دردسر توبه یک تبهکار / اشک های مادرم را سر سجاده دیدم و...

به گزارش اختصاصی رکنا، امید 19 ساله که بغض داشت، وقتی به رییس باند گفته بود دیگر نمی‌خواهد آنها را همراهی کند، تهدید به مرگ شده بود.

چندی پیش پسری وارد ساختمان پلیس Police کلانتری  شد و نزد افسرنگهبان خود را یک زورگیر پشیمان معرفی کرد.

امید گفت: به خاطر مادرم از خدمت سربازی معاف شده‌ام، چراکه پدرم دو سال پیش وقتی من هنوز درس می‌خواندم، سکته کرد و درگذشت.

وی افزود: پدرم بنّا بود و هیچ پس‌اندازی نداشت. وقتی درسم تمام شد و نتوانستم به دانشگاه بروم، به جای پدرم سر ساختمان رفتم. کار بنایی بلد بودم، اما احساس می‌کردم نباید کارگری کنم. وقتی مامان زهرا شنید همه طلاهایش را فروخت و از صندوق مسجد محله‌مان وام گرفت و توانستم پرایدی بخرم. از آن روز به بعد مسافرکشی می‌کردم، راضی هم بودم و آخر هفته‌ها با دوستانم خارج از شهر رفته و گردش می‌کردیم. گاهی هم مادرم را به اماکن زیارتی می‌بردم. پسر در حالی که گریه می‌کرد، گفت: بچه‌محل‌هایم پسران خوبی بودند؛ «حمید»، «ناصر» و «پژمان» که همیشه با هم بودیم تا اینکه پسرخاله پژمان که «رسول» نام دارد نیز به جمع ما پیوست و از همان روز نخست اختلافاتش بین ما رخ داد.

آنها در روزهای دیگر هفته نیز با هم بودند تا اینکه یک روز حمید با موبایلم تماس گرفت و خواست دست از مسافرکشی برداشته و نزد آنها بروم و ادعا کرد کار واجبی دارد. با نگرانی نزدشان رفتم و شنیدم تصمیم دارند دزدی theft کنند و با سرمایه‌گذاری شرکتی راه‌اندازی کنند و من نیز قرار است راننده‌شان باشم. نپذیرفتم، اما آنها دست‌بردار نبودند تا اینکه با پیشنهاد پول خوب و سهم بیشتر توانستند من را راضی کنند.

من با پراید مسافرکشی می‌کردم، اما این بار دوستانم داخل خودرویم بودند و با سوار کردن مردان مسافر و با تهدید چاقو از آنها زورگیری می‌کردیم و در محله خلوتی رهایش می‌کردیم. مسافرانم خیلی التماس می‌کردند. باور کنید گاهی من پادرمیانی می‌کردم تا بی‌خیال شوند، اما بچه‌محل‌هایم و رسول دیگر آن پسرانی نبودند که من می‌شناختم. وقتی نوبت به تقسیم پول‌ها می‌رسید، من سهم بیشتری می‌بردم و همین من را ترغیب می‌کرد باز با آنها همکاری کنم. در یک هفته از نزدیک به 25 مرد زورگیری کردیم. شب‌ها همیشه صدای ناله‌های آنها را می‌شنیدم، اما صبح انگار همه‌چیز را فراموش می‌کردم تا اینکه به نخستین پنجشنبه رسیدیم و من طبق معمول بخشی از پول‌ها را به مامان زهرا دادم که البته این بار خیلی بیشتر بود. وقتی مادرم پول‌ها را گرفت، به گریه افتاد و صورتم را بوسید و گفت که به من افتخار می‌کند و همیشه سرنماز دعایم می‌کند. از اینکه تا نیمه شب مسافرکشی می‌کنم، نگرانم بود. بدون اینکه از صبح در پاتوق دوستانم هستم و شب‌ها به زورگیری می‌روم. همین گریه هایش داغونم کرد و توبه کردم. وقتی نزد دوستانم که منتظرم بودند رفتم و گفتم دیگر نیستم، آنها همگی به من توهین کردند، بعد تهدید شدم اگر همان شب با آنها به زورگیری نروم، اذیتم خواهند کرد. من نرفتم و مادرم را به گردش بردم. وقتی برگشتیم، دیدم با سنگ شیشه خانه را شکسته‌اند. سراغشان رفتم و اعتراض کردم، اما همه‌شان وحشیانه به من حمله کردند و به حرف های رسول که رییس باند بود، گوش دادند و کتکم زدند. اگر فرار Escape نمی‌کردم، شاید می‌مردم و حالا آمده‌ام تا تسلیم پلیس شوم.

