت که موردی برای چاپ نیست؛ گفتم پس خود شما تأیید میکنید که برای چاپ مشکلی نیست؟ وی نیز پشت عکس با مداد ضمن شرح عکس اجازه چاپ را هم صادر کرد و گفت: اگر کسی نیز اعتراض کرد بگو با اجازه من چاپ شده است. عصر وقتی برای چاپ به روزنامه آمدم و وارد سالن روزنامه شدم، مسعودی را به همراه چند نفر از همکاران و محرمعلی خان و رانندهاش دیدم، متوجه شدم که اتفاقی افتاده است. مسعودی تا چشمش به من افتاد گفت: خودش آمد! سؤال کردم چه اتفاقی افتاده؟ مسعودی گفت: محرمعلی خان آمده تو را ببرد! مرا نیز برای بازجویی بردند و در بازداشتگاه کاغذی را به دستم دادند تا در آن علت چاپ عکس را بنویسم. باری، نزدیک به یک ساعت بعد، از آن شرایط رهایی یافتم، وقتی به خیابان آمدیم که به دفتر روزنامه بازگردیم، محرمعلی خان را ایستاده دیدم! گفت: بیا برسانمت و من هم که متوجه منظورش شدم گفتم: برو و راهم رو کشیدم و به روزنامه بازگشتم. وقتی به دفتر روزنامه اطلاعات رسیدم، متوجه شدم که مسئول بخش عکس به همراه چند نفر دیگر در حال سوار شدن بر ماشین هستند که قصد داشتند به دنبال من بیایند. آنها با دیدن من خیلی تعجب کرده بودند که چطور ساواک براحتی مرا آزاد کرده است.
محرمعلی خان بارها شده بود که به دفتر روزنامه سر میزد و به من میگفت چه بکن و چه نکن و به مرور زمان دیگر با هم دوست شده بودیم. در واقع این شخصیت خاص وی بود که باعث میشد به او نزدیک بشوی. برای همین زمانی که از دنیا رفت بسیاری از روزنامهها از اخلاق و خصوصیات شخصیتی وی نوشتند که او اگرچه مأمور شهربانی و مسئول سانسور در مطبوعات بود، اما هنگام انجام وظیفه خلق خوش و احترامی که به روزنامه نگاران میگذاشت باعث میشد که آنان چندان جبهه نگیرند.
محمد بلوری: محرمعلی خان فرد عجیبی بود، وقتی میخواست به روزنامهای سر بزند از قبل مطبوعات را خبر میکرد. روزنامهنگاران هم چون میدانستند که با آمدن محرمعلی خان قرار است اتفاقی در صفحات روزنامه بیفتد، سریعاً دست به کار میشدند! در واقع غیر مستقیم به خبرنگاران کمک میکرد! یادم میآید یک بار یکی از دوستان ما در چاپخانه مهر که متعلق به حزب توده بود، محرمعلی خان را داخل آبدارخانه نگه داشته بودند تا کار چاپ انجام شود و بعد در را باز کرده بودند!
بعد از تشکیل ساواک، این سازمان دستوراتی را برای سانسور اعمال میکرد. خاطرم هست که حتی یک بار اعلام کرده بود بجای به کار بردن دریای مازندران در نوشتهها دریای خزر به کار برده شود! یا حتی در زمانی که «خسرو گلسرخی» اعدام execution شده بود، برای اینکه در شب عید کاری کرده باشیم یک عکس گل سرخ بر دیوار و یک ساعت روی میز قرار داده بودیم که وقتی متوجه این مسأله شدند، مرا دستگیر کردند و گفتند حتماً به خاطر گلسرخی این کار را کرده اید و بعد از کلی بازجویی بالاخره آزاد شدم.
به عبارتی هر روز دستورهای لازمه را به سردبیری اعلام میکردند که چه واژهها و چه اخباری نباید استفاده شود.
وقتی محرمعلی خان وارد روزنامه میشد به خاطر خلق خوبی که داشت همه دور وی جمع میشدند و حتی شوخی میکردند. در واقع او کارش ابلاغ دستوراتی بود که از سوی شهربانی به او داده بودند وگرنه با خود خبرنگاران و دبیران کاری نداشت.
ذکر این نکته هم ضروری است که بدانید، اگرچه سانسور در مطبوعات اعمال میشد اما چندان به روزنامهنگاران سخت نمیگرفتند و تا آنجا که ذهنم یاری میکند من نزدیک به 8 بار دستگیر شدم اما با حمایت مدیران روزنامه آزاد شدم.
خبر فوت محرمعلی خان چه واکنشی را بین روزنامه نگاران داشت؟
حسین بنی احمد: من به سهم خودم خیلی متأسف شدم چرا که دوستش میداشتم. زیرا محرمعلی خان فقط وظیفهاش را آن هم با مهربانی و خوش خلقی انجام میداد.
محمد بلوری: او همیشه کت شلوار سیاه میپوسید. مرد سیاهپوش بود و میتوان گفت مردی که با پنبه سر میبرید.
مینو بدیعی: اگر چه محرمعلی خان اخلاق خوبی داشته اما وظیفه وی سانسور مطبوعات بوده که کار توجیهپذیری نیست. من سال 56 بود که وارد روزنامه کیهان شدم؛ در آن زمان محرمعلی خانی وجود نداشت اما همچنان حرف وی گاه گاهی به میان میآمد. اما به خاطر دارم که ساواک بر مطبوعات نظارت داشت. به نقل از «خدایی» دبیر گروه گزارش روزنامه کیهان که در دهه 50 فعالیت داشت، فردی به نام «عطاالله تدین» در اداره مطبوعات ساواک کار میکرد که هر روز روزنامهها را بررسی و بر آنها نظارت میکرد.
بعد از وی «امیر طاهری» که من شاگرد وی نیز بودم خودش نقش سانسورچی را اعمال میکرد که البته فرد بسیار با سوادی بود. محرمعلی خان در زمان رضاشاه که سطح سواد مردم به نسبت پایینتر بود و بعد از آن در مقطعی در دوره پهلوی دوم حضور داشت. اما در دوران پهلوی دوم که بسیاری از روزنامه نگاران و نیز مردم جامعه از سطح سواد بالایی برخوردار بودند، دیگر نمیشد برخورد سخیف و به دور از اخلاق با روشنفکران داشته باشند. بنابراین با مرور تاریخ مشاهده میکنید که در طی زمان و تغییر شرایط، نوع برخورد با روزنامه نگاران حتی نحوه برخورد ساواک با خبرنگاران با رعایت احترام صورت میگرفت. به عبارتی میتوان گفت روزنامه نگار دارای ارج و قرب بود. چرا که روزنامه نگاران از سطح تحصیلات و سطح سواد بالایی برخوردار بودند. در زمان رضاشاه که مسئولیت سانسور با شهربانی بود افراد سانسورچی افراد با تجربه و باسوادی نبودند که هم پایه روزنامه نگاران باشند. اما در زمان محمد رضا شاه افرادی چون سناتور مسعودی و مصباحزاده، مدیران مسئول دو روزنامه بزرگ و مهم ایران بوده و حامی خبرنگاران بودند و همین، عامل تفاوت عمده برخورد با روزنامه نگاران در دوران رضا شاه و دوران حکومت پسرش محمد رضا شاه بود.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر