دختر جوان که استرس عجیبی سراسر وجودش را فراگرفته بود و اضطراب در چهره اش موج می زد، مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد را محرم اسرارش یافت و در حالی سفره دلش را گشود که هاله ای از اشک چشمانش را پوشانده بود. دختر جوان با بیان این که می خواستم با اولین حقوقم، خانواده ام را خوشحال کنم اما در گرداب رسوایی غرق شدم، به تشریح حادثه Incident ای تلخ پرداخت و گفت: من در یک خانواده 5 نفره زندگی می کنم. پدرم کارگر ساختمانی است و برای آینده و خوشبختی 3 فرزندش تلاش می کند با این وجود اوضاع مالی مناسبی نداریم چرا که رکود در بازار Store ساخت و ساز مسکن باعث شد تا پدرم نتواند هر روز سرکار برود و به قول خودش حسابی کار و بارش به هم ریخته بود. از این که احساس می کردم او حتی توان خرید لباس های نو برای فرزندانش در آستانه عید نوروز را ندارد، از خودم خجالت می کشیدم. این بود که تصمیم گرفتم تا در کنار تحصیل شغل نیمه وقتی برای خودم دست وپا کنم به طوری که بتوانم در ایام تعطیلات تابستانی به صورت تمام وقت آن کار را ادامه بدهم تا شاید باری از روی دوش پدرم بردارم و کمک خرج خانواده باشم. به همین خاطر هر کجا روزنامه ای می دیدم بلافاصله در صفحه نیازمندی هایش جست و جو می کردم ولی کاری که متناسب با شرایط من باشد و در کنار آن کار، فرصتی هم برای درس خواندن داشته باشم پیدا نمی کردم تا این که مدتی بعد آگهی استخدام در یک کارگاه خیاطی روی دیواری در خیابان نظرم را به خود جلب کرد. خیلی زود با شماره تلفن کارگاه خیاطی تماس گرفتم. به محض این که مردی گوشی تلفن را برداشت و خودش را صاحب کارگاه معرفی کرد، شرایطم را با آب و تاب برایش توضیح دادم. در همین تماس اول با یک هیجان وصف نشدنی و ذوق و شوق خاصی همه اسرار زندگی خود و خانواده ام را برایش بازگو کردم. همه تلاشم را به کار گرفتم تا طوری خودم را نیازمند به این شغل و درآمد آن نشان بدهم که دل صاحب کارگاه برایم بسوزد و مرا در کارگاه خیاطی استخدام کند. آن مرد هم بلافاصله شرایط مرا پذیرفت و قرار شد محل کار را از نزدیک ببینم، سپس قرارداد کار تنظیم کنم ولی به خاطر این که به مدرسه می رفتم پیشنهاد کرد روز جمعه در خیابان... منتظرش باشم. آن روز خیلی زود به محل قرار رفتم تا به خاطر تاخیر، کارم را از دست ندهم. در این هنگام سوار خودرویی شدم که راننده آن خودش را صاحب کارگاه معرفی کرد و گفت: در محل کارگاه درباره حقوق هم صحبت می کنیم اما زمانی به خود آمدم که او با چرب زبانی مرا فریب داده و نقشه شیطانی در سر داشت. کاری از دستم ساخته نبود و او با تهدید چاقو، مرا مورد آزار قرار داد. سپس عنوان کرد از این صحنه های شیطانی، فیلم و عکس تهیه کرده است. از آن روز به بعد کابوس های شیطانی رهایم نمی کند و مانده ام چگونه ماجرای این رسوایی را برای پدر و مادرم بازگو کنم حالا هم...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار زیر را از دست ندهید:

فوری / تصادف شدید 2 قطار مترو تهران در ایستگاه طرشت + فیلم و عکس

این 3 مرد دختر جوان را به باغچه بردند و ... + عکس متهمان

دختر دانش آموز می خواست کمک خرج پدرش باشد اما آبرویش را به باد داد

90 دختر و پسر در تور مختلط تفریحی سپیدان دستگیر شدند

دختر جوان شب در خانه مجردی پوریا چه می کرد؟ / بامداد همه با جیغ این دختر به خیابان ها ریختند و...

احضار شهربانو قهرمان ووشوی جهان به دادسرا + عکس

قبیله ای که مدفوع و گوشت انسان را می خورند! +تصاویر وحشتناک

دختر جوان 4 روز در اتاق تاریک مردان خشن سرنوشت تلخی داشت! + فیلم و عکس

عروس 17 ساله تنها 15 روز در خانه داماد دوام آورد / او چند ماه بعد به حامد بله گفت و ...

امیر تهدیم کرد که اگر دختر 17 ساله ام را با او آشنا نکنم ارتباط با من را به شوهرم می گوید!

مرگ تلخ فرانک در یک فروشگاه لباس در استانبول ترکیه

مرگ تلخ زن باردار پس از سقوط از طبقه دوم

6 زن و دختر جوان در دام «خرچنگ های سیاه» در منطقه باغچه مشهد + عکس متهمان

شکنجه مرگبار دو شیر + عکس

 

وبگردی