اعترافات تلخی بود و ماموران تجسس کلانتری بلافاصله با راهنمایی امید خود را به پاتوق زورگیران رساندند و آنان را در حالی که شام می‌خوردند، همگی را دستگیر کردند. رسول که باور نمی‌کرد دستگیر شده باشد، ابتدا ادعا کرد که امید شوخی می‌کند و آنها فقط به خاطر یک اختلاف مالی با هم درگیر شده‌اند، اما وقتی در بازرسی از کمد خانه تیمی‌اش مدارک سرقتی مردان مسافر به دست ‌آمد، سر به زیر انداخت و گفت: می‌خواستیم با پول‌های دزدی یک شرکت راه‌اندازی کرده و سالم زندگی کنیم. امید از همان ابتدا ناسازگار بود، به خاطر همین سهمش را بیشتر کردیم. پول بنزین را هم می‌دادیم، اما بخش عمده ای از پول‌ها را در صندوق مشترک گذاشتیم تا سرمایه شرکت فراهم شود. وی افزود: وقتی از امید شنیدیم دیگر قصد همراهی ندارد، تصور کردیم شاید پول نیاز دارد و پیشنهاد دادیم بخشی از سهم خود را بگیرد، اما امید گفت که هیچ ریالی نمی‌خواهد و قصد دارد زندگی سالمی داشته باشد. تصمیمش جدی بود و دیدیم باید با تهدید وی را در باند حفظ کنیم، اما انگار نتوانستیم. پژمان نیز گفت: من و امید از دوران کودکی با هم دوست بودیم، اما الان خیلی ناراحتم که به خاطر حرف‌های رسول او را کتک زدیم یا شیشه خانه‌اش را شکستیم. مادرش را می‌شناسم، زن مومنی است و می‌دانم امید بچه خوبی است، اما همه ما خام رسول شدیم و پشیمانیم.

 بنابر این گزارش، امید نیز همراه دیگر زورگیران بازداشت شد و بازپرس  با وثیقه وی را آزاد کرد، پلیس نیز توانسته همه مالباخته‌ها را ردیابی کند و پرونده در مرحله صدور قرار مجرمیت قرار دارد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

اخبار زیر را از دست ندهید:

مرد مست 24 ساعت پسر 14 ساله تهرانی را شکنجه شیطانی کرد / او را در قهوه خانه دیدم و ...

گره کور در پرونده کشته شدن روحانی یک مسجد در شرق تهران

وقتی مادر دو قلوهای قزوینی فوت کرد، سرنوشت تلخ رقم خورد / این 2 قلوها را می شناسید؟+فیلم و عکس

نوعروس ایرانی وقتی به استرالیا رسید با یک دانشجوی امریکایی همخونه شد و .../ سیاوش وقتی فتانه را کتک زد از این کشور اخراج شد

میهمان های عروس و داماد در جشن عروسی به جان هم افتادند+ فیلم

خوشگذرانی آرش با نقشه کثیف در ویلای شمال

شکنجه شیطانی دختر فیلمبردار پشت جعبه های میوه یک پارکینگ قدیمی

آبرویم رفت همه مرا در وضیعت بد کنار یک مرد غریبه دیده بودند

احمد و یاسمن یک خانه فساد را اداره می کردند+عکس 4 زن و دختر در کنار احمد هنگام دستگیری +عکس

درخواست طلاق به خاطر علاقه فریبرز به سگ / زنم به ارتباط من و سگم حسودی می کند!

با شناسنامه یک مُرده در ایران زن گرفتم، سربازی خریدم و حتی یارانه هم می گرفتم!

شاهرخ به خاطر ارتباط شیطانی با زن افغان، شوهر او را کشت+عکس

پیرمرد منحرف که عاشق دختر 13 ساله همسایه شده بود!+ عکس

سمیرا با نقشه کثیف به خانه مرد پولدار رفت+ عکس

دردسر توبه یک تبهکار / اشک های مادرم را سر سجاده دیدم و...

دنیای گناه آلود منیژه پس از افتادن شوهرش به زندان

شیما 2 مرد کچل را به خانه آورد و ...+ عکس

تبهکاری که با لباس زنانه در رشت سرقت می کرد

راز شیطانی جسد نیمه برهنه دختر دبیرستانی که در پارک جنگلی رها شده بود

این دختر 20 ساله شهر ارومیه را به هم ریخت

قاتل پیش‌نماز مسجد ساجدین تهران کیست؟

وقتی در خانه تنها بودم کامران با چرب زبانی به خانه ام آمد و ... / انتقام وحشتناک مهسا او را پشت میله های زندان انداخت

عروس 6 ساله با گریه از آزار داماد پیر گفت+ فیلم