پزشک جوان کرونایی به پدر شهیدش پیوست+ فیلم و عکس
حوادث رکنا: این پزشک جوان که به خاطر ویزیت بیماران کرونایی مبتلا شده بود در بیمارستان مسیح دانشوری به شهیدان مدافع سلامت پیوست.
به گزارش رکنا، گوشی تلفن را جلوی صورت تب دارش می گیرد. صدای نفس هایی که سنگین می آیند و می روند شنیده می شود. دکتر مهدی وریجی در فیلمی که برای دلگرمی روانه گوشی دوستان دور از هم مانده اش می کند به وضوح بدحال است. اما می گوید خوب می شوم انشاالله. دوستانش اما نگران تر از این هستند که با یک فیلم چند دقیقه ای آرام بگیرند.«دوست تان دارم »آخر آقای دکتر را می شوند و بیشتر از روزهای قبل به هم می ریزند. منقلب می شوند و تازه گوشی دست شان می آید که دوست پزشک شان فهمیده ماندنی نیست و کم کم دارد آماده شان می کند تا برود و به پدر شهیدش بپیوندد.
تا نامش را می آورم، ستایش هاست که بر زبان شان جاری می شود. فکری می شوم که این خوب گفتن ها و نغز شنیدنها خاصیت روزهای اول سوگواری است.کسی از درگذشته سنگین نمیگوید.کلمات با ملاحتی که به تلخی فراق آغشته شده اند از دل ها بلند می شوند و به گوش می نشینند. اما ذکر خاطره هایی از این پزشک مدافع سلامت که ما را به دست کم 15 سال پیش می برد خیلی زود حالیام میکند که خوشنامی او یک شبه حاصل نشده است.
«دکتر مهدی وریجی» مدیر درمانگاه منطقه 21 شهرداری تهران بود. زمانی که کلینیکها با کمبود پزشک رو به رو شدند از پشت میز ریاستی که هیچ گاه به آن دلبسته نشده بود بلند شد و پای تخت بیماران مشکوک به کرونا رفت. در گرفت و گیر ویزیت های اورژانسی زیادی که داشت به ویروس کرونا مبتلا شد و بعد از دو هفته بستری شدن در بیمارستان مسیح دانشوری، شهید مدافع سلامت شد. در آستانه سال نو سراغ از دوستان دلتنگش گرفتیم. با زبان بی زبانی میان جملههایی که پی در پی با بغض ناتمام میماندند گفتند که او برای شان برادری بی دریغ بوده و جای خالی اش قرار است حالا حالاها به دل غمگین شان خنج دلتنگی و بی تابی بکشد.
***شماره تلفنش قوت قلب بیمارهای نیازمند بود
خبردارم کردهاند که دوست صمیمی دکتر وریجی هم به بیماری کرونا مبتلا شده و حالا در بیمارستان بستری است. قول میدهم که خیلی مزاحم استراحت دکتر شاکری نشوم. بعد چند بوق انتظار، گوشی را بر می دارد. پیش از هر کلامی صدای خسدار نفس ها شرمندهام میکند. اما تا نام دکتر مهدی وریجی را میآورم رفیقی که از 16 سال پیش او را از نزدیک می شناخته اظهار تمایل میکند تا در باره او حرف بزند. دکتر شاکری از دوهفته گذشته در قرنطینه است. اولین کلماتی که از میان نفسهای مقطع و تند شدهاش میشنوم این ها هستند: «مهدی فرزند شهید بود. درد یتیمی و بی پدری کشیده بود. برای همین حال ندارها و بیکس و کارها را خوب میفهمید و حواسش را همه وقت و همه جا به آن ها می داد.»
هنوز جمله به آخر نرسیده که بغض به آن همه نفس نفس زدن های نیمه کاره اضافه میشود. معذب مانده ام چه کنم و چه بگویم که دوباره دکتر شاکری رشته حرف زدن از دوست شهیدش را به دست میگیرد:«جزو با اخلاص ترین پزشک هایی بود که در عمرم دیده ام. از 14 سال پیش توفیق همکاری و دوستی با او نصیب من شد. ابتدا در بنیاد شهید معاون بهداشت و درمان مناطق جنوبی بودیم و بعد به استخدام شرکت شهر سالم شهرداری درآمدیم. همه جا دغدغه خدمت به محرومان داشت و طوری رفتار میکرد که اگر کسی مشکلی داشت بدون تعارف به او رجوع میکرد.»
