افشاگری از جسد مومیایی در قلب پایتخت / زن همسایه شکارچی قاتل بود

به گزارش رکنا، ظهر 30 بهمن ماه سال 1400 زن جوانی با کلانتری 140 باغ فیض تماس گرفت و از جنایتی که در کارگاه مبل‌ سازی در مجاورت خانه‌شان رخ داده بود، خبر داد.

وی گفت: من پشت پنجره اتاقم ایستاده بودم و با تلفن صحبت می‌‌کردم که صحنه ترسناکی دیدم. در مجاورت خانه‌مان خانه ویلایی قرار دارد که مدتهاست به کارگاه تولیدی و تعمیرات مبل تبدیل شده است. من مردی را در حیاط آنجا دیدم که یک جسد را روی زمین می‌کشاند و به داخل زیرزمین کارگاه می‌برد. با دیدن این صحنه تلفن را قطع کردم و با موبایلم چندین عکس از انتقال جسد گرفتم.

به دنبال تماس زن جوان، مأموران کلانتری رهسپار کارگاه مبل در خیابان حیدری‌مقدم در بزرگراه اشرفی اصفهانی شدند و در بررسی آنجا جسد مردی را که داخل پارچه‌ای سفید شبیه مومیایی پیچیده شده بود، کشف کردند.

مرد پاکستانی به نام زاهد که در کارگاه بود تحت بازجویی قرار گرفت و به قتل همکارش به نام وحید اعتراف کرد.

جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و کارشناسان علت مرگ را اصابت جسمی سنگین به سر اعلام کردند و مشخص شد 12 ساعت از قتل می‌گذرد.

زاهد که پشیمان بود، گفت: وحید را از 2 سال قبل می‌شناختم. او خانه ویلایی پدرزنش را به کارگاه تولیدی مبل تبدیل کرده بود و ما آنجا با هم کار می‌کردیم.

جمعه شب مبل‌‌هایی که وحید ساخته بود داخل سالن گذاشته بود و مبل‌‌هایی که کار تعمیر و ساخت آن به عهده من بود داخل بالکن قرار داده بودم. اما هوا ابری بود و من نگران بارش باران بودم. به همین خاطر خواستم تا مبل‌ها را به داخل سالن بیاورم اما وحید قبول نکرد و سر همین موضوع با هم درگیر شدیم. او به من سیلی زد، من که عصبانی شده بود با میله آهنی چند ضربه به سرش زدم.

به دنبال اعترافات مرد پاکستانی، وی به بازسازی صحنه جرم پرداخت و در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کرد.

در دادگاه

در جلسه رسیدگی به این پرونده، دختر و پسر قربانی درخواست قصاص را مطرح کردند.

پسر مقتول گفت: پدرم و متهم با هم دوست بودند اما زاهد بی‌رحمانه پدرم را کشت و می‌خواست جسد را سر به نیست کند. به همین خاطر برایش قصاص می‌خواهیم.

وقتی متهم در جایگاه ویژه ایستاد جرمش را گردن گرفت.

وی گفت: مادرم سوری و پدرم پاکستانی است و خودم هم در سوریه به دنیا آمدم. 31 سال قبل به ایران آمدم. در بچگی مادرم فوت کرد و در 12 سالگی پدرم را از دست دادم. از همان سال‌ها بود که کارم در مبل‌سازی را شروع کردم و بعد از سال‌ها با وحید آشنا شدم.

وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود، گفت: باور کنید من راضی به مرگ وحید نبودم و مرگ او ناخواسته رخ داد. وقتی با وحید بحث کردم کنترل اعصابم را از دست دادم و با میله آهنی که در گوشه‌ای افتاده بود چند ضربه به او زدم، ولی باور کنید من قصد کشتن او را نداشتم.

 وی درباره بسته‌بندی جسد به شکل مومیایی نیز گفت: بعد از قتل می‌خواستم جسد را مخفی کنم. به همین خاطر با پارچه و ابرهایی که در کارگاه داشتم جسد را شبیه مومیایی پیچیدم و آن را داخل زیرزمین کشاندم و می‌خواستم در فرصتی مناسب آن را دفن کنم که مأموران پلیس سر رسیدند.

در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند.