فیلم وحشتناک از سرنوشت جسد باران کوچولو در یخچال خانه  / او زنده زنده یخ زد + گفتگو با مادر سنگدل و عکس
حجم ویدیو: 144.29M | مدت زمان ویدیو: 00:10:43

به گزارش خبرنگار جنایی رکنا، 2 آبان ماه امسال رسیدگی به معمای قتل دختر 7 ساله ای به نام باران با کشف جسدش در یخچال خانه ای واقع در شهرک علائین شهرری ، در دستور کار مجید باقری بازپرس کشیک قتل دادسرای شهرری قرار گرفت.

حالا با تحقیقاتی که از زمان وقوع حادثه تا به حال انجام شده است و با استناد به نظریه پزشکی قانونی، مشخص شد که باران در یخچال به دلیل کمبود اکسیژن محیط جان خود را از دست داده است و این به معنی است که قاتل باران به اشتباه گمان کرده او فوت کرده و جسم نیمه جان را داخل یخچال گذاشته است.

بررسی های اولیه حکایت از آن داشت که مادر باران از مدتی قبل با مردی به نام افشین زندگی می کرده و خانه ای که جسد باران در آن کشف شد متعلق به افشین است.

پلیس مبارزه با مواد مخدر یکی از توزیع کنندگان مخدر منطقه به نام افشین را شناسایی کرده و با حکم ورود، به خانه اش مراجعه کردند.افشین که متوجه حضور ماموران شده بود از پنجره رو به کوچه پشتی بیرون پرید و از مهلکه گریخت.تعدادی از ماموران اقدام به ردیابی او کردند و چند مامور مشغول تفتیش خانه شدند که مقادیری  مواد مخدر کشف شد.

در همان حین سگ ولگردی که از مدتی قبل در حیاط خانه افشین زندگی می‌کرد وارد آپارتمان شد و در آشپزخانه زوزه می کشید.

ماموران وارد آشپزخانه شدند و ناگهان چسبی که روی در یخچال زده شده بود ؛ نظر یکی از ماموران را جلب کرد و اقدام به باز کردن در یخچال کردند که جسم پتوپیچ شده ای را مشاهده کردند.

سر پتو را کشیدند و جسد بی جان دختربچه معصوم به نام باران از داخل یخچال روی زمین غلتید.بلافاصله موضوع کشف جسد به بازپرس باقری مخابره شد و ایشان به همراه تیم جنایی برای تحقیقات در محل حاضر شدند.

بررسی های اولیه حکایت از آن داشت که با توجه به جمود نعشی و فساد جسد ،مدت زیادی از قتل می گذرد. علت تامه فوت مشخص نیست اما بررسی ها فرضیه خفه شدن کودک را قوت می بخشد.

اما بعد از اینکه مادر باران متوجه شد که ماموران پلیس برای دستگیری افشین مراجعه کردند، در تماس با مستاجر ساکن طبقه پایین گفته بود هر زمان ماموران رفتند به من اطلاع بده، امانتی با ارزشی در خانه هست که باید آن را بردارم!احتمالا مراد او از آن امانتی با ارزش جسد فرزندش باشد.

حدود یک ماه از کشف جسد باران می گذشت که افشین و مادر باران به دام قانون افتادند.افشین در جلسه بازجویی اظهار داشت:«بعد از اینکه فرار کردیم به یکی از روستاهای اطراف خمین رفتیم و یک ماه آنجا ماندیم اما دیگر پولمان ته کشیده بود.روز آخر ما مانده بودیم و یک تکه نان لواش! برای همین تصمیم گرفتیم برگردیم و اجاره مستاجرها را بگیریم و بعد دوباره فرار کنیم.»

افشین و مادر باران وقتی متوجه حضور ماموران شدند باز هم قصد فرار داشتند که با شلیک تیر هوایی وادار به تسلیم شدند.

مادر باران در جلسه بازجویی نزد بازپرس پرونده به قتل دخترش اعتراف کرد و اظهار داشت که مرد مورد علاقه اش به نام افشین در مخفی کردن جسد با او همدستی داشته است.

اما در آخرین جلسه بازجویی مادر باران سناریوی جدید درباره قتل دخترش مطرح کرد که مطابق آن افشین را متهم به قتل کرد.این در حالی بود که زن جوان قبلا بازسازی صحنه جرم را هم انجام داده بود.

