با اتهامات قتل، زورگیری و چاقوکشی در مشهد آغاز شد
محاکمه سرکردگان شبکه مخوف گربه های وحشی !+ عکس و گفتگو با زورگیر مخوف
رکنا: محاکمه سرکردگان شبکه مخوف زورگیری معروف به «گربه های وحشی» که ابتدا طعمه های خود را با چاقو مجروح می کردند و سپس گوشی تلفن آن ها را به سرقت می بردند، با اتهاماتی مانند قتل، شروع به سرقت مسلحانه، چاقوکشی و ایراد ضرب و جرح عمدی در شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی آغاز شد.
در جلسه محاکمه که با حضور وکلای مدافع 3 تن از اعضای اصلی پرونده معروف به «گربه های وحشی» و به ریاست قاضی هادی دنیادیده برگزار شد، ابتدا رئیس شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی با توصیه افراد حاضر در جلسه محاکمه به رعایت نظم دادگاه، از نماینده دادستان خواست تا کیفرخواست صادر شده از دادسرای عمومی و انقلاب مشهد را قرائت کند و سپس بنا به تقاضای صدور حکم قصاص از سوی اولیای دم «امیر اسدی» (مقتول) ، متهم «امیرحسین – الف» (سرکرده شبکه) مقابل میز عدالت قرار گرفت و به سوالات تخصصی قضات دادگاه پاسخ داد.
او که از 3 سال قبل در زندان به سر می برد، پس از تفهیم اتهامات مختلف از سوی مقام قضایی و با معرفی کامل خود درباره چگونگی وقوع ماجرای قتل گفت: آن شب من در منزل قرص و مشروب خورده بودم چون مادرم سرطان داشت و پدرم نیز با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کرد.
من شب ها مشروب می نوشیدم تا این موضوعات را فراموش کنم. در همین اثنا بود که جواد (یکی از اعضای اصلی شبکه) با من تماس گرفت و خواست تا با هم دور بزنیم.
او سپس در حالی سوار بر موتورسیکلت به دنبالم آمد که محمد (یکی دیگر از اعضای اصلی باند گربه های وحشی) هدایت موتورسیکلت را به عهده داشت. من وسط نشستم و جواد هم پشت سر من قرار گرفت. وقتی به محل حادثه (پارک خطی کنار بولوار امامیه 81) رسیدیم، من با آن پسر جوان (امیر اسدی) درگیر شدم.
او فریاد می زد: «دزد! دزد!» که یک ضربه با چاقو به سرشانه اش زدم تا درگیری پایان یابد. وقتی به طرف موتورسیکلت حرکت کردم او شانه ام را گرفت و نگذاشت بروم. در این هنگام من هم برگشتم و ضربه ای به قفسه سینه اش زدم ولی نمی دانستم که ضربه چاقو به شانه موجب قتل انسان می شود وگرنه این کار را نمی کردم.
بعد هم سوار موتورسیکلت شدم و به همراه جواد و محمد به طرف محله خودمان در منطقه «نجف» رفتیم. حدود نیم ساعت گوشی را در شارژ گذاشتم و سپس به پارک محله رفتم. آن جا شنیدم که می گویند پسری در پارک شهرک قاسم آباد کشته شده است اما من فکر نمی کردم که از ماجرای زورگیری ما صحبت می کنند.
شما برای فراموش کردن بیماری مادرت مشروب می نوشیدی؟
قرص هم می خوردم، مشروب نیز مصرف می کردم تا این شرایط را تحمل کنم.
اگر به خاطر این موضوع مشروب می نوشیدی، چه ربطی به سرقت داشت؟
از روی بچگی و نفهمی! نمی دانستم این کارها مجازات دارد.
چاقوی شما چه اندازه بود؟
متهم حدود 20 سانتی متر دستانش را از یکدیگر باز کرد و ادامه داد: تیغه اش این حد بود.
همیشه چاقو داشتی؟
بله! زیر بغلم می گذاشتم.
قبل از ماجرای قتل چند بار دیگر سرقت کردی؟
دقیق نمی دانم!
تلفن های سرقتی را چه می کردی؟
جواد آن ها را می فروخت، سهم من هم 150 تا 200 هزار تومان می شد.
یعنی برای 150 هزار تومان چنین اعمال وحشتناکی را انجام می دادی؟
حال مان دست خودمان نبود، نمی دانستیم چکار می کنیم!
چه مدت است که در زندان هستی؟
از تابستان سال 98 تاکنون!
