مریم در زندان بود که درد زایمان گرفت! / مردهایمان تریاک می کشند ما باید دزدی کنیم!
حوادث رکنا: زنانی که به واسطه جرم و بزه به زندان می افتند و مجبور هستند فرزندان شان را پشت میله های سرد زندان به دنیا بیاورند نمی دانند که فرزندان بیگناه شان به چه سرنوشتی محکوم می شوند.
به گزارش رکنا، روز کاری خیلی وقت بود که به پایان رسیده بود و با تاریک شدن هوا کم کم امکان پیشامد اتفاقی که مرا برای شیفت بازداشتگاه از خانه به اداره بکشاند به صفر می رسید که تلفن زنگ خورد و مسئول بازداشتگاه از وخامت حال یکی از زنان بازداشتی به دلیل بارداری خبر داد .
متهم و همدستانش را می شناختم و صبح 4نفرشان را از زندان ورامین تحویل بازداشتگاه آگاهی داده بودم .چهار زن جوان که در شهر ری و در حال جیب بری از زائران حرم حضرت عبدالعظیم دستگیر شده بودند و همه اعضای یک خانواده بودند و از یکی از شهرستانها برای کسب درآمد راهی تهران شده بودند . در زمان انتقال از زندان به بازداشتگاه آگاهی مرکز نمی دانستند که صدای مکالمه اشان به راحتی به گوش می رسد .
چند دقیقه اول به خنده و شوخی و تمسخر دستبندهایی که بدست داشتند گذشت و بعد کم کم مکالمه اشان جدی شد و یکی از آنها شروع کرد به دلداری دادن به بقیه و مدام تکرار می کرد : " روزی که دستگیر شدیم که جنس دزدی همراهمون نبود و هنوز کارمونو شروع نکرده بودیم چیزی از دست ما نگرفتن و نمی تونن محکوممون کنن ،نگران نباشین "
متهمین که وارد بازداشتگاه شدند متوجه بارداری یکی از آنها که نامش مریم بود، شدم . امیدوار بودم متهم و فرزندش دچار مشکل نشوند که با تلفن مسئول بازداشتگاه با عجله حاضر شدم و خود را به اداره رساندم. با آمبولانس بهداری به همراه بیمارراهی بیمارستان شدیم . دراز کشیده بود و درد می کشید و هر لحظه خودش را لعنت می کرد که به خاطر پول راهی تهران شده و با این وضعیت گرفتار شده است .
دستش را گرفتم و گفتم همه چیز را فراموش کن و فقط به مادرشدنت فکر کن .با شنیدن این حرف بغضش ترکید و در حالیکه اشک می ریخت گفت : مادر شدن ؟ من دو فرزند خردسال دیگر هم دارم که نمی دانم الان در چه وضعیتی هستند .
آنها را به همسرم سپردم و راهی تهران شدم تا برای تولد فرزند سومم پول فراهم کنم . در طایفه ما مردها در خانه می نشینند و تریاک می کشند و این زنها هستند که باید با دستفروشی و فالگیری و دزدی خرج خودشان را دربیاورند . گفتم یعنی این بچه که در راه است فرزند سوم توست .تو که سنی نداری .پوزخندی زد و گفت در شهر محل سکونت من اجازه نمی دهند دخترها بیشتر از دوم و سوم دبستان درس بخوانند و بعد باید خانه داری کنند و آنقدر شرایط زندگی از لحاظ اقتصادی دشوار است که ازدواج یک راه فرار از زندگی سخت در خانه پدری محسوب می شود و خوب من هم بی توجه به بیسوادی و اعتیاد شوهرم با او ازدواج کردم و خوب شرایط زندگیم سخت تر هم شد .
حالا علاوه بر خودم باید به سیر شدن شکم فرزندانم هم فکر می کردم والبته خوب از اینکه همسری با این شرایط را انتخاب کردم تعجب نکنید خوب وقتی پدر و برادران خودم هم معتاد و بیکار بودند نمی شود انتظار داشت یک آدم حسابی به خواستگاریم بیاید . دلم خوش بود چند روزی در تهران و شهر ری کار می کنم و خرج مربوط به تولد فرزندم را درمی آورم .
لبخندی زدم و گفتم: با پول دزدی ؟ هنوز نوزادت چشم باز نکرده به این فکر می کنی که با پول دزدی بزرگش کنی ؟گفت : خوب ما غیر از فالگیری و جیب بری و دستفروشی کار دیگری بلد نیستیم و سواد درستی هم که ندارم.
خیلی وقتها دلم خواسته جور دیگری زندگی کنم ولی این راه و روشی است که اطرافیانم برای گذران زندگی داشته اند و منهم یاد گرفتم . گفتم : دختر خوب نتیجه اش را هم دیدی . تو 22سال هم نداری سومین فرزندت در راه است و زمانی که باید کنار فرزندانت باشی اینجا گرفتار بازداشتگاه آگاهی شدیو اگر در دادگاه محکوم شوی فرزند سومت در زندان متولد می شود و دو فرزند دیگرت هم سرنوشتشان بهتر از تو نخواهد شد وقتی در کنار یک پدر معتاد و بیکار زندگی کنند و روی اسم مادرشان هم برچسب جیب بر بخورد .
