تنهایی دختر 13 ساله که پدرش یک پلیس را به شهادت رساند / صدای مرموز چه بود؟!

بــه گــزارش رکنا، شامگاه پنجشنبه گذشــته مأموران ضربت ســر کانتــری چهــارم، بــه راننــده پرایــدی مشکوک شــدند و به او دستور ایست دادند اما راننــده پا به فرار گذاشــت بدین ترتیب تعقیــب و گریز آغاز شــد و متهــم وقتی به چــراغ قرمــز رســید دنــده عقــب بــه طرف موتورســیکلت مأمــوران رفت و آنهــا را زیر گرفــت؛ در این حادثــه یکی از مأمــوران به نــام حامــد ضابطــی شــهید و ســتوان یکم محسن حسینی نیز مجروح شد.

راننده فراری نیز لحظاتی بعد از این تصادف توســط مأمــوران گــروه ضربت ســر کانتری چهــارم بازداشــت شــد. متهم جــوان صبح روز گذشــته برای تحقیقات به دادسرای امور جنایی پایتخت منتقل شد. او در تحقیقات به فرار مرگبار اعتراف کرد.

با اعتراف متهم جوان، او به دســتور بازپرس ساسان غامی از شعبه ســوم دادسرای امور

جنایــی پایتخت در اختیــار کارآگاهــان دهم اداره آگاهــی قــرار گرفــت. از ســویی خانواده شــهید حامــد ضابط نیــز خواهــان قصاص قاتل پسرشان شدند. ظهر دیروز صحنه قتل گروهبان یکم حامد ضابط با حضور بازپرس جنایی و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی از سوی متهم بازسازی و تشریح شد. گفت وگو با متهم شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟ آن شــب مــواد کشــیده بــودم و حــال خوبی نداشــتم. از طرفی وســایل مصرف مواد هم بــا خــودم بــود. زمانی کــه مأموران گشــت را دیــدم، صدایــی بــه مــن دســتور داد کــه فرار کنم. خودم هم می ترسیدم که اگر پلیس مرا بازداشــت کند به خاطر وسایل مواد مخدری کــه همراهــم اســت برایم دردســر بــه وجود بیایــد. من چندین بار زنــدان رفته ام و طعم تلــخ حبــس را کشــیده ام، نمی خواســتم از دخترم دور باشم.صحبت که به اینجا رسید، متهم جوان شــروع به گریه کــرد و ادامه داد: دختری13 ســاله دارم که همه زندگیم است  نمی توانم او را نبینم.

خانواده ات نمی دانند دستگیر شده ای؟

مــا ســاکن یکی از شــهرهای شــمالی کشــور هستیم و با خودرو مسافرکشی می کنم تصور می کنند که مشغول مسافرکشی هستم و به همین دلیل است که به خانه نرفته ام. چه شد که با مأموران تصادف کردی؟ آن شــب مــن از شــهر محــل زندگــی ام ســه مســافر آورده بودم و در شــرق تهــران آنها را پیــاده کــردم. وقتی پیاده شــدند حشــیش و شیشه کشــیدم تا خوابم بپرد و بتوانم دوباره راهی شــمال شــوم. همان لحظه بــود که دو موتورسیکلت گشت پلیس به من مشکوک شــدند و دســتور ایســت دادنــد. امــا صدایی مرموز به من گفت فرار کن. متوجه شدی که مأموران را زیر گرفتی؟ متوجــه شــدم امــا فکــرش را نمی کــردم که اتفاقی بــرای آنها رخ داده باشــد. بعــد از آن ٢۰۷وارد یــک خیابان شــدم که با خــودروی تصــادف کردم و راننده خــودرو و دو مأموری که سوار بر موتورسیکلت دوم بودند مرا دنبال کردند و بعد از لحظاتی هم با شلیک چند تیر هوایی و مسدود کردن راهم دستگیر شدم.

چند بار زندان رفته ای؟

6 ســابقه کیفــری دارم کــه همــه آنهــا بــه خاطر حمل و نگهداری مواد مخدر بود به غیــر از آخری که به خاطر ســرقت  و نیم  میلیون تومان بود. ســه ســال هم به خاطر ایــن پول بازداشــت شــدم. من توبــه کرده بــودم، دور خــاف را خــط کشــیده بــودم، پشــیمانم و نمی خواســتم چنیــن اتفاقــی رخ دهد.

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.