دکتر محمد علی شاکری از دوستان شهید مهدی وریجی
قلب بی قرار دکتر شاکری با حرف زدن از دوست صمیمی اش به درد آمده است. باور نمیکند که ظرف چند هفته با بیماری که حالا او را نیز به بستر نشانده از دوست قدیمی اش جدا شود. بارها با همراهی او به ماموریت ها و سفرهای تکرار نشدنی رفته است و حالا یاد آن همه خاطره بغضش را می شکند:«مهدی عاشق اهل بیت (ع) بود. در پیاده روی اربعین خادم زائران میشدیم. دو بار توفیق داشتم در مرز چذابه به همراه او به بیماران زائری که به سمت حرم سید الشهدا (ع) روانه بودند خدمترسانی کنم. آنچنان با اخلاص با این بیمارها برخورد میکرد که نظیر آن کمتر دیده میشد. خیالش از وضع بیمار که راحت نبود به او شماره تلفن همراهش را میداد. بچههای زائر خوزستانی بارها و بارها بعد از اربعین با او تماس می گرفتند و از مشکلات بیماری شان میگفتند و او وقت میگذاشت و به حرفهای شان گوش میکرد. راهنمایی شان می کرد و می دانستیم دست رد به سینه نیازمند نمیزند. این ها را به چشم می دیدیم و الباقی کارهای خیرش را در خفا انجام میداد و بعد متوجه آن میشدیم.»
***مهدی تنها در خلوت فرزند شهید بود
آقای دکتر لحظاتی سکوت میکند.هر نفسی که میآید و سخت میرود به من تشر میزند که زودتر این گفتگو را تمام کنم. همین وقت است که دکتر شاکری گوشه دیگری از خلق و خوی دکتر وریجی را برای مان بازگو میکند:«زمانه زمانهی های و هوی است. هر کسی کاری میکند آن را فریاد میزند و میخواهد دیده شود اما رفیق و برادر ما دکتر مهدی وریجی این طور نبود. بی وقفه کار میکرد.رسیدگیاش به محرومان تمامی نداشت اما بی سر و صدا. قیل و قالی نداشت. بی حاشیه بود ،سخت کار میکرد و همین رفتارهایش او را تبدیل به مخلص ترین پزشکی کرد که می شناسم.»
سعی بر خودداری دارد، اما کمی که از حرف زدن مان میگذرد قرار از کف میدهد و بی خجالت اشک میریزد. بابت سکوتهای گاه و بیگاهش عذر خواهی میکند. تمام سعی اش این است که با تمرکز از دوستی و همکاری 13 ساله اش با دکتر وریجی بگوید اما خاطرهها از ذهنش میگریزند و جای شان را به غم از دست دادن برادر میدهند.«حمید دوستی» سال ها همکار دکتر وریجی بوده و به عنوان مدیر کلینیک های مناطق 1 ،8 ،6 و 5 در شرکت شهر سالم خدمت کرده است. حرفهایش نور در تاریکی میشود و شخصیت والای دکتر وریجی را از ابهام دور میکند. «دوستی» میگوید مهدی فقط در خلوت فرزند شهید میشد. این جمله برایمان غریب میآید. اشک تازه آمده از چشم ها را میگیرد و می گوید فقط وقتی تنها می شدیم از پدر شهیدش حرف میزد: «به هیچ عنوان از این که فرزند شهید بود استفاده ای نمیکرد. با این که توان بالا و دانش و لیاقت آن را داشت، در مجامعی که اعضای آن فرزندان شهدا بودند ورود نمیکرد.
حمید دوستی از دوستان شهید وریجی
پرهیز داشت از این که از پدر شهیدش آبرو و اعتباری برای خودش بخرد. فقط گاهی وقت ها از این موضوع صحبت میکرد. آن هم از دلتنگیها و غم یتیم بزرگ شدن خودش نمیگفت. این طور وقتها بیش از همه از زحمت ها و مرارت های مادر بزرگوارش یاد میکرد. خیلی به مادرش علاقه داشت. میگفت با سختی و زحمت او و فرزندان دیگرش را بزرگ کرده است و بعد از این دیگر حرفی نمیزد و از جزییات این سختی ها برای مان نمیگفت. اهل ساری بودند و در این شهر رشد کرده بود. بعد از قبولی در رشته پزشکی با همسرش که او نیز پرستاری قابل و مانند خودش فرزند شهید بود آشنا شد. نتیجه ازدواج شان دو فرزند بود که حالا غم این که آن ها هم باید مثل این دو انسان بزرگ با درد یتیمی بزرگ شوند بدجوری دلتنگمان میکند.»
***داوطلب پیشنهادهای گرهگشا می شد
دوستی خاطرههای بی شماری از دکتر مهدی وریجی دارد. میگوید او همیشه داوطلب رقم زدن اتفاقهای خوبی بوده است: «چند سال پیش یکی از همکاران ما در شرکت شهر سالم هنگام انجام عملیات بازرسی شبانه تصادف کرد و به رحمت خدا رفت. این عزیز دختر سهساله ای داشت. مهدی خیلی این خانواده را نمیشناخت، اما به محض این که از مشکلاتی خبردار شد پیشنهادی داد که به دل همه ما نشست. قرار شد همه ما مبلغ دریافتی یک ماه از سهم پروژه ای که داشتیم را به دختر کوچک آن مرحوم هدیه کنیم. میدانم مبلغی که جمع شد برکت زیادی برای آن خانواده داشت و اتفاق های خوبی را برای آن ها رقم زد.»
