اتفاق دردناک در صحنه بازداشت متجاوز سریالی شرق تهران / یک بیگناه گوله خورد

به گزارش رکنا،  تیراندازی نخستین و مهم‌ترین آموزش برای دانشجویان پلیس است.

در هر مأموریت پلیسی، شلیک صحیح، بهنگام و ضروری و تیری که به هدف بخورد، موفقیت محسوب می‌شود. این شلیک ممکن است منجر به متوقف کردن یک خودروی مسروقه و مهار و دستگیری سارق یا مجرم و نجات جان یک بی‌گناه شود.

اما سلاح به همان اندازه که دوست خوب و مطمئنی به حساب می‌آید و باعث دلگرمی است، می‌تواند خطرناک نیز باشد؛ به جای آنکه جان مأمور را مقابل تهاجم یک جانی حفظ کند، سبب مرگ یک بی‌گناه شود یا به جای موفقیت در کشفی بزرگ،  منجر به شکست و ابتر ماندن یک سلسله تحقیقات جنایی شود.

کارآگاه هادی مصطفایی که سال‌ها به عنوان معاون جرایم جنایی فراجا فعالیت داشت با نگاهی به پرونده‌های شلیک‌های اشتباهی و خطاهای پلیسی به بیان راهکارهایی در این زمینه برای پیشگیری از تکرار چنین حوادثی پرداخت.

در حرفه کارآگاهی و پلیسی، بر خلاف ظاهر شیک و نمایش اغراق‌آمیز قدرت و خلاقیت آن در فیلم‌ها، کابوس‌هایی هم وجود دارد؛ فرار متهم، گم شدن سلاح و یکی از بدترین آنها مرگ یک بی‌گناه یا متهم بر اثر شلیک اشتباه یا خطا رفتن تیر است.

نبود آمار دقیق از شلیک‌های خطا

هر ساله در تمام کشورها عده‌ای بی‌گناه در جریان مأموریت‌های پلیسی مورد اصابت گلوله قرار گرفته و آسیب می‌بینند.

متأسفانه در اغلب موارد دولت‌ها برای حفظ وجهه پلیس و صیانت از اعتبار و حرمت آنها، آماری واقعی از این وقایع ارائه نمی‌دهند.

تنها آمار قابل دسترس در اینترنت، مربوط به ایالات‌متحده امریکاست که سیر صعودی مرگ‌های ناشی از تیراندازی مأموران پلیس را نشان می‌دهد که رقم بیش از 800 نفر در سال ذکر شده است.

در کشور ما نیز هر چند وقت یک‌بار خبری در مورد تیراندازی مأموران و مرگ یا آسیب دیدن یک مظنون، متهم یا فرد عادی منتشر و خبرساز می‌شود. به تناسب نوع حادثه، نوع اتهام، جنسیت، سن و شرایط قربانی، گستره واکنش‌ها متفاوت است.

تقریباً در تمامی موارد، فرض بر سوءنیت گذاشته می‌شود و عوامل دیگر نادیده گرفته شده و برای همین کمتر شاهد بازتاب‌های انتقادی سازنده که همراه با پیشنهاد یا راهکارهای کاربردی باشد بوده‌ایم.

خطا در شلیک
این نوع حوادث همگی از یک جنس نیستند؛ ریشه و خاستگاه آنها با یکدیگر فرق دارد. با ذکر چند مصداق از این نوع حوادث سعی می‌کنم تصویر روشنی از این تفاوت‌ها ارائه شود. حتماً شنیده‌اید که غلامرضا خوش‌رو -‌خفاش شب- که به اتهام 9 فقره قتل و تجاوز در سال 1376 دستگیر و اعدام شد، قبلاً هم در سال 1371 به اتهام تجاوز دستگیر و زندانی شده بود.

در سال 71 زمانی که کارآگاهان آگاهی غرب برای دستگیری وی رفته بودند، متهم متوجه شد و فرار کرد. در تعقیب و گریزی که برای دستگیری او انجام شد مأموران مبادرت به تیراندازی کردند و در این عملیات یک مرد بی‌گناه که در حال تردد بود مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد.

