داستانک "دلتنگی"
رکنا : داستانک "دلتنگی" را در این بخش از رکنا مطالعه کنید.
چند هفتهای میشد که پنجشنبهها برای خدمت در محضر مادر بود. پرستاری مادر اینقدر شیرین بود که منتظر رفیق صمیمیاش نمیموند. البته رفیق شفیق گله نداشت اینقدر مهربان بود هر موقع بره سراغش براش وقت میذاره و دلگیر هم نمیشه. آخه طفلی لال است ولی یه دنیا حرف میزنه. یکی از این پنجشنبهها تا اومد از در بره بیرون دیدش ولی عذرخواهی کرد رفت. وقتی از خونه مادر برگشت باز هزار کار دیگه براش جور شد. خلاصه یادش رفت. اون رفیق خوشمرام ساکت فقط نگاه میکرد. جمعه صبح وقتی فراق بال پیدا کرد. دلتنگ رفیق شد. رفت سراغش ولی نبود. اشکش دراومد. دلش گرفت. با هزار مکافات و پرسوجو پیداش نکرد. تازه فهمید این هفته سر قرار نیومده آخ که چقدر دلتنگ روزنامه قدس و خط قرمز خصوصا رفیق شفیقش معمای پلیسی بود.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
0536----0915
ارسال نظر