وسوسه شدم و دعوت راننده سرویس را پذیرفتم و به باغ رفتم، اما او خیلی نامرد بود!

دخترجوان که با گفتن این جملات، بغضش ترکیده بود، در میان های های گریه به کارشناس اجتماعی کلانتر گفت: او راننده سرویس کلاس های تقویتی ام بود و هر روز صبح با صدای بوق خودرواش از منزل خارج می شدم تا به همراه تعداد دیگری از دوستانم به مدرسه برویم. وقتی سوار سرویس می شدیم، شوخی و خنده و لطیفه گویی تنها کارمان بود. راننده به درخواست ما صدای موسیقی را بلند می کرد و ما شادی می کردیم. من آخرین نفری بودم که از سرویس پیاده می شدم، به همین خاطر وقتی داخل خودرو تنها می شدیم «احد» برایم از خاطرات دوران مدرسه و دوستان آن زمانش می گفت. او این خاطرات را در حالی با آه و افسوس بر زبان می آورد که گویی غمی جانکاه در سینه دارد. من هم که شیفته خاطرات تلخ و شیرین او از دوران مدرسه شده بودم، با تمام احساسم به حرف هایش گوش می دادم تا این که «احد» از من خواست از طریق شبکه های اجتماعی تلگرام و وایبر با هم در ارتباط باشیم. من هم که به خاطرات او علاقه مند شده بودم، قبول کردم، اما طولی نکشید که «احد» عشق و علاقه خودش را به من ابراز کرد. او می گفت همسرش از وی دور است و علاقه ای نسبت به یکدیگر ندارند، حتی مدعی بود فرزندانش هم به خاطر حمایت های مادرشان هیچ علاقه ای به او نشان نمی دهند، اگرچه «احد» 20سال از من بزرگ تر بود اما آرام آرام فریب حرف هایش را خوردم و به او علاقه مند شدم. دیگر دوست نداشتم مسیر مدرسه تا خانه تمام شود تا بیشتر در کنار او باشم. هم سرویسی هایم متوجه موضوع شده بودند اما به روی خودشان نمی آوردند.
زمان به همین ترتیب می گذشت تا این که احد از من خواست برای صرف ناهار بعد از مدرسه با هم به خارج از شهر برویم. من هم به بهانه کلاس های جبرانی در مدرسه، خیال خانواده ام را راحت کردم و به همراه احد به راه افتادیم. او داخل خودرو مدام با گوشی تلفنش صحبت می کرد و به فردی که آن سوی خط بود، اطمینان می داد همه چیز آماده است و ما به سوی آن ها می رویم. احد خطاب به من گفت باغ یکی از دوستانم را ردیف کرده ام که با هم راحت باشیم. وقتی داخل باغ شدیم 2مرد دیگر هم آنجا بودند. احد مرا معرفی کرد و گفت: این بهترین عشق زندگی ام است. من که خود را روی ابرها می دیدم، خندیدم و دیگر چیزی نفهمیدم. ساعتی بعد متوجه شدم آن ها به من خیانت کرده اند. احد می گفت از همه صحنه ها فیلم گرفته است و من فقط گریه می کردم. الان 2روز است که به مدرسه نرفته ام و نمی دانم ...
با گزارش این موضوع، پلیس تحقیقات خود را آغاز کرد و هر سه متهم را بازداشت کرد.

 اخبار حوادث اختصاصی رکنا را از دست ندهید:

شوهر صیغه ای مادرم با چاقو وارد اتاقم شد تهدیدم کرد و ... / ناگفته های دختر جوان در کلانتری

اعتراف تلخ شیما به شوهرش / پسرخاله همسایه وقتی تو نبودی ...

آزارهای سریالی زنان این مرد را به سوی اعدام کشاند+ عکس

اقدام شیطانی یک سرباز با پسر جوان در واگن قطار +عکس

دختر جوان را در روز روشن ربودن و به خلوتگاه شیطانی 4 جوان بردن/ فیلم لحظه ربودن دختر را ببینید+عکس

مادرم به خاطر ارتباط با مرد غریبه بدنام شد و پدرم طلاقش داد / خواستم دخترم را اسارت اردشیر در بیاورم که ...

پسرخاله ام وقتی به خواستگاری ام آمد نمی دانست با پسر دیگر ارتباط شوم دارم و...

دردسر دوست پسر مشترک 2 دختر ایرانی و انگلیسی / راز شومی که زن جوان از فرحناز می دانست و...

وسوسه غیر اخلاقی آبروی دختر جوان را به باد دادشب عروسی عروس و داماد در آمل تلخ شد / در زیر زمین مجلس عروسی چه گذشت؟

نقشه عجیب حسین برای محرم شدن با نیلوفر / حسین عقدنامه را از کجا آورد؟!

فیلم دلهره آور لحظه باز نشدن چتر مرد کالیفرنیایی بعد از پرش از هواپیما

اقدام باورنکردنی این زن، شوهرش را غافلگیر کرد+ عکس و گفتگو

دزدیدن جنین از شکم پاره زن باردار!+ عکس

لحظات واقعی و دلهره آور انفجار سکوی نفتی 97 متری+فیلم و عکس

اقدام وقیحانه برای بردن دختر جوان به خانه مجردی

فروش نوزاد برای پنهان ماندن راز ارتباط های شیطانی و خیابانی

توطئه شیطانی برای دختر های فامیل + عکس

اقدام عجیب این زن، شوهرش را غافلگیر کرد+ عکس و گفتگو

 

وبگردی