این نوع تیراندازی مصداق شلیک اشتباه یا تیر خطاست.

کارآگاهان در این مأموریت برای دستگیری یک متجاوز سریالی رفته بودند و نوع اتهام و جنایات ارتکابی به نحوی بود که از تیراندازی به سمت متهم ابایی نداشتند.

مجرم هدف گلوله قرار گرفت و سطحی مجروح شد اما یکی از تیرها به یک بی‌گناه اصابت کرد.

مخفی ماندن واقعیت با مرگ متهم

شکل دیگری از این حوادث، تیر خوردن شخصی است که در سیستم قضایی و پلیسی تحت تعقیب قرار دارد.

به عنوان مثال می‌توانم به تیر خوردن یک متجاوز سریالی در شرق تهران اشاره کنم.

در این پرونده، شخصی در ساعات اول صبح وارد خانه‌هایی می‌شد که خانم خانه تنها بود و وی را مورد تعرض قرار می‌داد. با پیگیری‌های کارآگاهان جرایم جنایی آگاهی تهران، این متجاوز سریالی شناسایی شد و همه مستندات و مدارک موجود هم گواهی بر صحت اتهام داشتند.

دستور دستگیری وی از طرف مرجع قضایی صادر شد و کارآگاهان توانستند محدوده سکونت وی را شناسایی کنند، اما هنگام دستگیری شروع به فرار کرد و افسر پرونده ناچار، تیراندازی کرد که متهم بر اثر اصابت تیر مجروح شد و در حین انتقال به بیمارستان درگذشت.

شاید این نوع تیراندازی موجه‌ترین نوع شلیک باشد ولی چون در نهایت به مرگ متهم منجر شد، باز هم برای مأموران عاری از پیامدهای منفی نبود. غیر از پیامدهای قضایی و غیره، ناقص ماندن تحقیقات و نیمه‌کاره رها شدن پرونده هم از جمله پیامدهای آزاردهنده این نوع وقایع است.

بعضی اوقات هم ممکن است تیراندازی به سبب شرایط خاص مأمور، متهم یا صحنه باشد. در یک پرونده، مأموری با داشتن دستور قضایی برای جلب یک نفر به محل سکونت وی مراجعه می‌کند.

شخص مورد نظر در حالت عادی نبوده و مدام به اطرافیان و حاضران فحاشی می‌کرده؛ قبل از حضور مأمور نیز مبادرت به شکستن شیشه یک مغازه کرده و چاقوی بزرگی در دست داشته و اطرافیان را تهدید می‌کرده است. مأمور اعزامی به ناچار مبادرت به تیراندازی می‌کند و مرگ مرد جوان رقم می‌خورد.

پیامدهای شلیک‌های اشتباهی

بی‌تردید در هر تیراندازی اشتباه یا تیر خطا که منجر به مرگ شود، عذاب روحی با شدت و ضعف متفاوت وجود دارد.

هر انسان شرافتمندی که برای دستگیری یک جانی تلاش می‌کند و می‌جنگد، نمی‌تواند به آسانی با کشته شدن یک بی‌گناه، آن‌هم بر اثر سهو و اشتباه خودش کنار بیاید.

علاوه بر آن فرد باید از نظر قضایی پاسخگو باشد و در مواردی، توأم با اعمال محدودیت‌های قضایی و انضباطی است.

از طرفی در مواردی که شلیک منجر به مرگ متهمی شود، روند رسیدگی به پرونده دچار اخلال شده و حتی ممکن است متوقف شود.

همچنین اعتبار سازمان و پلیس در افکار عمومی زیر سؤال می‌رود و ممکن است پیامدهایی بدتر از اینها هم وجود داشته باشد.

راهکارهای پیشگیرانه

برای پیشگیری از این وقایع، نخستین راهکار آموزش است. مأموریت‌های پلیس اغلب اوقات در مناطق شهری و نقاطی است که افراد عادی هم تردد دارند که معمولاً به صورت تعقیب و گریز یا درگیری و تهاجم و دفاع است.

