داستانک های خواندنی در رکنا

بی حوصلگی

خسته از روز و شب/ بهانه شده نقش لب/ چرا آسمون پرستاره است/ یا خورشید پشت کوه آواره است/ چرا آبگوشت گوجه داره/ باغچه حیاط مورچه داره/ چرا ساندویچا تکرارین/ ورود ممنوع ماشین‌های بارین/ دیگه از بهونه خسته شدم/ از زمونه دل شکسته شدم/ می‌خواستم فردا برم دکتر/ با اتوبوس نه با موتور/ اشتباهی رفتم حرم/ پیش رضای محترم/ از اون ور دنیا سلام میدن/ پشت تلفن چند کلام میگن/ تو مشهدم و نمی‌رم زیارت/ همه‌اش طرقبه مشغول سیاحت/ گفتم رضا دلم گرفته/ غرق قرضم با چک و سفته/ لبخند زد و نگام کرد/ از این ور شهر صدام کرد/ بیا جلو دردت چیه/ مشکلت طلبکارت کیه/ زیارت من دعوت نداره/ روی دلت مرهم میذاره.

گل خوشبختی از امام هادی(ع)/ 5632---0939

قضاوت

همسرم رو خیلی دوست داشتم اما اون بسیار بدبین و شکاک بود. مثل همیشه توی ماشین نشسته بودم تا بره کارش رو انجام بده و بیاد. پسر جوون نابینایی می‌خواست از خیابون رد بشه و بیاد این طرف. خیلی شلوغ بود ترسیدم تصادف کنه پیاده شدم و رفتم به کمکش. اتفاقا توی کتابخونه‌ای که ماشین رو جلوش پارک کرده بودیم کار داشت.

سوار ماشین که شدم چشمم افتاد به همسرم که با چهره غضب کرده به طرف اون میزی که اون پسر نشسته بود رفت یقه‌اش رو گرفت و بلندش کرد که یکدفعه چشمش افتاد به کتابی که جلوش باز بود؛ خط اون کتاب بریل بود!

محدثه/ 4438---0915

خدای عاشقی

در اتاقش را محکم کوبید مثل همیشه غصه نداشته‌هایش افکار منفی‌اش را بزرگ‌تر می‌کرد. دیگر چشمانش تاب بی‌تابی نداشت کمی آرام شد یادش از قلب مهربان مادرش افتاد که به عشق او می‌تپید پدری که تا نیمه‌های شب به عشق او کار می‌کرد و برادرش که وقتی مریض می‌شد پرستارش می‌شد.

سرش را بالا گرفت خدایا چقدر هوای عاشقی این حوالی هم هست و تو همه را به عشق من تصویر کشیده‌ای... چطور مانند تو عاشقانه شکر کنم؟!آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.

6260---0915

وبگردی