تو خودت محدودیت و محرومیت زیادی را تجربه کردی .حسرت داشتن سواد و یک زندگی ساده به دلت مانده و حالا با تصمیم های اشتباه همان سرنوشت را برای فرزندانت رقم می زنی .
به جای اینکه با همدستانت خوشحال باشید که در زمان دستگیری اموال مسروقه ای از شما کشف نشده و حسرت بخوری که چرا به اندازه ی کافی زرنگ نبودی که گرفتار پلیس نشوی حسرت آدم هایی را بخور که هیچوقت سر راهت قرار نمی گیرند که رضایتشان را به خاطر سرقتی که از آنها انجام دادی جلب کنی و مالشان را به آنها برگردانی .آدم هایی که خیلی از آنها شاید به اندازه خودت دچار فقر بوده اند .
به این فکر کن که زیر دین افراد نباشی و به طریقی رضایت شکات را جلب کنی و حقی به گردنت نباشد .تا وقتی راهکارت برای گذران زندگی، دزدی از مردم باشد و فریب مردم و سرقت اموالشان را برای خودت و دخترهای همراهت هنر بدانی بیشتر از این هم بدست نمی آوری .
به زندگی بعد از زندان فکر کن و سعی کن با کمک افرادی مثل مشاور و مددکار زندان و با امکاناتی که در آنجا در اختیارت می گذارند سطح سواد و آگاهی ات را بالا ببری و مادر بهتری برای فرزندانت باشی و هنری بهتر از دزدی به آنها عرضه کنی . شاید والدینت به دلیل فقر فرهنگی و اقتصادی مانع رشد تو شده اند اما تو با وجود سن کم آنقدر شجاع و جسور بودی که از شهر کوچک محل سکونتت راهی تهران شدی از این جسارت و شجاعت برای عوض کردن مسیر زندگی ات استفاده کن نه جیب بری !
آمبولانس آژیرکشان خیابانها را پشت سر می گذاشت و برق قرمز چراغ گردانش روی خودروهای مجاور می افتاد و منظره زیبایی از چرخش نور قرمز می ساخت .دلهره و اضطراب مریم کم شده بود و حالا به جای حرف از بدبختی های گذشته اش امیدوارانه از آینده می گفت : "اجازه نمی دهم فرزندانم مثل من بیسواد بار بیایند .کاری می کنم که آنها آینده خوبی داشته باشند و مثل من کسی با انگشت آنها را به عنوان دزد و جیب بر نشان ندهد و آبرومندانه زندگی کنند .
هنوزدست مریم توی دستم بود و درد و اضطراب ابتدای مسیر، جای خودش را به آرامش داده بود که به بیمارستان رسیدیم . یک ساعت بعد پس از انجام معاینات پزشکی و اطمینان از سلامت مادر و طفل در راه، آمبولانس از بیمارستان خارج شد. به مریم نگاه کردم که پتو را روی سرش کشیده بود و خوابیده بود، آمبولانس زیر نور چراغها از میان تاریکی خیابانها و میدان ها می گذشت و من به آینده ی کودکی فکر می کردم که تا چند وقت دیگر در زندان متولد می شد، با مادری که معلوم نبود چقدر پای حرفها و تصمیمهایش بماند ...
نظریه کارشناس
- شاید ما نقشی در انتخاب خانواده ،محل تولد و زمان تولد خود نداشته باشیم اما ادامه مسیر زندگی ما ربطی به نقطه آغازین حیاتمان ندارد و گذشته پر از محرومیت بسیاری از افراد مشهور و موفق تاییدی بر این ادعاست . پس خودمان را با هر شرایطی که پا به این دنیا گذاشته ایم دوست بداریم و برای رشد و تعالی خود به عنوان یک انسان تلاش کنیم .
- بسیاری از افراد از جمله دختران فراری و نوجوانان بزهکار به دلیل حس بی ارزشی و پوچی ناشی از تجربه ی برخی جرائم و آسیبهای خاص و برچسبی که به عنوان بزهکار به آنها از سوی جامعه زده می شود ،تمایلی به اصلاح زندگی خود نداشته و خود را محکوم به ادامه مسیر تاریک بزهکاری می بینند .
- افراد جامعه زنجیره ای از حلقه های به هم پیوسته هستند که خواسته و ناخواسته شرایط آنها به یکدیگر گره خورده و تاثیر گذار است . به عنوان عضوی از جامعه در هر جایگاهی که قرار داریم در مواجهه با خانواده ها و افراد دچار فقر فرهنگی و اقتصادی هر اقدامی که به عنوان یک معلم ،مشاور ،پلیس ،هنرمند و ... می توانیم برای آگاهسازی و بهبود کیفیت زندگی این افراد، انجام دهیم و مطمین باشیم نتایج مثبت این عمل بر زندگی کلیه افراد جامعه تاثیرگذار خواهد بود .برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
به قلم سروان سمانه مهربانی – کارشناس آموزش همگانی پلیس آگاهی تهران بزرگ
ارسال نظر