در چنین شرایطی برای داشتن آمادگی و مهارت لازم و عملکرد صحیح، تمرین تیراندازی در سالن و میدان تیر با حالتی که هدف ثابت است و تیرانداز هم فرصت کافی دارد، پاسخگو نیست.

امروزه از روش‌های مختلفی مانند میدان تیر با اهداف متغیر یا شبیه‌سازهای الکترونیکی  استفاده می‌کنند که باعث افزایش مهارت می‌شود.
راهکار بعدی، نوع سلاح‌های مورد استفاده پلیس است؛ قدرت و نوع آسیب هر سلاحی باید متناسب با هدف ارزیابی و انتخاب شود.

اگر قرار باشد حراست پرواز داخل هواپیما از سلاحی استفاده کند، باید برد و قدرت آن اسلحه به شکلی نباشد که در صورت شلیک و در مسیر حرکت به قسمت‌های مختلف هواپیما آسیب بزند.

به تناسب نوع مأموریت می‌توان از سلاح‌های الکترونیکی با عملکردهای متفاوت و نشانه‌رو لیزری و... استفاده کرد. سلاح‌هایی هم وجود دارند که برای منظورهای خاص مورد استفاده قرار می‌گیرند؛ مثلاً سلاحی که وسیله‌ای را پرتاب می‌کند و به محض برخورد با شخص، مانند تور و طناب دور بدن و دست و پای شخص می‌پیچد.

نوعی سلاح کف‌پاش نیز وجود دارد که با پاشیدن مایعی که به صورت فوم چسبناک است، افزایش حجم پیدا کرده، به طوری که فرد مورد نظر را میان انبوهی از فوم چسبنده گرفتار می‌کند و اجازه تحرک از وی سلب می‌شود.

خاطره خواب نجاتبخش

در زمان حکومت رضاخان به علت نبود اسلحه و فشنگ کافی در یک برهه زمانی به ناچار بعضی از مأموران پلیس سلاح خالی و بدون فشنگ یا غلاف خالی به کمر می‌بستند. مدتی بعد افراد خلافکار متوجه این موضوع شدند و زمانی که می‌خواستند به دوستان یا همدست‌های خود بگویند اسلحه وی فشنگ ندارد، می‌گفتند؛«خالی بسته است.» اصطلاح خالی‌بندی امروزی هم ریشه در این ماجرا دارد.

سال 66 در اوایل خدمتم در پلیس، پرونده نوجوانی 17 ساله ساکن دولت‌آباد به شعبه آگاهی رسید که متهم با سرقت‌ها و فرارهای مکررش بچه‌های شعبه را عاصی کرده بود و در آخرین نوبت نیز از کانون اصلاح و تربیت متواری شده و در مسیر رفتن به خانه، موتورسیکلت کلانتری را سرقت کرده بود.
قرار شد عصر آن روز برای دستگیری وی به محل برویم. تصمیم گرفتم تا آمدن همکارم کمی استراحت کنم و خوابم برد و در خواب دیدم که پسر نوجوان بر اثر شلیک من هنگام دستگیری، تیر خورد و کشته شد.

با حالت پریشان از خواب پریدم و از اینکه خواب بوده خوشحال شدم. آن روز با اسلحه‌ای خالی از فشنگ برای دستگیری متهم رفتیم و وی را سر یک کوچه در حالی که داشت با دوستانش صحبت می‌کرد، دیدیم.

با ماشین رد شدیم، می‌خواستم پیاده شوم و غافلگیرش کنم ولی غافل از اینکه او هم مرا دیده بود و به محض دیدن ما که از آنجا می‌گذشتیم پا به فرار می‌گذاشت.

از پشت صدایش زدم و گفتم علی بایست وگرنه شلیک می‌کنم. او لحظه‌ای ایستاد و از دور مرا نگاه کرد اما به سرعت متواری شد. آن شب من تفنگم را خالی بسته بودم و علی دررفت؛ هرچند در فرصتی دیگر متهم را دستگیر کردیم.

مرضیه همایونی

وبگردی