این جوان قربانی قتل برادر ناتنی اش شد / ارث پدری رنگ خون گرفت + عکس

به گزارش رکنا، 17 مهرماه سال 1401 ماموران پلیس پاکدشت جسد خونین یک مرد جوان را در خودرو وانت مزدایی که در حاشیه خیابان رها شده بود یافتند.

 جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل و در بررسی‌ها مشخص شد جنازه متعلق به پسر 27ساله‌ای به نام سلمان است .

در حالی که پزشکی قانونی شکستگی جمجمه  و خفگی را علت مرگ اعلام کرده بود ماموران به پرس و جو از خانواده وی پرداختند و به درگیری‌های دنباله‌دار او با برادر ناتنی‌اش به نام سعید پی بردند.

بازداشت برادر ناتنی

با افشای این ماجرا سعید 24 ساله بازداشت اما مدعی شد از سرنوشت برادر ناتنی‌اش هیچ اطلاعی ندارد .

وی گفت: من و سلمان بعد از سال 92 که پدر مان فوت شد بر سر تقسیم ارثیه با هم اختلاف داشتیم اما این اختلاف در حدی نبود که قصد کشتن او را داشته باشم. من نمی دانم چه کسی برادرم را کشته است.

 ماموران در گام دیگری از تحقیقات به پرس و جو از دوستان سعید پرداختند . یکی از آنها راز جنایت را فاش کرد و گفت :سعید و برادر ناتنی‌اش همیشه با هم اختلاف داشتند. آخرین بارسعید  گفته بود قصد دارد برادرش را به کارگاه آهنگری پدرش بکشاند و او را گوشمالی دهد. صبح روز بعد وقتی به کارگاه رفتیم سعید گفت برادرش را کشته است. او برای حمل جسد از ما کمک خواست ما جسد را پشت مزدا  گذاشتیم. سعید سوار ماشین شد و رفت.

 با اطلاعاتی که این  مرد به ماموران داده بود سعید بار دیگر تحت بازجویی قرار گرفت و به قتل برادرش اعتراف کرد.

در دادگاه

وی به بازسازی صحنه جرم پرداخت و در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کرد.

در ابتدای جلسه مادرسلمان درخواست قصاص را مطرح کرد و گفت: اختلاف پسرم و سعید بر سر تقسیم ارث پدری بود. سعید ارث ما را نمی‌داد و به همین خاطر دو برادر ناتنی با هم اختلاف داشتند .من از خون پسرم گذشت نمی‌کنم و برای سعید اشد مجازات می‌خواهم.

وقتی متهم روبه روی قضات ایستاد قتل برادرش را گردن گرفت و گفت: اختلاف من و سلمان بر سر تقسیم ارث پدری بود .ما قبلاً چند بار با هم درگیر شده بودیم .آن روز مست بودم که سلمان را به کارگاه آهنگری پدرم دعوت کردم .من به دوستانم گفته  بودم می‌خواهم او را بترسانم و از او زهره چشم بگیرم.

 وی ادامه داد: وقتی سلمان وارد کارگاه شد عصبانی بود. او به سمتم حمله کرد و مرا هول داد. من روی زمین افتادم و چاقویی را که از قبل در جیبم گذاشته بودم بیرون آوردم و یک ضربه به کتف او زدم . او روی آهن‌ها پرتاب شد. من همان لحظه یک تکه آهن برداشتم و به سرش ضربه زدم .او با صورت روی آهن‌ها افتاد .من ترسیده بودم و فکر می‌کردم هر لحظه ممکن است از جایش بلند شود و مرا بکشد. به همین خاطر دستمالی را که در دست داشتم دور گردنش پیچیدم و او را خفه کردم .من جسد را در کارگاه رها کردم و به خانه رفتم .صبح روز بعد وانت مزدا پدرم را آوردم و با کمک کارگران جسد را در صندلی عقب گذاشتم و آن را در حوالی گلزار پاکدشت رها کردم .

قاضی گفت: تو از قبل در  جیبت چاقو گذاشته و دستمالی برای خفه کردن برادرت تهیه کرده بودی و حتی به دوستانت گفته بودی می‌خواهی او را بزنی. حالا چطور مدعی هستی قتل یکباره رخ داده؟

 که متهم پاسخ داد: من در آن لحظه چیزی نمی‌فهمیدم .من فقط می‌خواستم او را ادب کنم .ولی وقتی به سمتم حمله ور شد او را زدم. حالا از قتل برادر ناتنی‌ام پشیمان هستم .

سپس خواهر قربانی برخاست  و درباره اختلاف بین دو برادر ناتنی گفت: اگرچه من و خواهر و برادرهایم در ایران متولد شده‌ایم .اما پدرمان افغان بود. او صاحب  کارگاه آهنگری بزرگ و برند شناخته شده ای بود و وضع مالی خوبی داشت .او تلاش زیادی کرده بود تا تابعیت ایرانی بگیرد .اما به او تابعیت ایرانی نمی‌دادند .به همین خاطر پدرمان تعدادی از املاکش را به نام دوستانش سند زده بود و از ۲۵ سال قبل به فکر انتقال اسناد به نام خودش بود .تا اینکه با زنی که خودش را وکیل معرفی کرده بود آشنا شد و با او ازدواج کرد .زن  جوان وعده داده بود می‌تواند برای پدرم تابعیت ایرانی بگیرد و همه اموالش را به نام خودش سند بزند. اما بعد از چند سال پدرم متوجه شد آن زن افغان بوده و با مدارک و شناسنامه جعلی خودش را ایرانی معرفی کرده بود .برادر ناتنی ام سعید حاصل همان ازدواج است  که بعد از سال‌ها برادرم را به خاطر اختلاف مالی کشت .او حتی در زمانی که در زندان است سعی کرده برای ما پاپوش درست کند و ما را به دردسر بیاندازد .ما برای او قصاص می خواهیم.

در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.

مصطفی میرزایی