چاقو کشی زن خائن به شوهر خائنش / در مشهد رخ داد
زن21 ساله ای به اتهام چاقوکشی و استفاده از افشانه فلفل در مشهد دستگیر شد.
زن21 ساله ای که به اتهام چاقوکشی و استفاده از افشانه فلفل دستگیر شده بود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: اولین فرزند خانواده هستم که تا کلاس سوم راهنمایی درس خواندم. پدرم با آن که مردی معتاد و کارگر ساختمانی بود اما هیچ گاه دعوا و مشاجره او را با مادرم ندیدم چراکه پدرم مرد مهربانی بود و همه اعضای خانواده را دوست داشت.
اکنون نیز 7 سال از ترک اعتیادش می گذرد و دیگر مواد مخدر مصرف نمی کند اما من که در خانواده ای ضعیف زندگی می کردم و مادرم نیز برای تامین مخارج خانواده در خانه های مردم کارگری می کرد، در 11 سالگی مرا به عقد یکی از بستگانش درآورد که 10 سال از من بزرگتر بود ولی من به «اصغر» علاقه ای نداشتم.
به همین خاطر هم خیلی زود و در همان دوران نامزدی از او طلاق گرفتم و به تحصیلاتم ادامه دادم. هنوز 6 ماه بیشتر از طلاقم سپری نشده بود که روزی با یکی از دوستانم به فروشگاه لوازم تزیینی دوست پسر او رفتیم تا «سپیده» موضوعی را با «نعمت» در میان بگذارد.
خلاصه در همین دیدار بود که «نعمت» به من چشم دوخت و این گونه روابط عاطفی بین من و «نعمت» شکل گرفت. «سپیده» هم وقتی موضوع را فهمید با من قهر کرد ولی نعمت درحالی قصد ازدواج با مرا داشت که پدرم اصرار می کرد به تحصیلاتم ادامه بدهم و در شرایط بهتری ازدواج کنم اما من راضی نشدم و با «نعمت» ازدواج کردم.
حدود2 سال بعد نامزدم قصد داشت مراسم عروسی را برگزار کند اما خانواده ام نمی توانستند جهیزیه را فراهم کنند. به همین دلیل من باردار شدم تا خانواده ام را برای شروع زندگی مشترک در تنگنا بگذارم. از سوی دیگر وقتی پدرم اوضاع را این گونه دید به ناچار جهیزیه اندکی با قرض از دوستانش تهیه کرد و مرا در حالی به خانه بخت فرستاد که چند ماه بعد پسرم به دنیا آمد ولی رفتارهای نعمت با من به کلی تغییر کرده بود و دیگر به من اهمیتی نمی داد.
در همین روزها بود که فهمیدم «نعمت» دوباره به سوی «سپیده» بازگشته و با او ارتباط دارد. دنیا روی سرم خراب شد. در این وضعیت نمی دانستم چگونه رفتار کنم. اعصابم به هم ریخته بود که پس از یک مشاجره طولانی، دست پسرم را گرفتم و به خانه پدرم رفتم.
تصمیم داشتم از «نعمت» طلاق بگیرم و به دنبال سرنوشت خودم بروم اما او با رفتارهایش تلاش کرد تا اعتماد مرا جلب کند و سوگند خورد که دیگر باکسی در ارتباط نباشد. از سوی دیگر هم مرا به کلاس های شیرینی پزی فرستاد تا این حرفه را یاد بگیرم.
مدتی بعد در خانه سفارش می گرفتم و شیرینی های مختلف را برای فروشگاه ها تهیه می کردم اما نمی توانستم خیانت همسرم را فراموش کنم. این بود که من هم در فضای مجازی با جوانی آشنا شدم و با او ارتباط پیامکی برقرار کردم .
چندبار هم به دیدارش رفتم و با او به گفت وگو پرداختم. در این میان ناگهان «نعمت» متوجه پیامک ها شد و رابطه من با «سعید» لو رفت. او که خیلی عصبانی شده بود مرا زیر مشت و لگد گرفت و کتکم زد.
من هم به سوی آشپزخانه رفتم و با چاقو به شوهرم حمله کردم که او با دستش تیغه چاقو را گرفت و کف دستش زخمی شد. در این گیر و دار من به سمت اتاق فرار کردم و افشانه فلفل را از روی میز برداشتم و به صورت همسرم پاشیدم. این گونه بود که «نعمت» وحشت زده با پلیس تماس گرفت و من هم دستگیر شدم اما ای کاش ...
ارسال نظر