الان که در دادگاه هستید، حال تان کاملا خوب است؟
بله!
اکنون از روز قتل بگو که چگونه این ماجرا رخ داد؟
لحظه ای که به پارک خطی رسیدیم ابتدا جواد به سمت مرحوم رفت، من هم از موتورسیکلت پیاده شدم. اول قصد داشتیم از یک رهگذر دیگر زورگیری کنیم که از آن جا عبور می کرد ولی بعد با دیدن آن جوان (مقتول) منصرف شدیم و من هم پشت سر جواد به طرف او رفتم و دو نفری با او درگیر شدیم. وقتی او داد می زد:«دزد! دزد!» من ترسیدم و چاقویی به بالای شانه اش زدم. در حین فرار هم یک ضربه به سمت راست قفسه سینه اش کوبیدم. محمد از موتور پیاده نشده بود و منتظر ما بود. در همین حال روی ترک موتورسیکلت پریدیم و به طرف خانه رفتیم، بقیه را هم که گفتم ...
ترس هنگامی به انسان غلبه می کند که حال طبیعی داشته باشد و خوب و بد را بفهمد اما تو ادعا می کنی که قرص و مشروب خورده بودی و اوضاع و احوال را درک نمی کردی؟ پس چگونه ترس بر شما غلبه کرد؟
در محل وقوع قتل، ایستگاه اتوبوس شرکت اتوبوسرانی بود، مردم از اتوبوس پیاده می شدند و چون پسر جوان هم فریاد «دزد، دزد» سر داده بود، من ترسیدم.
سوال دادگاه هم همین است، اگر شما به دلیل مصرف قرص و مشروب چیزی نمی فهمیدید و هوش و حواس درستی هم بنا به ادعای خودتان نداشتید، پس از چه چیزی می ترسیدید؟
ترس خودش می آید، حال ناخوشی هم که داشته باشی ، ترس می آید!
الان پشیمان هستی؟
بله، خیلی پشیمانم.
چه کسی نام «سامان خله» را هنگامی که به مرحوم نزدیک شدید فریاد می زد؟
جواد این جمله را می گفت، در سرقت های قبل هم این جمله را می گفت!
دوست مرحوم که در کنار او نشسته بود، چه زمانی فرار کرد؟
یادم نیست ولی فکر کنم قبل از این که به آن ها برسیم فرار کرد.
چرا ؟ مگر متوجه شد که شما سارق هستید؟
خاطرم نیست، جواد این ها را گفت.
آیا همیشه سوار بر موتورسیکلت «محمد» به سرقت می رفتید؟
همواره 3 نفری با هم می رفتیم و «محمد» هم راکب بود.
پس از دفاعیات متهم ردیف اول پرونده معروف به «گربه های وحشی» ، «محمد» عضو اصلی دیگر این باند نیز مقابل قضات با تجربه شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ایستاد و پس از تفهیم اتهام به سوالات قضات دادگاه پاسخ داد.
جزئیات ماجرا را از لحظه ای بازگو کنید که به سمت قاسم آباد حرکت کردید.
من و جواد آن شب در کانکس سازی بودیم. چون من کارگاه کانکس سازی دارم و جواد هم شاگرد من بود. جواد گفت بیا نزد امیرحسین برویم که یکی از دوستانم است. من تا آن شب او را ندیده بودم.
با این پیشنهاد سوار بر موتورسیکلت به محله نجف در بولوار توس رفتیم و امیرحسین را در یک پارک سوار کردیم و به قاسم آباد رفتیم.
دم غروب، هوا گرگ و میش بود و هنوز به دوربرگردان نرسیده بودیم که جواد گفت: «برگردیم به آن طرف خیابان و به سمت پارک برویم!» من در پیاده رو سوار بر موتورسیکلت کنار شمشادها ایستادم و آن دو نفر پیاده شدند. اول قصدشان برای سرقت از فرد دیگری بود که گوشی او را زورگیری کنند ولی او فرار کرد و آن ها به طرف مرحوم رفتند که با یکی از دوستانش روی نیمکت پارک نشسته بودند.
در همین حال دوست مرحوم نیز فرار کرد چون هر دو نفر چاقو داشتند. مرحوم (امیراسدی) با امیرحسین درگیر شد و امیرحسین هم با چاقویی که در دست راستش بود ضربه ای به شانه او به صورت کلنگی زد! در همین حال من با دیدن مردمی که از اتوبوس پیاده می شدند فریاد زدم که «بیایید!» اما مرحوم دوباره از پشت سر یقه امیرحسین را گرفت که او هم چرخید و ضربه دیگری به سینه اش زد! و ...
