زن جوان وقتی شنید شوهرش بعد از طلاق ازدواج کرده است دیوانه شد + جزییات
رکنا: همدیگررا دوست داشتیم و قرار بود زندگی عاشقانهای بسازیم ... .
به گزارش رکنا، مادرم میگوید چشم نظر بود. من قبول ندارم. آدم نمیتواند سر خودش را کلاه بگذارد. روزی که خواستند خواستگاری هم بیایند نذر و نیاز کردیم که درست بشود. همینطور هم شد. ازدواج کردم. شوهرم مرد خوبی بود و ما زندگی مشترک خود را آغاز کردیم.
مشکل خانه نداشتیم چون پدر همسرم کمکمان کرد. ولی در مدت کوتاهی تحت تاثیر حرفهای دختر عمویم و خواهر بزرگم که میگفتند وضع مالی مردهای این دوره زمانه خوب بشود ،خطرناک است و از طرفی اگر خرج روی دستش نگذاری بیارزش میشوی ، به او گیر میدادم.
خودم قبول دارم توقعهای بیجا داشتم.
سعی میکرد خواستههایم را برآورده کند.
این مسئله سبب شد دلگیر بشود.
کم کم اختلافات ما شروع شد. تذکر میداد رعایت کنم و هوای زندگی مان را داشته باشم.
بااین که دلم برایش میسوخت ولی وقتی میدیدم شوهر خواهرم و داماد عمویم چقدر ریخت و پاش میکنند حرصم در می آمد و نمیخواستم کم بیاورم.
آن قدر از هم فاصله گرفتیم که دیگر به صورتم نگاه هم نمیکرد.
این واکنش او لج بازیهای مرا بیشتر میکرد.
خانه قشنگ کوچک مان جهنم شده بود و هر روز بگو مگو میکردیم.
هنوز هم باورم نمیشود ، کارم به طلاق کشیده شد .
منتظر بودم برگردد و زندگی مان را از نو شروع کنیم.
او دوستمداشت و فکر نمیکردم خبر ازدواجش در مدت کوتاهی با اصرار خانواده اش تن به ازدواجی دیگر بدهد.
مثل دیوانهها از خانه بیرون زده بودم. احساس میکردم دنیا روی سرم خراب شده است.
در خیابان قدم می زدم و آخرهای شب بود که ماموران کلانتری به من شک کردند.
فکر میکردند قرص یا داروی مخدر استفاده کرده ام و برای همین حالم خوب نیست.
مرا به کلانتری آوردند و از اینجا با خانوادهام تماس گرفتند.
بعد از این ماجرا به مرکز مشاوره آرامش پلیس معرفی شدم.
من باید از نو شروع کنم و محکم و قویتر از این حرف ها باشم.
غلامرضا تدینی راد
ارسال نظر