خواهر قاتل النگوهایش را برای آزادای یک زندانی فروخت / معامله ای برای معجزه در بخشش

به گزارش رکنا، چند روز پیش در دادسرای جنایی تهران اتفاق شیرینی رخ داد. پسر جوانی از 2سال پیش در جریان یک درگیری دستگیر شده و به زندان افتاده بود اما به‌رغم پایان محکومیتش، به‌دلیل عدم‌توانایی پرداخت دیه 19میلیون تومانی همچنان در زندان بود. در این میان مادرش مدام به دادسرای جنایی رفت‌وآمد داشت و پیگیر پرونده پسرش بود تا اینکه در دادسرا با دختری جوان آشنا شد. دختر جوان نیز برای پیگیری پرونده برادرش که به اتهام قتل به قصاص محکوم شده بود به دادسرا رفت‌وآمد می‌کرد و همین آشنایی باعث شد تا دختر جوان فرشته نجات پسری شود که به‌خاطر دیه 19میلیون تومانی در زندان بود. این دختر در گفت‌وگو با همشهری از جزئیات پرونده برادرش و اقدام خداپسندانه‌اش برای آزادی جوان زندانی می‌گوید.

پرونده برادرت از چه سالی به جریان افتاد؟

تیر‌ماه سال 99.

چه شد که مرتکب قتل شد؟

اشتباه بزرگ او، هم خانواده مقتول را عزادار کرد و هم آرامش را از زندگی ما گرفت. مادرم در این 3سال به اندازه 30سال پیر شده است. او حدود 600میلیون تومان به مقتول که از آشنایان بود و با هم کار می‌کردند بدهکار شد و همین مسئله موجب شد تا جان مقتول را بگیرد. او اشتباه بزرگی مرتکب شده و ما می‌دانیم که خانواده مقتول چه عذابی می‌کشند اما مادرم هنوز امیدوار است که آنها بزرگی کنند و به‌خاطر رضای خدا و دل مادرم، برادرم را که زیر تیغ است ببخشند. برادرم حتی یک‌بار پای چوبه داررفت و نمی‌دانید بر ما چه گذشت. اولیای دم آن روز بزرگی کردند و به برادرم مهلت دادند. انگار دنیا را به ما داده بودند و این اتفاق روزنه امیدی برای ما شد. حالا همه ما شب و روز به درگاه خدا التماس می‌کنیم تا اولیای دم بزرگی کنند و به برادرم زندگی ببخشند.

از روزی بگو که تصمیم گرفتی یک زندانی را آزاد کنی؟

من معمولا برای پیگیری پرونده برادرم، مرتب به دادسرای جنایی تهران می‌روم. از طرفی تلاش تیم صلح و سازش هم ادامه دارد تا شاید روزی خبر بخشش برادرم را بشنویم. چند روز قبل که به شعبه سوم اجرای احکام رفته بودم، گریه‌های زن میانسالی توجهم را به‌خودش جلب کرد. مادر بیچاره، 3تا از پسرهایش زندانی شده بودند. آن روز پای صحبت‌های مادر نشستم و او سفره دلش را برایم باز کرد. یاد مادر خودم افتادم چون او هم وضعیت مشابه مادر مرا داشت با این تفاوت که او 3تا پسرهایش زندانی بودند. یکی از آنها زیر تیغ بود و دیگری به تازگی از زندان آزاد شده بود. می‌گفت از چندین نفر پول قرض گرفته وتوانسته یکی از پسر‌هایش را آزاد کند اما پسر دیگرش درحالی دوران محکومیتش تمام‌شده بود که به‌خاطر پول دیه همچنان در زندان بود. مادر دل‌شکسته می‌گفت هنوز 19میلیون تومان پول کم دارد تا پسرش به خانه برگردد. همان لحظه چشمم به النگویم افتاد که می‌دانستم حدود 19میلیون تومان ارزش دارد. با خودم گفتم النگو به چه کار من می‌آید درحالی‌که با فروش آن می‌توانم دل یک مادر را شاد و جوانی را از زندان آزاد کنم.

جوان زندانی، آزاد شد؟

النگو را به مادرش دادم و روز بعد دوباره به دادسرا رفتم و متوجه شدم که طلا را فروخته و مقدمات آزادی جوان زندانی همان روز فراهم شد. آن روز برق خوشحالی را در چشمان مادر دل شکسته دیدم و همانجا با خدا معامله و التماسش کردم تا دل مادر من هم شاد شود.امیدم این است که خدا در مورد زندانی ما هم معجزه کند تا برادرم از مجازات مرگ رهایی یابد و از زندان آزاد شود؛ تا زمانی که مادرم زنده است.