با پایان یافتن جلسه محاکمه و اظهارات و دفاعیات وکلای مدافع، برخی از وکلا نیز از دادگاه مهلت خواستند تا طی چند روز لوایح دفاعی خود را به قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی تقدیم کنند.
سابقه خبر
ماجرای شبکه زورگیری معروف به «گربه های وحشی» از اول مرداد سال 98 هنگامی در دستور کار پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت که 3 جوان موتورسوار در جهت خلاف حرکت خودروها وارد خیابان امامیه 81 در منطقه قاسم آباد مشهد شدند.
آن ها به سوی دو جوان 21 و 22 ساله رفتند که روی نیمکت پارک خطی نشسته بودند.جوان 22 ساله با مشاهده رفتارهای خطرناک زورگیران بی درنگ از محل گریخت اما دوست 21 ساله وی به چنگ زورگیر افتاد و با ضربات چاقو جان خود را از دست داد. به دنبال وقوع این جنایت هولناک، تحقیقات گسترده قضایی توسط قاضی کاظم میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه) آغاز شد و با پیگیری کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی علاوه بر 3 عضو اصلی باند، حدود 15 تن دیگر از زورگیرانی که در سرقت های متعدد نقش داشتند در این پرونده دستگیر و به پنجه عدالت سپرده شدند. این درحالی بود که بیش از 80 تن از مال باختگان اعضای شبکه مخوف «گربه های وحشی» را در پلیس آگاهی شناسایی کردند.
برخی از اعضای باند در بازجویی ها اعتراف کردند که اول طعمه های جوان و نوجوان خود را با ضربات چاقو مجروح می کردند و سپس با ایجاد رعب و وحشت گوشی های آنان را می ربودند تا هیچ کس جرئت درگیری یا تعقیب آن ها را نداشته باشد!
گفتگو قدیمی با گربه وحشی را بخوانید
خودت را معرفی کن!
«امیرحسین- الف» هستم.
محصلی؟
نه! در کلاس سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم.
چرا؟
اهل دعوا بودم و به درس علاقه ای نداشتم!
سابقه داری؟
بله! به خاطر نزاع مدتی را در کانون اصلاح و تربیت بودم!
انگیزه نزاع چه بود؟
هیچی یک کل کل ساده! برادرم با دوستش بگومگو کرده بود که من هم به طرفداری از او وارد درگیری شدم و آن نوجوان را زیر مشت و لگد گرفتم که خیلی زخمی شد.
چاقو هم داشتی؟
نه! آن روز چاقو نداشتم!
این نزاع چه زمانی رخ داد؟
حدود 1.5 سال قبل تقریبا 17 ساله بودم!
اهل کجایی؟
مشهدی هستم و در نجف 8 زندگی می کنیم!
منظورت کوچه معروف به «غربت ها» است؟
بله!
چرا در آن منطقه خلاف زیاد است به طوری که کسی جرئت عبور از آن جا را ندارد؟
نمی دانم! ولی خوب به محله ترسناکی معروف شده است!
بعد از ترک تحصیل چه کردی؟
پول نداشتم! به دنبال درآمد بودم به همین دلیل کارگری کردم!
پدرت چه کاره است؟
او گچ کار ساختمان است که من هم ابتدا با پدرم کار می کردم.
خانواده ات چند نفر هستند؟
9 نفر! 4 برادر و 3 خواهر دارم.
همه ازدواج کرده اند؟
نه! یک خواهر کوچک تر از خودم دارم که مجرد است.
اگر کسی از خواهر خودت این گونه زورگیری می کرد چه عکس العملی داشتی؟
هیچی! من هم او را اعدام می کردم اما تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده است!
اولین بار چگونه باند زورگیری تشکیل دادی؟
جشن تولد یکی از دوستانم بود در پارک منطقه نوده نشسته بودیم که جواد (یکی از اعضای اصلی شبکه) آمد و گفت: برای انجام عمل جراحی پدرم پول لازم دارم! او گریه کرد و گفت بیابرویم سرقت کنیم! دو نفری سراغ محمد (عضو دیگر شبکه) رفتیم و این گونه باند ما شکل گرفت.
چرا سراغ محمد رفتید؟
چون او موتورسیکلت داشت.