مادر باران در آخرین اظهارات خود نزد بازپرس پرونده گفت:«کارگر خانه های مردم بودم و کار نظافت انجام می دادم.یک روز زمانی که به خانه برگشتم، خیلی خسته بودم و بعد از مصرف مواد و همچنین قرص آرامبخش خوابیدم.صبح روز بعد وقتی بیدار شدم، دیدم باران گوشه خانه بی جان افتاده است.یک آینه پایین پایش و یک آینه هم بالای سرش بود.باران از آینه و رعد و برق می ترسید.از افشین پرسیدم ماجرا چیست که اظهار بی اطلاعی کرد.می خواستم باران را به بیمارستان منتقل کنم اما افشین گفت باران دیگر نفس نمی کشد و اگر پدرش متوجه شود، از ما شکایت می کند و به دردسر می افتیم.برای همین دخترم را در یخچال گذاشت و حدود 8 ماه جسد باران در یخچال بود.»

مادر باران در مورد علت اینکه در بازجویی های قبلی اظهارات ضد و نقیضی داشت اظهار داشت:«افشین به من می گفت اگر قتل را گردن بگیری چون ولی دم هستی، پدر باران هم به تو رضایت می دهد.بعد می گفت من آشنا دارم و می توانم زود از زندان آزاد شوم، بعد آزاد شدن به تو کمک می کنم.اما حالا که چند ماه گذشته به خاطر دخترم می خواهم از افشین شکایت کنم و برای همین حقیقت را گفتم.

اظهارات ضد و نقیض مادر باران در حالی است که او بازسازی صحنه جرم را هم انجام داده بود.بنابراین مرحله تحقیقات در پرونده وارد فاز جدیدی شده تا ابعاد پنهان جنایت رازگشایی شود.

در ادامه گزارش گفتگوی خبرنگار رکنا با مادر باران را بخوانید.

قتل باران

قتل باران 7 ساله در شهرری

از گذشته ات بگو. شنیده ام بچه درس خوان بودی!

شاگرد زرنگ بودم و سرم در درس بود.در ایران نفر دوم المپیاد ریاضی بودم و برای شرکت در المپیاد جهانی انتخاب شده بودم.اما بعد از مرگ پدرم انگار همه خانواده ما هم مرد! هر روز در خانه مان جنگ و دعوا بود.بالاخره به اجبار خانواده با پدر باران ازدواج کردم.او هم معتاد بود و مسیر زندگی من را عوض کردم.برای همین از سال 79 اسیر اعتیاد شدم.

و در این سال ها صاحب 3 فرزند شدی؟

بله باران فرزند کوچک من بود.

با افشین چطور آشنا شدی؟

پدر باران من را دنبال تهیه موادمخدر می فرستاد.افشین هم فروشنده مواد مخدر بود.چهار سال قبل وقتی با او آشنا شدم تصمیم گرفتم با او زندگی کنم و دیگر به خانه پدر بچه هایم برنگشتم.چون پدر باران من را از خانه بیرون انداخته بود و دلم نمی خواست به زندگی با او برگردم.

افشین چه خصوصیتی داشت که او را برای زندگی انتخاب کردی؟

او از من حمایت می کرد، به من بی احترامی نمی کرد و کتکم نمی زد.در کل به وجود من اهمیت می داد.غیرت و تعصبی که در پدر فرزندانم سراغ نداشتم در او می دیدم.

از روز حادثه بگو.

حادثه برمی گردد به 23 آبان سال 1400.اعتیادم شدید است و بیشتر ساعات روز را خواب بودم.مدتی بود که باران نزد من بود و 2 فرزند دیگرم با پدرشان زندگی می کردند.مواد مصرف کرده بودم و بعد هم کلونازپام خورده بودم.و بعد هم متوجه شدم افشین فرزندم را به قتل رسانده است.جسد را داخل یخچال گذاشت و حدودا 8 ماه به من اجازه نمی داد جسد دخترم را دفن کنم.

یعنی یک سال با جسد فرزندت زندگی کردی!

باورم نمی شد که باران مرده باشد. می گفتم شاید بلند شود اما بعد از حدود 2 روز دیدم که جسد در حال ورم کردن و بد بو شدن است.برای همین افشین جسد را لای پتو پیچید و در یخچال گذاشت.لاستیک یخچال هم خراب بود و به آن چسب زده بودیم.می خواستیم نقشه ای بکشیم که بتوانیم قبر تهیه کنیم و باران را دفن کنیم اما 24 ساعته روی جنس بودیم و زمان پیدا نمی شد.

ناراحت نبودی؟

به شدت غمگین بودم.شب ها با افشین رختخواب را در آشپزخانه می انداختیم تا نزدیک باران بخوابم. چند ماه بعد از مرگ باران عید نوروز بود.هفت سین را کنار یخچال چیدم و موقع تحویل سال فقط اشک می ریختم. هر روز کار من این بود که با جسد دخترم حرف بزنم.

جایی در خاطراتت نوشته بودی: «باران تو نه مادر خوبی داشتی و نه پدر خوب. نه زندگی خوب و نه حتی اسباب بازی خوب.» دلیل این نوشته چه بود؟

من کودکی او را هم مثل خودم خراب کرده بودم.خیلی مدیونش هستم.

وبگردی