داستانک "مشک خالی"
رکنا : شرح حال کربلا و حضرت عباس را از زبان یک شهروند خبرنگار آورده ایم.
به گزارش رکنا ، بابا آب چه شد کی از اینجا میرویم. عمو دیگر توان ندارم حتی قصههای عمه مرهم این درد تشنگی نمیشود. رقیهام لحظهای منتظر باش! زینب جان خواهرم مشک خالی را بده طفلان تاب ندارند. عمو عباس کجا؟ زود برمیگردم. خدایا عمویم زود برگردد! مشک خالی را عمو در دست گرفت/ شایدی که حق بابم پس گرفت/ لشکر دشمن تماشا میکند/ خواهیم دید عمو غوغا میکند/ بابا عباس مشک را آب کرد/ دیدی آخر مردانگی را قاب کرد/ بابا چه شد عمو گرفتار شد/ عمو زود بیا در پایم خار شد/ عمو چرا مشک در دهان گرفتی/ روی مرا نبوسیده رفتی/ بابا چرا عمو دیر کرد/ نکند که دشمن او را اسیرکرد/ عباس بیا دگر آب نمیخواهم/ گرچه تشنهام باران بهار نمیخواهم. شعری از گل خوشبختی التماس دعا وعده همه کربلا.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
5632---0939
ارسال نظر