تا به حال چند گوشی فروخته ای؟
18گوشی به مالخر داده ام!
شبی چند سرقت انجام می دادید؟
بستگی به موقعیت داشت گاهی 4 یا 5 بار
چرا اول چاقو می زدی؟
می خواستم بترسند! تا خودشان گوشی تلفن را بدهند!
معتادی؟
قرص زیاد می خورم! مثلا شبی که قتل رخ داد 8 عدد کلونازپام و 4 عدد ترامادول خورده بودم!
کلونازپام که خواب آور است؟ یعنی خواب آلود چاقو می زدی؟
نه!
می خواستم جرئت پیدا کنم! بعد هم من شب ها قرص می خورم!
گوشی ها را چند می فروختید؟
100 تا 200 هزار تومان!
نوع گوشی فرقی نمی کرد؟
مالخران چون می دانستند گوشی ها سرقتی است پولی به ما نمی دادند ما هم 200 هزار تومان را بین خودمان تقسیم می کردیم که به هرکدام 50 تا 70 هزار تومان می رسید.
تا به حال چند نفر را با قمه مجروح کردهای؟
حدود 6 نفر از آن ها تا به حال در پلیس آگاهی مرا شناسایی کرده اند! که من هم آن ها را شناختم!
اگر چاقو نمی زدی امکان زورگیری نبود؟
احتمال داشت با من درگیر شوند یا فریاد بزنند و مردم مرا دستگیر کنند. از ترس آن ها را با چاقو می زدم که زودتر گوشی تلفن را به من بدهند! از طرف دیگر هم وحشتی در محل ایجاد می شد که کسی دیگر مرا تعقیب نمی کرد چون از جان خودش می ترسید!
وقتی چاقو می زدی، چه حسی داشتی؟
فقط غرور جوانی و پز دادن نزد دیگر دوستانم!
عاشق شدی؟
بله! پارسال عاشق دختری شدم که در محل ما زندگی می کرد.
خوب عاقبت این عشق چه شد؟
او مدرسه می رفت که در مسیر مدرسه اش نگاهمان با یکدیگر گره خورد! رفتم به مادرم گفتم که مخالفت کرد و گفت: تو هنوز بچه هستی! ولی اصرار کردم که شاید عروس شود! بالاخره موافقت کرد و با خانواده آن ها قرار گذاشت! خواستگاری انجام شد قرار بود پنج شنبه ساعت 6 بعدازظهر برویم و مراسم عقدکنان را برگزار کنیم که صبح زود در محاصره کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفتم و سرنوشتم به این جا رسید.
می دانستی یکی از طعمه هایت با ضربات قمه تو جان باخته است؟ اول نفهمیدم که او مرحوم شده! چرا که بعد از این ماجرا هم زورگیری های دیگری انجام داده بودم ولی بعد از چند روز متوجه شدم.
دختری را که ازدواجش ناموفق ماند بعد از دستگیری ملاقات کردی؟
بله! با مادرش به ملاقاتم آمدند!
چه گفت؟
گریه می کرد! می گفت، بدبختم کردی! چرا این گونه سرنوشت مرا به بازی گرفتی؟
تو چه گفتی؟
چیزی برای گفتن نداشتم! من یک زورگیر بودم! فقط گفتم مرا حلال کن! می خواستم بعد از ازدواج سرکار بروم و دیگر زورگیری نکنم اما متاسفانه دستگیر شدم!
فکر می کنی پول های سرقتی گوشی ارزش این روزها را داشت؟
به خدا امروز می فهمم که حتی اگر میلیارد میلیارد از راه سرقت به دست بیاوری ارزش ندارد و آخر دستگیر می شوی!
به دیگر دوستانت که هنوز دستگیر نشده اند چه می گویی؟
اگر هفته ای 100 هزار تومان درآمد حلال داشته باشند بهتر است تا این گونه هر شب با کابوس اعدام وحشت زده از خواب بپرند!
چاقو همیشه همراهت بود؟
آن را به قصد ترساندن طعمه ها برمی داشتم!
ماجرای «سامان خله!» چه بود؟
این جمله را الکی بر زبان می راندم تا کسی که قصد زورگیری از او را داشتیم به این بهانه بایستد.
پشیمانی! خیلی! قصد قتل نداشتم ولی ...
اما تو شهروندان زیادی را با چاقو زدی؟ چه بگویم!
سیدخلیل سجادپور
ارسال نظر