دانشجو بودم عاشق منصور شدم و ازدواج کردیم ! / کمکم کنید زیر سرش بلند شده است !!

به گزارش رکنا، ۱۰ سال پیش به صورت کاملا اتفاقی در محوطه دانشگاه با منصور آشنا شدم، سال دوم رشته معماری بودم و منصور هم سال آخر رشته حقوق، اوایل سعی می‌کردم نسبت به ابراز محبتش بی‌تفاوت باشم اما بعد از اینکه کمی بیش‌تر با هم آشنا شدیم، مهر و محبتش به دلم نشست و خام وعده‌های دروغینش شدم. برخلاف من که شخصیت آرام و ساکتی داشتم، منصور خوب بلد بود با واژه‌ها بازی کند، حرف‌هایش شیرین بود و از بودن در کنارش، احساس آرامش می‌کردم. اکثر اوقات بعد از تمام شدن کلاس‌ برای دیدار هم لحظه ‌‌شماری می‌کردیم و این رابطه روز به روز عمیق‌تر می‌شد.

۲ سال به همین منوال گذشت و خانواده منصور در جریان ارتباط‌مان قرار گرفته بودند اوایل هر 2 خانواده مخالف این رابطه بودند؛اما وقتی اصرار و سماجت‌ ما را دیدند به ناچار موافقت کردند. بعد از تمام شدن دانشگاه، منصور در کارخانه‌ای که پدرم در آن‌جا کار می‌کرد، مشغول به کار شد. بالاخره بعد از یک دوره کوتاه نامزدی عروسی‌مان برگزار شد و من که به حرف‌های دروغین منصور و وعده‌هایش دلخوش کرده بودم بی‌خبر از همه‌جا با بی‌فکری، سرنوشتم را در آتش سوزاندم.

اوایل همه چیز خوب پیش می‌رفت احساس می‌کردم خوشبخت‌ترین زوج روی زمینیم اما به سال نکشید که به خاطر عدم مسئولیت‌پذیری منصور و دخالت‌های اطرافیان به‌ خصوص پدر و مادرش، آتش اختلافات‌مان شعله‌ور شد با دیدن بعضی از رفتارهای منصور تازه چشمانم رو به حقایق باز شده بود و شخصیت پنهانش را کشف کرده بودم.

روزها از پی هم می‌گذشتند و هیچ کاری جز اشک ریختن و افسوس خوردن بر گذشته از دستم بر‌ نمی‌آمد. منصور به شدت پرخاشگر شده بود و سر هر مسئله کوچکی بحث و جدل راه می‌انداخت دیگر هیچ خبری از عشق و دلدادگی روزهای اول نبود مدام سرش داخل گوشی بود و از زندگی‌ مشترک‌مان غافل شده بود. اکثر اوقات با دوستان و همکاران جنس مخالف شب‌نشینی داشت و هر موقع هم اعتراض می‌کردم، یا با داد و بیداد کردن، کتک‌کاری و شکستن وسایل منزل جوابم را می‌داد و یا اینکه چند روزی به خانه نمی‌آمد تا به قول خودش مرا ادب کرده باشد به خاطر انتخاب اشتباهم، زبانم پیش خانواده‌ام کوتاه بود و هیچگونه حمایتی از من نمی‌کردند برای همین چاره‌ایی نداشتم جز اینکه بسوزم و بسازم.

برای حفظ عشقی که روزی برایش جنگیده بودیم، هر ذلتی را به جان خریدم و بارها و بارها از خطاهای همسرم چشم‌پوشی کردم در طول این چند سال در یک آموزشگاهی مشغول به کار شده بودم تا کمک حال همسرم باشم علی‌رغم احساس قلبیم برای مادر شدن به خاطر منصور که علاقه‌ایی به بچه نداشت و او را موجودی مزاحم می‌دانست قید مادر شدنم را هم زدم اما اکنون بعد از گذشت ۸ سال از زندگی مشترک‌مان و گذشت و صبوری که داشتم، دیگر طاقت خیانت و رفیق‌بازی همسرم را ندارم به خاطر همین این‌جا آمده‌ام تا جوانی و عمرم را از زنجیر عشق مرد آرزوهایم که اکنون به دیوی وحشتناک تبدیل شده، نجات بدهم.

نظر کارشناس تشخیص

آمینـه آژ کارشناس ارشد روانشناسی و مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری ۱۷ رشت در خصوص این پرونده گفت: لازم به ذکر است که رواج پیدا کردن دوستی‌ قبل از ازدواج در میان جوانان، خانواده‌ها را به استیصال کشانده و در بسیاری از موارد والدین مجبور به تسلیم در برابر تصمیم جوانان می‌شوند و خود را نسبت به اعلام رضایت برای ازدواج فرزندشان با فرد مورد نظر خودش ناچار می‌بینند.

در این روابط معمولا دو نفر تصنعی رفتار می‌کنند و هر کس سعی می‌کند بهترین نسخه از خودش را به دیگری نشان بدهد همین موضوع مانع از تصمیم‌گیری صحیح می‌شود و در اکثر موارد زوجین را به سمت و سوی عدم تعهد سوق می‌دهد.

خیانت یکی از چالش‌های عمده‌ای‌ است که زوجین درگیر و زوج درمان‌گران با آن روبه رو هستند. در حقیقت گاهی مشکل خیانت، وجود بیماری‌های روانی و یا مشکلات شخصیتی در فرد است. البته ناگفته نماند برخی از افراد هم تنوع طلب بوده و نمی‌توانند تنها با همسر خود رابطه داشته باشند.