طلاق ایستگاه آخر زندگی مشترک 12 ساله!

به گزارش رکنا،12 سال زندگی مشترک بین رزیتا و فرهاد به پایان رسیده‌ است و طلاق برای آنها آحرین راه چاره است. این موضوعی است که هر دو نفرشان به قاضی می‌گویند.

رزیتا از روزهایی می‌گوید که در زندگی مشترک آرزوی مرگ می‌کرد:

چرا تصمیم گرفتی از همسرت جدا شوی؟

این یک تصمیم دونفره بود. ما هر دو به این نتیجه رسیده‌ایم که دیگر نمی‌توانیم با هم زندگی کنیم.

بچه هم دارید؟

بله. دو پسر داریم که قرار است با من زندگی کنند.

می‌دانید که در طلاق بچه‌ها به‌شدت آسیب می‌بینند؟

بله می‌دانم؛ اما حالا هم زندگی پرتشنی داریم. شوهرم مرتب من را کتک می‌زند. گاهی آرزوی مرگ می‌کردم. ما مرتب درگیر هستیم. این زندگی به بچه‌ها آسیب بیشتری می‌رساند.

چرا درگیری بین شما تا این حد شدید است؟

شوهرم علاقه‌ای به زندگی با من ندارد. او فقط ازدواج کرده چون روند طبیعی زندگی این است.

چطور با هم آشنا شدید؟

یکی از همسایه‌ها فرهاد را به من معرفی کرد. او خواستگاری کرد. وضع مالی نسبتاً خوبی داشت و در ظاهر همه چیز خوب بود. برای همین پدرم قبول کرد و ما ازدواج کردیم.

اختلافات چطور شروع شد؟

از همان ماه‌های ابتدای عقد متوجه اختلافات و بی‌تفاوتی همسرم بودم؛ اما پدر و مادرم می‌گفتند تحمل کن درست می‌شود و فرهاد به تو عادت می‌کند اما هر روز بدتر شد.

در این شرایط چرا بچه‌دار شدید؟

چون مادرشوهرم گفت بچه داشته باشید زندگی بهتری خواهید داشت؛ اما بدتر شد.

بچه دوم را چرا آوردی؟

ناخواسته باردار شدم و بچه را به دنیا آوردم؛ اما بچه‌هایم را بسیار دوست دارم.

حالا که می‌خواهی جدا شوی می‌دانی کجا و چطور می‌خواهی زندگی کنی؟

مدتی پیش پدر و مادرم می‌مانم تا کار پیدا کنم. وقتی کار پیدا کردم زندگی مستقلم را شروع می‌کنم. امیدوارم بتوانم زندگی خوبی برای بچه‌هایم بسازم. البته دادگاه گفته که فرهاد هم باید به بچه‌ها نفقه بدهد با آن پول و کاری که می‌کنم خودمان را اداره می‌کنیم.

مهارتی داری؟

بله من نرم‌افزار کامپیوتر خوانده‌ام و کار طراحی سایت هم می‌توانم انجام بدهم.