دزد منزلشان را بخشید درخواست و طلاق داد

به گزارش رکنا، مردجوان وقتی دزد خانه‌اش را بخشید و از پول و طلاهایشان گذشت، هرگز تصورش را نمی‌کرد که این‌کارش پای او را به دادگاه خانواده تهران باز کند. زن جوان وقتی دید شوهرش از خیر طلاهای او گذشت و رضایت خودش را اعلام کرد، جنجال به راه انداخت. این زوج پس از سه سال زندگی مشترک، راهی دادگاه خانواده شدند و درخواست طلاق خود را ارائه کردند.

 زن جوان وقتی مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره علت درخواست طلاق گفت: شوهرم با من لجبازی کرد و باعث شد کلی از طلاهای گران‌قیمتم را از دست بدهم. ماجرا از این قرار بود که چند ماه پیش یک شب با شوهرم وقتی به خانه برگشتیم، متوجه به هم ریختگی خانه شدیم. دزد به آنجا دستبرد زده‌بود. تمام طلاهای مرا که از عروسیمان نگه داشته‌بودم و کلی پول به سرقت رفته‌بود. طلاهای من خیلی با ارزش بودند. اکثرش جواهر بود. آن‌قدر حالم بد شد که کارم به بیمارستان کشید. ما همان شب شکایت کردیم و پیگیر پرونده شدیم. پیگیری‌ها ادامه داشت تا این‌که از یک جایی به بعد مطمئن شدیم این دزدی کار نظافتچی ساختمان‌مان بوده‌است.

او را به پلیس معرفی کردیم. در نهایت پلیس هم بعد از تحقیقات تایید کرد این سرقت از سوی او صورت گرفته و نظافتچی ساختمان دستگیر شد. او به سرقت از خانه مان اعتراف کرد و گفت به خاطر بی پولی دست به این دزدی زده‌است. او مدعی شده‌بود همه طلاها را به یک مالخر فروخته‌است. آن مالخر هم پیدا نشد. با این حال من خیلی جدی به دنبال این پرونده بودم و احساس می‌کردم متهم دروغ می‌گوید. بالاخره از آن همه طلا و جواهرات بخشی را نگه داشته‌بود و می‌توانستیم آن را پس بگیریم. هرچه من پیگیر بودم، شوهرم خیلی خونسرد بود و نه تنها خودش به دادگاه نمی‌رفت، بلکه به من هم می‌گفت چرا آن‌قدر پیگیری می‌کنم. می‌گفت فدای سرت و از خیر طلاها بگذر. ولی من نمی‌توانستم. آنها اموال من بودند نه شوهرم. تا این‌که در کمال تعجب وقتی یک روز به دادگاه رفتم متوجه شدم شوهرم رضایت داده و از خیر طلاها گذشته‌است. خیلی تعجب کردم و در نهایت چنان دعوایی به پا شد که هر دو تصمیم گرفتیم برای همیشه از هم جدا شویم. شوهرم باید به خواسته و نظر من هم احترام می‌گذاشت.

در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسرم از وقتی دزدی شد، دیگر مثل سابق نبود. همیشه حالش بد بود. استرس داشت. وقتی هم که دزد خانه‌مان دستگیر شد دیگر خواب و خوراک نداشت. هر روز به دادسرا و دادگاه می‌رفت. هر شب حرص می‌خورد. دیگر از حرص‌خوردن‌هایش خسته شده‌بودم. می‌گفت هرطور شده باید طلاهای‌مان را پس بگیریم. در صورتی‌که می‌دانستم از آن دزد هیچ طلایی به ما برنمی‌گردد. برای این‌که آرامش به زندگیمان برگردد رفتم و رضایت دادم. دیگر نمی‌خواستم همسرم تا این حد تشویش داشته‌باشد. ولی او به من تهمت زد و گفت که حتما این دزدی کار خودت بوده‌است. خیلی از حرفش ناراحت شدم و این جنجال در نهایت به درخواست طلاق منجر شد.

در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از این زوج خواست برای حل شدن مشکل‌شان با یک مشاوره خانواده مشورت کنند.