دلتنگی مادرانه برای پسر

در کسری از ثانیه رها شدی،حتی فرصت بستن پلک هایم را هم ندادی.

نگاه به مسیر آمدن پسرم دوخته بودم و این نگاه ماند بدون آمدنش.

حس سبک شدن کردم و تو معلق ماندی بالای سرم.

من در سکوت خاموش شدم و تو مرور کردی آرشیو زندگی ام را.

زمان در شصت ثانیه نمی چرخید. پنجاه و پنج سال فشرده شده بود توی یک فرا زمان.

این یک کشش عشق بود که تو را نمی توانست از من جدا کند.

می کشیدی برسی به جسمم که چشم به در بی حرکت مانده بود.

جسمم هنوز چشم به آمدن داشت و تو باید رهایش می کردی و می رفتی به یک فرا زمان دیگر.

پسرم نیامد. چشمم را بستند و خاک روی جسمم ریختند.

و تو سالها معلق مانده ای در زمان شصت ثانیه ای ، برای یک وابستگی.

دنیا می چرخد و تو هنوز معلق و سرگردان هستی برای چشمهایی که نخواهند دید.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.

مریم برزوئی(بخشایش)

وبگردی