برای ارثیه پدرش پسرم را کشتند / برادر ناتنی برادرش را کشت

به گزارش رکنا، مهر سال گذشته با کشف جسد خونین مرد جوانی در یک وانت مزدا از سوی مأموران پلیس پاکدشت شناسایی عامل قتل در دستور کار مأموران آگاهی قرار گرفت. در ادامه جسد برای تعیین هویت و علت مرگ با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و کارشناسان این سازمان بعد از بررسی در گزارشی اعلام کردند که جسد متعلق به پسر ۲۷ ساله‌ای به نام خسرو است که به علت شکستگی جمجمه و فشار بر ناحیه حیاتی گردن فوت کرده است.

با مشخص شدن هویت مقتول پلیس به سراغ خانواده وی رفت و دریافت مقتول از مدت‌ها قبل با برادر ناتنی‌اش شهرام اختلاف و درگیری داشته‌اند. به این ترتیب شهرام ۲۵ ساله بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت.

متهم گفت: سال ۱۳۹۲ پدرمان فوت شد و از همان زمان بر سر تقسیم ارثیه بین ما اختلاف ایجاد شد اما در حدی نبود که بخواهم او را بکشم.

در ادامه تحقیقات کارآگاهان با اظهارات یکی از کارگران کارگاه قالب‌سازی پدر مقتول راز این جنایت را برملا کردند.

این کارگر به مأموران گفت: اختلاف میان این دو برادر آنقدر زیاد بود که همه نزدیکانشان می‌دانستند و هر لحظه احتمال آن می‌رفت که با هم درگیر شوند. چند روز پیش از ماجرا شهرام به دوستانش گفته بود که به زودی خسرو را به کارگاه قالب‌سازی پدرم می‌برم و همانجا بلایی سرش می‌آورم تا دیگر نتواند برایم دردسر درست کند.

وی ادامه داد: ما ابتدا فکر می‌کردیم این فقط یک تهدید است اما صبح روز حادثه وقتی به کارگاه رفتم جسد خسرو را دیدم و شهرام برای حمل جسدش از من کمک خواست و من هم به خاطر رفاقتی که با او داشتم کمکش کردم و به اتفاق او جسد را پشت خودروی مزدا گذاشتیم.

با افشای راز این جنایت شهرام دستگیر شد و این بار لب به اعتراف گشود. بدین ترتیب پرونده با تکمیل تحقیقات برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

در دادگاه چه گذشت

در ابتدای جلسه مادر مقتول درخواست قصاص کرد و گفت: اختلاف پسرم با برادرناتنی‌اش بر سر ارث و میراث بود. شهرام حاضر نبود سهم ما را از ارثیه همسرم بدهد و در نهایت هم پسرم را کشت. من حاضر به مصالحه نیستم و او باید تاوان قتل پسرم را بدهد.

پس از آن متهم به جایگاه رفت و گفت: نامادری‌ام درست می‌گوید ما اختلاف داشتیم اما روز حادثه مست بودم و حالت طبیعی نداشتم. به دوستانم هم گفته بودم که می‌خواهم خسرو را به کارگاه بکشانم و او را جوری بترسانم که دیگر موضوع ارثیه را مطرح نکند. روز حادثه وقتی خسرو به کارگاه آمد عصبانی بود و به یکباره به سمتم حمله کرد چاقویی را که از قبل در جیبم گذاشته بودم بیرون آوردم و یک ضربه به کتفش زدم و بعد یک میله آهنی برداشتم و به سرش کوبیدم که او روی زمین افتاد.

وی ادامه داد: با اینکه حرکتی نمی‌کرد اما می‌ترسیدم از جایش بلند شود و من را بکشد به همین خاطر پارچه‌ای را دور گردنش انداختم و خفه‌اش کردم و از کارگاه خارج شدم و به خانه رفتم. صبح روز بعد وانت مزدای پدرم را آوردم و با یکی از کارگران کارگاه جسد را در صندلی عقب گذاشتم و آن را در حوالی گلزار پاکدشت رها کردم.

قاضی از متهم پرسید: وقتی از قبل چاقو و پارچه آماده کرده بودی و به دوستانت هم گفته بودی که می‌خواهی ادبش کنی چطور مدعی هستی که قصد کشتنش را نداشتی؟

متهم جواب داد: در آن لحظه اصلاً متوجه رفتارهایم نبودم. من می‌خواستم او را تنبیه کنم تا دیگر حرفی از ارث و میراث نزند و حالا هم پشیمانم.

پس از اظهارات متهم، خواهر مقتول به جایگاه رفت و گفت: با اینکه پدرمان افغانستانی بود اما من و خواهر و برادرهایم در ایران متولد شده‌ایم. پدرم صاحب کارگاه بزرگ و شناخته شده‌ای بود و وضع مالی خوبی داشت. با این حال نتوانسته بود تابعیت ایران را بگیرد و مجبور بود ملک و املاکش را به نام دوستان ایرانی‌اش سند بزند تا اینکه با زنی به نام فرشته آشنا شد.

وی افزود: این زن خودش را وکیل معرفی کرده و مدعی بود می‌تواند برای پدرم تابعیت ایران را بگیرد. بعد از مدتی هم با پدرم ازدواج کرد اما بعد مشخص شد اصلاً وکیل نبوده و خودش هم افغانستانی است و مدارکش جعلی بوده، شهرام هم فرزند آن زن و پدرم است. حالا هم که شهرام برادرم را کشته و در زندان است همچنان به‌ دنبال پاپوش درست کردن برای ماست و می‌خواهد خانواده ما را اذیت کند.

با پایان جلسه دادگاه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.