100 دقیقه گمشده در قتل داریوش مهرجویی و همسرش / اولین گزارش خبرنگار از محل جنایت

وقتی آنان وارد خانه شدند، آن دستمال پارچه‌ای مثل همیشه دور مچ دست مهرجویی بوده است. اولین شاهدان پیکر غرق در خون داریوش مهرجویی دستمال پارچه ای که همیشه در دستش بود را دیده‌اند. پس دست و پایش بسته نشده، همانطور که ردی از بستن دست و پای همسرش وجود نداشته است...

مونا چگونه با جسد پدر و مادرش روبرو شد

امیرمحمد حسینی خبرنگار سایت فراز که ساعاتی بعد از جنایت با حامد بهداد بازیگر مشهور وارد شهرک - محل جنایت - شده بود، می نویسد: نیمه شب یک‌شنبه است. شهرک بزرگ است و خانه مهرجویی درست انتهای یکی از کوچه‌های آن جا گرفته است. می‌گویند ناصر ملک مطیعی بازیگر فقید سینما هم در همین کوچه زندگی می‌کرده است. روبه‌روی خانه پر از ماموران آگاهی و لباس شخصی است. جسدها را به تازگی برده‌اند، یعنی حوالی ساعت دوازده نیمه شب. دادستان فردیس تقریبا کمی بعد از ساعت سه از درون خانه مهرجویی‌ها که اکنون محل وقوع جنایت است بیرون می‌آید. پلیس‌ها از چند ساعت قبل اینجا هستند.

کمی بعد از اینکه مونا دختر نوجوان مهرجویی وارد خانه شده به جای آغوش پدر و مادر با جسد آن‌ها رو به‌ رو شده است. او البته قبل از این حدود دو ساعتی از آن‌ها بی‌خبر بود. همین بی‌خبری هم نگرانش کرده و با راننده معتمد خانواده تماس گرفته تا خودش را به خانه برساند. وقتی هم کلید را چرخانده جسدهای خون‌آلود را دیده و جیغ بلندی کشید. این را راننده معتمد خانواده به ما می‌گوید. بعد هم با پلیس تماس گرفته می‌شود و بعد هم ادامه ماجرا.

100دقیقه گمشده

ناصرخاکی دادستان فردیس دقیقا روبه‌روی خانه و در میان عزاداران مهرجویی‌ ها اعلام می‌کند که قتل حداقل بین ساعت ده دقیقه به نه شب تا ده و نیم اتفاق افتاده است....

این خبرنگار در بخش دیگری از گزارش خود می نویسد: ما اما هنوز نمی‌دانیم که در آن ۱۰۰ دقیقه جهنمی مهرجویی و همسرش چه کشیدند. فقط می‌دانیم که این قتل احتمالا بعد از بازکردن گاوصندوق خانه رخ داده است. دادستان فردیس می‌گوید آثار سرقت در خانه مشهود بوده و حتی طلاهای خانم محمدی‌فر هم از دستانش جدا شدند...

خبرنگار سایت فراز همچنین بعد از این حادثه از وضعیت ویلای کارگردان مشهور می نویسد: همه شواهد نشان می‌دهد که خانه ویلایی مهرجویی فاقد هرگونه امنیت بوده است. جایی که قرار بوده خلوتگاه سال‌های پیری کارگردان ۸۴ ساله و محلی برای آرامش و خوشحالی‌اش باشد، بلای جان او و همسرش شده است. فقط یک دوربین مداربسته بالای در ورودی است و دیوارهای خانه‌ بیشتر شبیه حصار هستند.

روبه‌روی خانه بیابانی بزرگ و متروک است و دست راستش دیوارهای شهرک کشیده شده که پشت آن‌ها هم بیابان است. این یعنی قاتلان به راحتی در تاریکی از متروکه‌های بیابان وارد خانه شدند. هیچ در و پنجره‌ هم نشکسته و آن‌ها این بار به راحتی پا به خانه گذاشتند. در حالی که گویا بار قبل همسر مهرجویی در خانه را قفل کرده بوده و جانیان بیگانه را ناکام گذاشته بود. دادستانی می‌گوید هنوز دوربین‌ مداربسته چک نشده اما ممکن است که جانیان حتی از روبه‌روی آن نگذشته باشند. روبه‌روی خانه و پشت دیوارهای شهرک تا چشم کار می‌کند بیابان است.

مردی که برای شهرت آفریده شده بود

همه این‌ها روایت قبل و بعد از ۱۰۰ دقیقه گمشده است. این روایت با بررسی‌های پلیس آگاهی به مرور تکمیل خواهد شد. چه کسانی پشت این جنایت هستند؟ همسر مهرجویی با چه کسانی درگیر بوده و پیشینه این درگیری به کجا می‌رسیده است؟ آیا جانیان دستگیر خواهند شد؟ این‌ها پرسش‌هایی است که رفته‌رفته پاسخ آن‌ها روشن می‌شود. اما یک چیزهایی با داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر دفن خواهند شد؛ چیزهایی مثل آن وحشت توصیف‌ناشدنی از روبه‌روشدن با موجوداتی غیرانسانی است. شاید او مثل «هامون» در آن لحظات وحشت آرزوی یک معجزه داشته است. او که گویی برای شهرت آفریده شده بود، زندگی و حتی مرگش همواره در یادها خواهد ماند.