به گزارش خبرنگار انتظامی رکنا؛ مردی با بیش از 60 سال سن که بعد از بازنشستگی از بانک حالا در یکی از پاساژهای تهران طلا فروشی دارد. مردی قابل اعتماد که افراد زیادی مال و اموال خود را پیش او به امانت می گذارند. تا اینکه مدتی قبل دو زن جوان به مغازه او مراجعه کرده و چند سکه پیش او به امانت می گذارند و هیچ رسیدی نیز از او دریافت نمی کنند. 

آنها بعد از مدتی به مغازه رفته و نه تنها سکه های خودشان را می خواهند بلکه به دلیل نگهداری سکه ها از پیرمرد پول بیشتری نیز طلب می کنند که او متعجب از درخواست آنها این مسئله را قبول نمی کند. اما هدف این زنان گویا چیز دیگری بوده است و آنها در پاساژ شروع به آبرو ریزی می کنند که همین مسئله تمام کاسبان را دور پیرمرد جمع می کند پس چهره اش از عصبانیت شروع به سرخ شدن می کند. آن دو زن آنجا را ترک کرده و پیرمرد نیز بر خلاف روزهای دیگر درب مغازه را بسته و به سمت منزل می رود چرا که وقتی بیش از 60 سال زندگی آبرومند داشته باشی، چنین آبرو ریزی بزرگی اجازه نمی دهد که حتی توان ایستادن روی پاهایت را داشته باشی.

همان شب مرد میانسال در خانه اش مشروبات الکلی مصرف کرده بود که در همین حین صدای زنگ خانه به صدا درآمده و آن دو زن این بار مقابل خانه پیرمرد در یوسف آباد شروع به جیغ و داد می کنند که همسایه بالایی در حمایت از این پیرمرد، وارد درگیری شده و خود را پلیس معرفی می کند که همین مسئله دعوا را ادامه دار کرده و کار را به کلانتری می کشاند.

در کلانتری 125 یوسف آباد مشخص می شود که آن همسایه پلیس افتخاری بوده و پلیس نیست پس به همین دلیل او نیز کنار آن پیرمرد و دو زن دیگر شب را در بازداشتگاه کلانتری مانده و سپس فردای آن روز به دادسرا فرستاده می شوند که بعد از طی شدن روند قضایی آن دو زن با قید وثیقه آزاد شده و پیرمرد نیز همانجا سکته می کند و هم اکنون در بیمارستان به سر می برد و معلوم نیست سرنوشت او چه خواهد شد. 

کمااینکه راز آن سکه ها نیز هنوز مسکوت مانده است چراکه این سوال پیش می آید چطور آن دو زن، خانه این طلا فروش را پیدا کرده اند و مطرح شدن چه مسئله ای باعث شده تا این فرد در دادسرا سکته کند!