خانم مهندس باهوش از مردان خبیث مچ گیری کرد ! / رییس باند تحصیلکرده فرانسه بود !

به گزارش رکنا، چند روز قبل زن جوانی با پلیس تماس گرفت و از شکسته شدن قفل در ورودی خانه همسایه‌شان خبر داد. زن جوان گفت: در حال پاک کردن شیشه‌های خانه بودم که چشمم به خانه روبه‌رویی افتاد. صاحب این خانه قدیمی مدتی است به خارج از کشور رفته و خانه خالی است. البته در چند روز گذشته از همسایه‌ها شنیده بودم که چند مرد ناشناس رفت و آمد مشکوکی به این خانه دارند تا اینکه امروز دیدم مردی با موهای جوگندمی و میانسال قفل در خانه را در چشم برهم زدنی شکست و وارد خانه شد. لحظاتی بعد از ورود او چند نفر دیگر هم وارد خانه شدند. این را هم بگویم که آنها وسایل نقشه‌برداری و اندازه‌گیری با خودشان داشتند. چون خودم مهندس هستم و با وسایل نقشه‌برداری آشنایی کامل دارم.

به‌دنبال تماس خانم مهندس، مأموران کلانتری در غرب تهران راهی خانه شدند اما قبل از رسیدن مأموران، افراد ناشناس آنجا را ترک کرده بودند. دو روز از این ماجرا گذشته بود که دوباره زن همسایه با مأموران پلیس تماس گرفت و گفت: همان مرد مو جوگندمی، بازهم آمده و تصمیم دارد قفلی را که با کمک همسایه‌ها به در خانه قدیمی زده‌ایم، دوباره باز کند.

مأموران بلافاصله راهی محل شده و این‌بار موفق شدند مرد میانسال را بازداشت کنند. متهم در تحقیقات به سندسازی و فروش خانه‌هایی که خالی از سکنه بودند با همدستی سه مرد دیگر اعتراف کرد. به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای ویژه سرقت تحقیقات برای دستگیری سایر اعضای این باند ادامه دارد.

مسواکی که قفل باز می‌کرد

تحصیلکرده فرانسه است و خرید یک موتور سرقتی، زندگی او را دستخوش مشکلات زیادی کرد.

چه شد که تصمیم گرفتی با این شیوه سرقت کنی؟

تخصصم تعمیرات خودروهای لوکس و آنتیک است و حتی دوره‌های حرفه‌ای آن را در فرانسه دیده‌ام و اقامت آنجا را داشتم. مدت‌ها آنجا کار می‌کردم تا اینکه با 4 فرانسوی دعوایم شد و از آن کشور اخراجم کردند. این اولین بدشانسی بود که آوردم و پشت‌سر آن بدشانسی‌ها ادامه یافت. بعد با همسرم به مشکل خوردم و زندگی‌مان که زبانزد عام و خاص بود، رو به نابودی رفت. در همین گیر و دار موتورسیکلتی خریدم که از شانسم دزدی از آب درآمد و به اتهام خرید مال مسروقه به زندان افتادم.

با کلاهبرداری و جعل چطور آشنا شدی؟

در زندان با گروه حرفه‌ای جعل و کلاهبرداری آشنا شدم. آنها دست روی خانه‌هایی می‌گذاشتند که به هر دلیلی صاحبشان نبود. بعد از آزادی آنها به سراغم آمدند و از من خواستند در کلاهبرداری‌ها و فروش این خانه‌های میلیاردی بلاصاحب همراهشان شوم.

چرا سراغ تو آمدند؟

در همان زندان آموزش باز کردن انواع قفل را گذراندم و در این رابطه به قدری استعداد داشتم که هر قفلی را می‌توانستم باز کنم. وارد خانه‌ها می‌شدیم و با وسایل مهندسی متراژ خانه را به‌دست می‌آوردیم تا در سندهایی که می‌خواستیم جعل کنیم، متراژ را بنویسیم و بتوانیم کارهای مالیاتی و شهرداری‌اش را انجام دهیم. کارها خوب پیش می‌رفت تا اینکه سردسته به من پیشنهاد وسوسه‌کننده‌ای داد که بازهم به دردسر افتادم.

چه پیشنهاد وسوسه‌کننده‌ای؟

به من گفت باتوجه به اینکه مهارت زیادی در باز کردن قفل‌ها‌ داری، دستگاهی بساز که هر قفلی را بشود با آن باز کرد چرا که شاه‌کلید‌ها فقط به یک گروه قفل‌ها می‌خورد و مثلاً هر قفلی مخصوصاً قفل خانه‌های قدیمی را نمی‌شود با آنها باز کرد. من هم به سفارش سردسته و از آنجایی که در فرانسه آموزش‌های زیادی دیده بودم و در زندان هم این آموزش‌ها تکمیل شده بود، دستگاهی ساختم شبیه مسواک که هر قفلی را باز می‌کرد. اما یک روز مرا به محلی پرت کشانده و دستگاه را سرقت کردند. دستگاهی که در 30 ثانیه تمامی قفل‌ها را باز می‌کرد. اما دستگاه کد داشت و همدستانم از این ماجرا باخبر نبودند. من بعد از آن دیگر آنها را ندیدم و خبری از آنها به‌دست نیاوردم اما عملاً دستگاه به درد آنها نمی‌خورد چرا که رمز دستگاه دست من بود.

بعد چه اتفاقی افتاد؟

مدتی کار خلاف را گذاشتم کنار تا اینکه فرشید به سراغم آمد. فرشید هم با همان باند جعل کار می‌کرد و به او هم رو دست زده بودند. با فرشید دوباره کار خلاف را آغاز کردم. روش کار ما به این صورت بود که فرشید در خیابان‌ها پرسه می‌زد و خانه‌های خالی را شناسایی می‌کرد و موقعیت مکانی این خانه‌ها را برایم می‌فرستاد.

 بعد مرا به خانه‌ها می‌فرستاد تا قفل درها را برایش باز کنم. او با تیمی که داشت، وارد خانه‌های مورد نظر می‌شد و بعد از اندازه‌گیری و متراژبرداری، سندسازی می‌کرد و آنها را می‌فروخت.