مرگ سوزناک مرد فداکار آبادانی در یزد/ او برای نجات دخترکوچولو به دل آتش زد و پسرش یتیم شد + یتیم
حجم ویدیو: 9.79M | مدت زمان ویدیو: 00:02:07

به گزارش رکنا؛ "محمد دهقانی" مسوول روابط عمومی بیمارستان شهدای محراب، روز دوشنبه در تماسی فوت این جوان ایثارگر را تایید کرد.

خنفری ، با سوختگی ۹۸ درصد و سه درصد هوشیاری در این بیمارستان بستری شد اما متاسفانه به رغم تلاش های کادر درمان، صبح امروز جان به جان آفرین تسلیم کرد.

آتش سوزی در ساعت هشت و ۲۷ دقیقه صبح روز سه شنبه هفته گذشته ۱۳ دیماه در یک واحد مسکونی در شهرک شهدای میبد یزد رخ داد و دختر چهارساله‌ای که در این منزل به سر می برد را در بر گرفت و این کودک معصوم در همان لحظه حادثه بعلت خفگی، فوت کرد.

جدال مرد فداکار با مرد روی تخت آی سیو

جوان ۳۹ ساله اهل آبادان که همسایه این کودک بوده با مشاهده شعله ور شدن آتش در منزل همسایه خود به آنجا مراجعه و برای نجات کودک گرفتار در آتش، وارد خانه می شود اما متاسفانه تلاش های مرحوم آقاجلال برای نجات این کودک به آتش زده بود بی‌نتیجه ماند و خود نیز دچار سوختگی شدید و به بیمارستان سوانح سوختگی یزد منتقل شد.

حق این جوان فداکار در استان یزد ادا نشد!

با وجود آنکه طی یک هفته گذشته برخی رسانه ها با تمجید از فداکاری این جوان آبادانی ساکن یزد از ایثار وی به نیکی یاد کرده بودند اما حق این جوان به خوبی ادا نشد، رسانه ها کمتر به آن پرداختند و مسوولان هم به عیادت وی نرفتند.

وجود موارد مشابه فداکاری و ایثار یک انسان برای نجات همنوع خود در دیگر مناطق کشور با واکنش های خوبی از سوی مسوولان روبرو میشد اما متاسفانه در استان یزد، کسی از این فداکاری یادی نکرد و حتی مسوولان به عیادت او نرفتند.

میبد در ۵۰ کیلومتری شمال شهر یزد قرار دارد.

جلال خنفری مظلومانه تسلیم مرگ شد

آن‌طور که همسر جلال تعریف می‌کند، روز حادثه، دختر بزرگ این خانواده به مدرسه رفته بود اما نمی‌دانست مدارس تعطیل است و برگشته بود. او از ساعت ۷و۳۰ دقیقه صبح تا 8 صبح مدام در می‌زد تا شاید خواهرش در را باز کند. همسر جلال که صدای در زدن‌های دختر را شنیده بود، در خانه را باز کرد و به او گفت به خانه‌ آنها بیاید، چون خواهرش خواب است و وقتی بیدار شود، به خانه آنها می‌آید. دخترک هم قبول کرد. هنوز مدتی نگذشته بود که ولوله‌ای در ساختمان به‌پا شد و همه می‌گفتند خانه یکی از همسایه‌ها آتش‌گرفته است. خانه همان زن و شوهر شاغل بود. جلال ‌که می‌دانست دخترک 4 ساله در خانه تنهاست و آتش هر لحظه جان او را تهدید می‌کند، طاقت نیاورد و به خانه آنها رفت. خواهر بزرگ‌تر او هم مدام جیغ می‌زد و همسر جلال به‌سختی او را گرفته بود. جلال در خانه را شکست و وارد شد تا بچه را بیرون بیاورد اما خودش هم دچار سوختگی شد و داد می‌زد سوختم... سوختم.