عروس پرتوقع داماد 22 ساله تهرانی را به دادگاه کشاند !

به گزارش رکنا، آخرین روز‌های شهریور بود و هوای گرم تابستان کم کم جای خودش را به هوای پاییزی می‌داد. وزش باد خنک در آن صبح آرام همراه با ریزش برگ درختان چهره زیبایی به خیابان داده بود.

اما آن روز هم مثل همیشه حیاط و راهروهای دادگاه خانواده پر بود از زوج‌های جوان و میانسالی که به دنبال پایان دادن به زندگی مشترکشان و طلاق بودند.

به محض ورود در طبقه همکف دختر جوانی که کنار دستگاه عابربانک ایستاده بود توجهم را جلب کرد، آنچه این دختر را از دیگران متمایز کرده بود دندان‌های بسیار سفیدش بود که از دور نیز خودنمایی می‌کرد؛کمی آن طرف‌تر پسر جوانی روبه‌روی در شعبه ۳۲ ایستاده بود و از رفتارشان مشخص بود که همسرش است.

همان موقع مدیر دفتر قاضی با صدای بلند شماره پرونده را اعلام کرد و زوج جوان وارد اتاق قاضی شدند.

قاضی کت و شلوار مشکی پوشیده بود و عینک گردی هم بر چشم داشت، لحظاتی پس از ورود این زوج از جایش بلند شد و پنجره را باز کرد و آرام گفت عجب هوایی حیف نیست در این هوا به‌جای قدم زدن در پارک اینجا نشسته‌اید؟

قاضی پشت میزش نشست و گفت خب آقا امیر چرا دادخواست طلاق دادی؟

جناب قاضی از متن دادخواست مشخص است، این خانم که الان می‌بینید زندگی مرا سیاه کرده است. اوایل ازدواج به من می‌گفت در هر شرایطی با من زندگی می‌کنه، با دار و ندارم می‌سازه و جونش رو هم برام میده اما الان که فقط ۷ ماه از زندگی مشترک ما گذشته چهره واقعی‌اش را نشان می‌دهد و معلوم شد که به خاطر پول با من ازدواج کرده است.

جناب قاضی پدرم طلا فروشی دارد و من هم آنجا مشغول کار هستم، این خانم را هم تو مغازه دیدم آمده بود برای دوستش که می‌خواست ازدواج کند حلقه انتخاب کنند همان جا دیدمش و عاشقش شدم که‌ ای کاش نمی‌شدم. از او خوشم آمد و پیشنهاد دوستی دادم، بعد از چند ماه دوستی با هم ازدواج کردیم.

در این موقع زن جوان دستش را بالا آورد و گفت جناب قاضی من نمی‌دانم این حرف‌ها چه معنی دارد من به‌خاطر پول پدرش با او ازدواج نکردم. امیر باید این را بداند که به سلیقه و عقایدم احترام بگذارد نه اینکه مانع‌ام شود، من با او ازدواج کردم چون فکر می‌کردم با امیر می‌توانم پیشرفت کنم اما او مانع این پیشرفت می‌شود و می‌خواهد من یک دختر منزوی باشم و در خانه برای او فقط آشپزی کنم و بچه بیاورم.

من دوست دارم آزاد باشم و مستقل‌ زندگی کنم، با دوستانم به سفر بروم، خرید کنم، طبق مد روز زندگی کنم اما امیر مخالف این است و می‌خواهد من کنیزش باشم تا همسر و همراهش و من این را قبول نمی‌کنم.

امیر رو به لیلی کرد و گفت کسی مانع پیشرفت تو نشده، من میگم چرا همش دوست داری از بقیه تقلید کنی چرا همش دوست داری همه بگن تو بهتری، روز اول بهت گفتم من دنبال یک زندگی ساده و آرام هستم تو هم قبول کردی اما الان پشیمون شدی. آقای قاضی من نمی‌توانم به پدرم فشار بیارم و برای عمل‌های زیبایی و سفرهای این خانم با دوستانش از او پول بگیرم، در این هفت ماه مدام دنبال همین مسائل بوده اینها چه ربطی به پیشرفت در زندگی دارد؟

امیر ادامه داد و گفت جناب قاضی من خسته شدم علت طلاق من از این خانم به‌خاطر همین خواسته آخرش بود که چند هفته هست زندگی را برایم جهنم کرده، آخرهم مرا مجبور کرد که برم از بابام کلی پول بگیرم که ایشان دندان‌هایش را لمینت یا به اصطلاح سفید و درخشان کند.

آقای قاضی روز اول بهش گفتم من تازه 22 سال دارم و شاگرد مغازه پدرم هستم، به‌خدا دیگه نمی‌توانم به بهانه‌های الکی از بابام پول بگیرم.

همسرش با لحن تندی گفت: طوری حرف می‌زنی که انگار من دختری گدا هستم، بابای منم مهندس هست و پولدار. تو شوهر منی وظیفه‌ داری زندگی و نیازهای مالی مرا تأمین کنی. پدر من به خاطر اعتبار پدرت قبول کرد مرا به تو بدهد وگرنه خودت که ویژگی خاصی نداشتی.

این حرف‌ها باعث تعجب شدید امیر شد و واکنش او را در پی داشت، امیر با لحن تندی گفت: برای خودم متأسفم که فریب حرف‌های قشنگ تو را خوردم و دل به تو دادم، بابام گفت بیشتر فکر کنم اما گوش ندادم الان می‌بینم چه اشتباهی کردم که عاشقت شدم.

قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت: بس کنید این رفتار‌ها خیلی بچگانه است شما بزرگ شده‌اید، من عمق فاجعه زندگی مشترک شما را فهمیدم به این زودی‌ها حکم طلاق را صادر نمی‌کنم باید یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر مشکل‌تان حل نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم فعلاً بیایید این صورتجلسه را امضا کنید نوبت رسیدگی بعدی هست.

نگاه کارشناس /امیرحسین صفدری کارشناس حوزه خانواده

 متأسفانه سن کم، چشم و هم‌چشمی، انتخاب هیجانی، نبود تفاهم و درک متقابل، از جمله عواملی است که هر کدام به تنهایی سبب از بین رفتن زندگی مشترک می‌شود.

در این پرونده مشاهده می‌کنید که دختر جوان اصلاً برایش اهمیت ندارد که در زندگی مشترک او و امیر چه می‌گذرد و اصلاً ماهیت زندگی مشترک را درک نکرده است و شرایط زندگی خودش و امیر را نمی‌بیند و برای رسیدن به خواسته‌های نابجای خودش تلاش می‌کند و از طرف دیگر امیر هم چون توان اجرایی کردن این خواسته‌های نابجا را ندارد دچار بحران عاطفی شده‌اند و زندگی خود را تبدیل به میدان جنگ کرده‌اند و باهم بحث می‌کنند که این مسأله منجر به طلاق عاطفی بین آنها شده است.

اما این زوج جوان برای رهایی از این بحران و ایجاد یک زندگی مشترک و آرام باید دوباره باهم چهارچوب زندگی مشترک خود را بر اصل صداقت، تعهد، وفاداری، مسئولیت پذیری و... بسازند تا آینده خوبی در انتظارشان باشد.