شکایت عجیب زن مشهدی از شوهرش / مرد جوان اشک ریزان وارد کلانتر شد!
رکنا: مرد 30 ساله ای که در پی شکایت همسرش به مرکز انتظامی احضار شده بود به دلیل اینکه به همسرم اجازه ندادم نیمه شب بیرون برود کار به به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد افتاد.
وقتی همسرم در نیمه شب شال و کلاه کرد تا با دوستانش بیرون برود، به او این اجازه را ندادم چرا که فرزندان خردسالمان در خانه تنها بودند؛ اما او که قصد جدایی از مرا دارد و درخواست مهریه و نفقه نیز داده است، بار دیگر از من به جرم توهین شکایت کرد چرا که مدعی است شوهر«پاک» نمی خواهد و... .
مرد 30 ساله ای که در پی شکایت همسرش به مرکز انتظامی احضار شده بود، در حالی که اشک ریزان بیان می کرد زن و زندگی ام را دوست دارم و نمی خواهم از او جدا شوم، درباره شکایت عجیب همسرش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: من و«آناهیتا» به دنبال یک آشنایی خیابانی با هم ازدواج کردیم.
آن زمان من ثروت زیادی داشتم و از سوی دیگر نیز پدرم که اوضاع مالی بسیار خوبی دارد، مرا حمایت می کرد؛ اما من جوانی خوشگذران بودم و مدام در پارتی ها و دورهمنشینی های دوستانه و مختلط شرکت می کردم.
در این شرایط «آناهیتا» هم پا به پای من کنار بساط های مشروب خوری می نشست و مانند من محرم و نامحرم نمی شناخت. با ثروتی که داشتم روزهای خوشی را در کنار «آناهیتا» می گذراندم و به چیزی جز تفریح و لذت های آنی نمی اندیشیدم.
خلاصه 2 سال بعد از این ماجراها، تازه فهمیدم که معتاد شده ام و بدون موادمخدر و قرص های روانگردان نمی توانم به زندگی ادامه دهم. حالا دیگر تا ظهر می خوابیدم و سرکار هم نمی رفتم. به همین خاطر اوضاع مالی ام آرام آرام به هم ریخت و همه ثروتم دود شد. پدرم نیز وقتی در جریان اعتیادم قرار گرفت، دیگر به هیچ وجه از من حمایت مالی نکرد.
در این وضعیت هرچه داشتم فروختم تا نزد دوستانم کم نیاورم. کار به جایی رسید که حدود 6 ماه قبل زیر پل خوابیدم تا از یکی از دوستان قدیمی ام کمی مواد مخدر بگیرم.
داشتم به کارتن خوابی روی می آوردم که یکی از برادرانم دلش به حالم سوخت و به دادم رسید.او با پرداخت هزینه ها و مخارج، مرا در یکی از مراکز ترک اعتیاد بستری کرد و مرا از این اوضاع اسفبار نجات داد.
البته من خودم نیز دیگر به آخر خط رسیده بودم و تصمیم گرفتم تا زندگی دوباره ای برای خودم بسازم و از این شرایط دردناک بیرون بیایم! چرا که از چشم همه افتاده بودم و دیگر همه اطرافیانم مرا از خود می راندند.
بالاخره بعد از ترک اعتیاد به کلاس های مشاوره رفتم و الان چند ماه است که در «پاکی» زندگی می کنم؛ اما متاسفانه همسرم این گونه زندگی را دوست ندارد. او به مهمانی ها و پارتی های مختلط عادت کرده است و اصرار می کند که در دورهمنشینی های شبانه در باغ ویلاها شرکت کنم؛ اما من می ترسم که دوباره وسوسه مصرف موادمخدر و مشروبات الکلی ، مرا به روزهای تباهی و سیاهی بازگرداند؛ به همین دلیل با او مخالفت می کنم ولی همسرم مدعی است که دچار افسردگی شده و باید مشروب را درکنار دوستانش مصرف کند! او می گوید من شوهر«پاک» نمی خواهم چه عیبی دارد که مانند گذشته مواد مصرف کنی!
من که از این زندگی ناراضی نیستم!... ولی او متوجه نیست که چگونه همین اشتباهات مرا به نابودی کشاند و همه ثروتم را دود کرد! خانواده ام را ازدست دادم و کارم به کارتن خوابی کشید ... آن شب هم «آناهیتا» با تماس یکی از دوستانش نیمه شب شال و کلاه کرد تا به یکی از همین مهمانی های زجرآور برود که من مانع شدم و گفتم فرزندانمان تنها می مانند! ولی او این رفتار مرا توهین تلقی کرد و حالا از من شکایت کرده است که نمی تواند با مردی «پاک» به زندگی مشترک ادامه دهد اما ای کاش...
اهمیت این ماجرای تلخ موجب شد تا سرگرد جعفر عامری(رئیس کلانتری آبکوه مشهد) دستورات ویژه ای را برای بررسی های کارشناسی و اقدامات مشاوره ای صادر کند که واکاوی های تخصصی و روانشناختی درباره این شکایت عجیب در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ارسال نظر