***بیماران نیازمند در اتاق آقای رییس معاینه می شدند
این دوست قدیمی دکتر مهدی وریجی هم تایید میکند که دفتر کار این پزشک فداکار محل رجوع نیازمندان بوده است: «ایشان مدیریت کلینیک منطقه 21 را به عهده داشت. با این حال هیچ گاه جایگاهی برای خودش قائل نبو. از پیشرفت غافل نمی شد. سخت کوش بود. به کاری که به او سپرده میشد به شکل یک وظیفه نگاه میکرد. اما درگیر حرص زدن نمیشد. آنقدر خاکی و خودمانی برخورد میکرد که غریبهها هم به او دلبستگی پیدا میکردند. به مسئولان پذیرش کلینیک سپرده بود که اگر بیماری توان پرداخت حق ویزیتی را نداشت برای معاینه اولیه بیمار خبرش کنند. خیلی وقت ها این بیمارها مشکلات جدی داشتند و توان کم شان باعث میشد قید درمان پر هزینه را بزنند. اما دکتر معرف خیلی از این بیماران به پزشکان متخصص دیگر میشد و مشکلات شان را حل میکرد.»
***بیتاب که میشدم میگفت برایم روضه بخوان
میگوید دکتر مهدی وریجی در عین جدیتی که در رفتار و چهره اش داشت استاد دلداری دادن بود و در آرام کردن بی تابیها کسی به گرد پایش هم نمیرسید: «در ادارهای با هم همکار بودیم. تماس گرفتند و گفتند پدرم سکته کرده و او را به بیمارستان بردهاند. بی قرار شدم. وسایلم را برداشتم و با بغض از پله ها با سرعت پایین می رفتم. در پاگرد یکی از طبقات مهدی را دیدم. از ماجرا که با خبر شد. بی آن که خبری بدهد یا وسیله ای بردارد، انگار که برادر من باشد به اندازه من عجله به کار انداخت. خودش پشت فرمان نشست و با هم به بیمارستان رفتیم. در راه با حرف های محکمش آرامم کرد. حتا آنجا هم که رسیدیم به پدرم هم دلداری میداد و میگفت خیلی زود بعد یک آنژیوی ساده به خانه بر میگردد. خودش هم روحیه خوبی برای مبارزه با کرونا داشت. در روزهایی که در بیمارستان مسیح دانشوری بستری بود مدام با او تماس میگرفتم. من گریه میکردم و او آرامم میکرد و با لحن جدی و شوخیاش میگفت این دیوانه بازی ها چیه؟ من زود بر میگردم. بعد از من میخواست که برایش روضه بخوانم. برایش ذکر مصیبت اهل بیت میخواندم و دلم بیشتر برایش تنگ میشد.کاش حالا هم کنار مان بود و آرام مان میکرد.»
***دوستی ها با او پابرجا بود
دکتر حاج قاسمی سال ها مسئول بخشهای مختلفی بود که دکتر مهدی وریجی در آن ها خدمت میکرد. شروع همکاری آن ها از بنیاد جانبازان آغاز شد. او دکتر وریجی را به عنوان نیرویی منظم و سخت کوش به ما معرفی میکند:«در کارش خیلی جدی بود. بسیار منظم عمل میکرد.هر جا که مسئولیتی به عهده می گرفت خیلی زود آنجا را به سر و سامان میرساند.»حاج قاسمی میگوید دکتر وریجی با دردهای مردم مانوس بود و به واسطه پزشک بودنش کمکهای پیدا و پنهان زیادی به آنها میکرد:«خودش با سختی بزرگ شده بود. برای همین خیلی خوب درد را لمس میکرد.از کنار این گرفتارها هم به سادگی گذر نمیکرد.کمک حال شان میشد و به دلیل همین خصوصیات بود که خیلی ها شیفته او میشدند و دوستی ها با او پا برجا بود.»
***دختر شهیدی که همسر شهید شد
همسر دکتر مهدی وریجی هم از مدافعان سلامت در بیمارستان شهید مصطفی خمینی است. سال نو بی حضور آرامش بخش همسرش برای او و دختر و پسر کوچکش در قرنطینه ای سخت دلگیر، تحویل شد. دختری که خود فرزند شهید بوده حالا باید برای فرزندان همسر شهیدش مادری کند. پیکر این پزشک فداکار و وظیفه شناس را به گلزار شهدای ساری بردند. دکتر مهدی وریجی در کنار مزار پدر شهیدش آرام گرفت و واژه شهید برای همیشه پیشوند نام زیبایش شد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
خدا رحمتش کنه واقعا حیف شد
سلام
خدا رحمتشون کنه انشاالله خدا به حق و آبروی ۱۴ معصومش( ع) و به حق این روز همه ی بیمارا جهانو از این بیماری نجات بده و عمری دوباره ببخشه .و همه در کنار عزیزانشون سالم وسلامت زندگی کنن🤲🌷